قسمت سوم خاطرات حسین اخوان توحیدی


اسناد ـ رويدادها

(ضميمة فصل نخست) 


           نامه سرگشاده «اتحاديه محصلين ايراني»

«اتحاديه محصلين ايراني» (كنفدراسيون) مقيم كشور آلمان غربي به تاريخ 7 دسامبر 1964 (16 آذر1343ش) نامه سرگشاده يي به زبان آلماني درمورد تبعيد خميني به تركيه به «مجلس كبير تركيه» ارسال كردند. قسمتي از متن نامه و عكس آن را در زير مي بينيد:

 


            (چند سطر ابتداي نامة سرگشادة «كنفدراسيون»)

 

«در آغاز نوامبر حكومت ايران حضرت آيت الله خميني را به تركيه تبعيد كرد و بدين وسيله يكي از پيشوايان مذهبي را كه امروز نشانه قدرت مصممي است كه مانع مي شد قوانين مملكتي به خاطر حكومتهاي خارجي زيرپاگذارده شود, (از ايران بيرون فرستاد). تبعيد وي به علت مخالفتش با قوانين مصوّب جديدي است كه به مستشاران خارجي مصونيت سياسي داده است...

 


               (چند سطر انتهاي نامه «كنفدراسيون»)

 

تبعيد وي نه تنها نه تنها با اصول آزادي و  اعلاميه حقوق بشر ملل متحد... و قوانين اسلامي مملكت مغاير است بلكه دليل زنده يي است كه نشان مي دهد حكومت ايران از خود قدرت و اراده يي ندارد... ما اين اعمال غيرقانوني و غيرانساني ساواك را به شدت تقبيح مي كنيم... و از حكومت تركيه مي خواهيم كه مقام و منزلت حضرت آيت الله خميني را در دنياي اسلام و ايران مدّنظر داشته باشند».

نامه «اتحاديه محصلين ايراني» با امضاي حسن ماسالي, با شعار «زنده باد دوستي ميان ملت ايران و تركيه» به پايان مي رسد.

 

               اعلاميه «جامعه سوسياليستهاي ايراني»

«جامعه سوسياليستهاي ايراني در اروپا» به تاريخ آبان 1343, «براي آزادي آيت الله خميني و ديگر زندانيان سياسي» فراخوان داد.

اين اعلاميه در شمارة 10, سال اول, آذرماه 1343, ماهنامه «سوسياليسم», «ارگان جامعة سوسياليستهاي ايراني مقيم اروپا» درج شده است.

در اين اعلاميه كه عنوان آن «آيت الله خميني را چرا و به كجا تبعيد كرده اند», از «همة مبارزان ملي و مترقي» خواسته شده است كه در راستاي اين خواست متحد و همگام شوند.

در اين اعلاميه با اشاره به اطلاعيه ساواك كه در ان علت تبعيد خميني «تحريكات» وي «برعليه منافع ملت وامنيت و استقلال و تماميت ارضي كشور» عنوان شده است, آمده است: «... اگر دستگاه حاكمه راست مي گويد و علت تبعيد فعاليت ”برعليه امنيت و استقلال و تماميت ارضي كشور“ است بايد آيت الله خميني را به محاكمه علني دعوت كند و در دادگاه عمومي ”دلايل“ خود را ـ كه سازمان امنيت  ادعا مي كند به قدر ”كافي: در اختيار داردـ ارائه دهد تا حقيقت آشكارگردد. در غيراين صورت رژيمي كه خود بزرگترين دشمن استقلال و منافع ملت است, حق ندارد بدين شيوه غيرانساني و بي شرمانه عمل كند...»

در پايان اين اعلاميه آمده است: «... برخلاف دروغپردازيهاي سازمان امنيت, توقيف و تبعيد آيت الله خميني يك علت ـ و فقط يك علت ـ دارد و آن مبارزة  سرسخت و دليرانه خميني با دستگاه زور و فساد و  استبداد و پشتيبانان استعمارگر آن است...»

