گوانتانامو در عراق

بدون تردید خامنه ای نیز مانند همه دیکتاتورها در بهار ایران، که صدای گامهای امیدآفرینش شنیده می شود، جایش گورستان تاریخ است و از آن گریزی ندارد. آن حکومتی که یک روز بدون کشتار ده ها نفر نمی تواند سرپا بماند، هیچ توان و ظرفیتی برای بقا و ماندن ندارد و باید هرچه زودتر گورش را گم کند. موشکباران لیبرتی و بر پاکردن چوبه های دار در میدانها و خیابانهای هرگوشه ایران و تیربارانها در زندانها نه تنها نشان قدرت نیست بلکه شیپور مرگ رژیمی است که حیاتش جز آدمکشی و فساد و تباهی و بی خانمانی و فقر و ویرانی برای مردم جان به لب رسیده ایران ثمری نداشته است.

بهاي آزادي را البته فداكارترين فرزندان مردم ايران دراشرف وليبرتي وحاميان آنها پرداخته و مي پردازند. برای فرزندان دلیر مردم ایران از زمین و هوا بلا می بارد. یک روز باید با سیل دسته پنجه نرم کنند، بدون هیچ امکانی؛ یک روز با انواع و اقسام بیماریها و محاصره دارویی و پزشکی و روز دیگر با موشک، که از مقرّ نخست وزیری مالکی در عراق می بارد.
اولین سؤالی که به ذهن می آید، این است که اعضا یا هواداران مجاهدین خلق به مکافات کدام گناهی از فردای 30خرداد60، و به خصوص در تابستان 67، باید هزار هزار، دست بسته به شکنجه گاهها برده شده، در زیر شکنجه شرحه شرحه شوند یا دست بسته به تیرک تیرباران بسته شوند و خانه را بر سر هواداران و خانواده هایشان خراب کنند؟ چرا باید دیوار مماشات با آخوندهای فاسد و جنایتکار هرلحظه محکم تر شود و مجاهدین باید بهای نزدیکی با رژیم آخوندی را با خون و جان خود بپردازند؛ از بمباران تمام قرارگاههای مجاهدین توسط هواپیماهای نیروهای ائتلاف و در رأسشان آمریکا، در فروردین 1382 تا این آخری، انتقال اجباری ساکنان اشرف به زندانی به نام لیبرتی با ترفند پل ترانزیت انتقال آنها به کشورهای غربی؟
آمریکاییها درمورد مکانی که می خواستند اشرفیها را به آنجا منتقل کنند، می گفتند به جایی «کمی دورتر، کمی امن تر»، اما در عمل مشخص شد که جای کمی امن تر زندانی است به نام ”لیبرتی“ که سه هزار نفر را در آن جا به اسارت گرفته و به زیر شکنجه های روانی و اذيت و آزار دائمی مزدوران مالکی کشانده اند. این آخری، البته، از مدرن ترین رفتار ها با مجاهدین در سی و پنج سال گذشته بود. آن هم همراه با این دود و دم تبلیغاتی که در اینجا دیگر بوی خون و داغ و درفش نمی آید و ابرقدرت جهان قول و قراری گذاشته و حالا همه منتظر اجرایی شدن آن هستند. با همه آنها هم دهها بار مصاحبه کردند و هویّتشان ثبت شد و به همه تضمین دادند که امنيتشان تا انتقال به کشورهای دیگر تضمین خواهد شد. آیا این است تضمین امنیتی که دولت آمریکا وعده داده بود؟
البته، در این میان، دایه های دلسوزتر از مادر هم برای کورکردن راه انتقال ساکنان زندان لیبرتی بیکار ننشستند و هر روزنه امیدی را که برای انتقال شماری از ساکنان زندان لیبرتی به کشورهای غربی باز می شد بدون درنگ، آن را علنی می کردند و شاخکهای برونمرزی رژیم را به تکاپو وامی داشتند تا با زیر فشار قرار دادن دولتهای مربوطه، راه چنین انتقالی را مسدودکنند. از یک طرف خود را سینه چاک انتقال ساکنان لیبرتی به کشورهای امن وانمود می کردند. این دودوزه بازی فریبکارانه همچنان ادامه دارد. تردیدی در این نیست که تاریخ را مبارزان می نویسند، نه آنهایی که در سایتهای اطلاعاتی جولان می دهند. تصوّر اینها این است که با دسته کورها طرف هستند.