 

             

          (عكس ابتداي اعلاميه  «جامعه سوسياليستهاي ايراني در اروپا»)

 

            ديدار دبير «كنفدراسيون» با خميني

جريان ديدار دبير «كنفدراسيون جهاني دانشجويان ايراني» با خميني در ماهنامة «16آذر» به تاريخ تير و مرداد و شهريور1345 زير عنوان «ملاقات با خميني» درج شده است كه بخشي از آن را در زير مي خوانيد:

«دبير امور بين المللي  كنفدراسيون (حسن ماسالي) در مراجعت از سمينار كنفرانس بين المللي دانشجويان فيليپين مسافرتي به عراق كرده و به حضور حضرت آيت الله خميني شرفياب گرديده و مراتب پشتيباني دانشجويان ايراني را از مبارزات مترقي و شخص حضرت آيت الله اعلام داشت مذاكرات حضرت آيت الله با دبير كنفدراسيون جهاني در روز 25 ژوئن برابر با چهارم تيرماه (1345) در نجف اشرف پيرامون نحوة همكاريهاي آينده روحانيون با دانشجويان صورت گرفت و حضرت آيت الله درمورد تمايل كنفدراسيون براي همكاري و تماس با مدارس علميه قم و ساير مدارس مذهبي موافقت كامل خود را بيان داشتند.

ازطرف دبير اطلاعات لازم درباره كنفدراسيون و فعاليتهاي آن در جنبه هاي مختلف در اختيار آيت الله گذاشته شد.

حضرت آيت الله خميني اظهار تاٌسف از وضع ميهن و ظلم و غارتي كه به جميع طبقات صورت مي گيرد, اشاره به زنداني شدن عده كثيري از ميهن پرستان كردند  و فرمودند كه اين مبارزات را بايد توسعه داد و تمام ملت را در آن شركت داد.

حضرت آيت الله خميني, مرجع تقليد مسلمانان جهان كه توسط آقاي ماسالي, دبير كنفدراسيون خطاب به دانشجويان ايراني چنين بيان داشتند:

”دانشجويان بايد متحداً به مبارزات خود ادامه دهند و مردم ستمديده ايران و آن چه بر آنان مي گذرد را فراموش نكنند. آينده مملكت به دست جوانان سپرده مي شود و در حفظ و حراست آن نبايد غفلت كنند. ما روحانيون با شما در اين راه همراه هستيم و بر اساس احكام اسلام با شما همكاري مي كنيم“ (تاٌكيد از نگارنده است).

 حضرت آيت الله فرمودند كه در آينده در موقعيتي مناسب براي دانشجويان مطالبي را از طريق كنفدراسيون مرقوم خواهند داشت»

 

                                  نامة خميني

نشريه «ايران آزاد», «ارگان سازمانهاي جبهه ملي ايران در اروپا», در شماره 45, ژوئن 1967 (تيرماه 1345) نامه يي از خميني درج كرده است همراه اين توضيح: «نامه زير كه توسط حضرت آيت الله خميني به يكي از اعضاي ”اتحاديه انجمنهاي اسلامي در اروپا ـ گروه فارسي زبان“, نوشته شده است, توسط ايشان به دفتر ”ايران آزاد“ واصل گرديده است. ما با اظهار تشكر از ايشان براي آگاهي عموم هموطنان اقدام به درج آن مي نماييم».

 


                    (متن دستنويس نامه خميني)

 

متن تايپ شده نامة خميني:

«اخيراً در ايران شايع كرده بودند كه اينجانب اجازه ندادم نماينده دانشجويان مقيم اروپا را كه براي ملاقات من آمده بود ملاقات حاصل شود و نيز جمعي كه به نمايندگي از مسلمين مقيم اروپا آمده اند بدون ملاقات برگشته اند و از اين قبيل مطالب. با آن كه مطلب خلاف واقع بوده است و ممكن است اين نحو شايعات از دستگاه باشد براي نگران نمودن جوانان دانشگاهي و شكاف بين اينجانب و آنها خوب است رفع اين سوء تفاهم را خود آقايان دانشجويان مقيم اروپا به نمايند چون از اين نحو امور استفاده مي كنند...».

 

«طلاب مبارز» زنداني

«ايران آزاد», ارگان «جبهه ملي ايران», در شماره 70, ارديبهشت 1349 (مه 1970) درباره «روحانيون مترقي» زنداني در عراق گزارشي دارد به اين شرح:

«توطئه رژيم عليه روحانيون مترقي

به طوري كه طرفداران و اعضاي جبهه ملي از عراق خبر مي دهند پانزده نفر از طلاب مبارز ديني كه در نجف اقامت دارند به علت اين كه دولت ايران از دادن گذرنامه به آنها امتناع مي كرده در تاريخ بيستم آوريل 70 به سفارت ايران در بغداد رجوع مي كنند تا خواستهاي آنها به ايران مخابره و گذرنامه براي آنها صادر شود. ولي كاركنان سفارت از انجام اين كار خودداري مي كنند. در نتيجه بين طلاب ديني و كاركنان سفارت زدوخورد مي شود و چند نفر از كارمندان سفارت مجروح مي گردند و عده يي از طلاب از طرف پليس عراق دستگير مي شوند ولي پس از مدت كوتاهي آزاد مي گردند.

 

        

   

ايران آزاد: سازمان ما پشتيباني كامل خود را از خواستهاي طلاب ديني اعلام مي دارد و به مسئولين حكومت ايران اخطار مي كند كه به بهانه تيرگي روابط ايران و عراق نمي تواند عليه روحانيون مترقي مقيم عراق توطئه كند».

                         نامة طلاب از زندان بغداد

طلبه هاي زنداني در 12 صفر 1390هجري قمري, از «زندان شهرباني بخش كراده مريم در بغداد» در نامه يي به «محضر مبارك حضرات مراجع معظّم تقليد» در «نجف اشرف» كه رونوشت آن را براي «كميسيون حقوق بشر ـ نيويورك» مي فرستند, واقعه زنداني شدن خود را اين چنين شرح مي دهند:

«به عرض مي رساند: ايرانيان مسلمان مقيم عراق سالهاست كه با بدرفتاري و سوء اخلاق سركنسلگريها و سفارت ايران در عراق دست بگريبان مي باشند.

 


(آغاز نامه طلبه هاي زنداني)

 

سفارت ايران كه بايد تاٌمين كننده منافع  ايرانيان اين سرزمين باشد و همه جهات آسايش, آرامش و رفاه آنان را فراهم سازد از هيچ نوع سختگيري و فشار نسبت به آنان خودداري نمي كند. بسياري از ايرانيان و محصلين علوم ديني اين سرزمين را از داشتن گذرنامه محروم كرده و نيز گذرنامة بسياري را ضبط كرده است. لهذا ما (عده يي از محصلين علوم ديني نجف اشرف) براي گرفتن گذرنامة خود در تاريخ 11صفر 90به سفارت ايران در بغداد مراجعه كرده و خواستار گذرنامه شديم و اعلام داشتيم تا گرفتن حق قانوني خود در سفارت متحصن خواهيم بود ولي اعضاي سفارت نه تنها به حق قانوني ما ترتيب اثر ندادند بلكه در ساعت 3 بعد از ظهر كه سفارت تعطيل شد درهاي سفارت را بسته و بيش از 25 نفر از كارمندان سفارت با مشت و لگد و چوب صندلي و چهارپايه بطلاب بي دفاع حمله بردند و آنان را مصدوم و مجروح ساختند و عمامه يكي از طلاب را به گردنش حلقه كرده تا سر حد مرگ فشار دادند و هرگاه دفاع ديگر طلاب در ميان نبود شايد بزندگي او خاتمه ميدادند و نيز از آوردن نهار بداخل سفارت جهت متحصنين جلوگيري كردند و پس از آن كه ما را شديداً مصدوم و مجروح ساختند از پليس عراق استمداد جسته و بنام اينكه كارمندان سفارت تاٌمين جاني ندارند! از ماٌمورين عراقي خواستند كه دخالت نمايند. ماٌمورين هم وارد سفارت شده و متحصنين را دستگيركرده روانه زندان ساختند.