در تمام سالهای سیاه حاکمیت خمینی و اعوان و انصارش در این سی و چهار سال گذشته، بر سر مجاهدین مثل همین ده سال اخیر، «ز منجنیق فلک سنگ فتنه» باریده است. رژیم آخوندی به مسلخ می برد و پیکر مجاهدین را به صُلّابه و به خون می کشد، اربابان نفتخوار نیز به جنایتها رضایت می دهند تا بساط «بردنها و بردنها و خوردنها»یشان برقرار بماند و وادادگان و تن به خیانت سپردگان نیز به جای قاتل قربانی را مقصر می شمارند و پیکرش را هدف تیرهای زهرآگینشان قرار می دهند. این روزها هم که خامنه ای می خواهد زهر کوتاه آمدن از بلندپروازیهای اتمی اش را سربکشد و کشاکشهای داخلی باندهای رژیم سر به فلک کشیده است، باز هم مجاهدین باید بهای آن را با خونشان بپردازند و کشتار و زجر و آزارشان توسط نیروهای جنایتکار خامنه ای ـ مالکی، با مهر تأیید کدخدا و زمامدار اصلی دنیای تک قطبی همراه باشد و آنها هم خودشان را به کلی به کوچه علی چپ بزنند و وانمود کنند که از کُنه قضایا بی خبرند و یا هم با چند خط محکومیت بی دردسر بر روی کاغذ مسئولیت این کشتارها را از سر بازکنند. غافل از این که امروز با این شگردها حتی یک کودک را نمی توان فریب داد و امری پنهانی نیست که امریکاییها برای خوشنودکردن آخوندهای مرتجع حاکم بر ایران حقیقت را پیش پای مصلحت های روز قربانی می کنند و بعد از این همه جنایتهای مالکی در عراق این روزها باز به دستاویز مبارزه با «تروریسم» ابزارهای سرکوب و جنگ در اختیارش قرار می دهند. به این می گویند حقوق بشر آمریکایي بر سر چاههای نفت کشورهای نفتخیز خاورمیانه.
چرا در کشور ما باید قلب کسی که برای آزادی پا به میدان مبارزه می گذارد، آماج انواع و اقسام حمله های لاشخورها قرارگیرد؟
در این ماجرا مجاهدین در محاصره دشمنان گوناگون هستند و لاشخورها وظیفه دارند قربانی را، تا آنجا که تیغشان ببرد، به زیر ضرب بگیرند تا «دموکراسی» ”دولت فخیمه“ در بی، بی، سی رعایت شود! نفتخواران می خواهند اطلاعاتی ها را ناظر بی طرف جلوه دهند و گناه قاتل را از صدر تا ذیل، به گردن مقتول، یعنی مجاهدین خلق بیندازند.
راستی که شرم برای گردانندگان بی، بی، سی و امثال آن، جایش را به بی وجدانی داده است. برای جلب نظر ملاهای مرتجع و رجّاله و بازکردن درب چپاول سرمایه های ملی ایران، چه پشتک و واروهایی که تا به حال نزده اند! و نمی زنند. سیاست مزوّرانه یی که خوشایند مفتخورهاست و بلای جان هر نیروی آزادیخواهی که نظام فاسد مفتخورها را هدف قرارداده است.
آیا در این نبرد نفت و خون میتوان نظاره گر بیطرف بود؟ بی طرفی در این جنگ خونین میان آزادیخواهان و دشمنان آزادی مردم بلادیده ایران، به سود قداره بندان حاکم بر میهنمان عمل می کند و عملاٌ آب به آسیاب دشمن مردم ایران می ریزد که خواست مقدّم و یک آنها سرنگونی رژیم جور و جهل ولایت فقیه و همه دار و دسته های رنگ به رنگ آن است.