چقدر جاي تاٌسف است كه طلاب علوم اسلامي بجرم خواستن گذرنامه كه حق اوليه آنان در خارج كشور است در داخل سفارت مورد ضرب و شَتم قراربگيرند و سپس روانه زندان گردند.

    هيئت حاكمه ايران كه داعيه حمايت از منافع ايرانيان خارج كشور دارد مشتي چاقوكش حرفه اي را بنام كارمندان سفارت بر ايرانيان مقيم عراق مسلط ميسازد تا نسبت به بهترين فرزندان ايراني اين نوع رفتار غيرانساني و وحشيانه بنمايند.

  ما اين عمل شرم آور و وحشيانه سفارت ايران را نسبت بمحصلين علوم ديني شديداً تقبيح ميكنيم و نظر عموم ملت ايران و آزادگان جهان را بوضع اسف انگيز ايرانيان مقيم عراق جلب مينمائيم. ما رسماً اعلام ميداريم كه اگر سفارت ايران در عراق حافظ منافع ايرانيان است بايد اين جنايتكاراني را كه در داخل سفارت بروحانيون اين نوع رفتار غيرانساني كرده اند تحت تعقيب قرارداده و از سفارت اخراج نمايد و اگر شعبه اي از سازمان امنيت ايران است كه باسم سفارت در عراق كار ميكند بايد هرچه زودتر بسته گردد. بغداد زندان شهرباني بخش كراده مريم 12صفر 90».


(جملات پايان نامة طلبه هاي زنداني)

 

اين نامه را افراد زير امضا كرده اند: حميد روحاني, محمدرضا ناصري, رضا برقعي, سيدهادي موسوي, سيف الله قاسم پور, مرتضي نيكنام, , محمد طاووسي بجنوردي, حسينعلي بنكدار, محمد سجادي, محمدرضا بروجردي و محمدرضا رحمت.

                       اعتصاب غذا در عراق

نشريه «ايران آزاد»,  سال هشتم, شماره 72, تيرماه 1349 (ژوييه 1970) در گزارشي از «اعتصاب غذا در عراق» نوشت:

«ايرانيان وطن دوست و مبارز مقيم كربلا در روز جمعه 12تيرماه 1349 به خاطر اعتراض به كشتار و حبس و شكنجه مبارزين در ايران به يك تظاهرات وسيع دست زدند.

 

  

                        («آيت الله حسينعلي منتظري»)

 


 

همچنين ايرانيان مبارز و آزاديخواه مقيم عراق و نمايندگان حوزه عليمه قم براي پشتيباني از مبارزات آزاديبخش خلق و اعتراض به كشتار و شكنجه هاي غيرانساني مبارزين و اختناق در ايران و متوجه كردن افكار عمومي جهان به وقايعي كه در ايران مي گذرد و جلوگيري از اجراي احكام اعدام بيدادگاههاي نظامي شاه درمورد روحانيون مبارز آيت الله حسينعلي منتظري نجف آبادي و سيداحمد كلانتر و... از روز 20تيرماه 1349 دست به يك اعتصاب غذاي 48ساعته زدند كه با موفقيت كامل روبه رو گرديد.

جريان اعتصاب غذا كه در محل اتّحاديه ملي دانشجويان عراق در بغداد برگزار شده بود, مفصّلاً در صفحات اول جرايد و از طريق راديو و تلويزيون منعكس گرديد و همچنين رپرتاژ جريان اعتصاب غذا و مصاحبه راديويي با اعتصاب كنندگان به طور مفصل از بخش فارسي راديو بغداد پخش گرديد.

در روز 22 تيرماه اعتصاب كنندگان در حالي كه سرود انقلابي مي خواندند به اعتصاب خود پايان دادند و به پخش وسيع قطعنامه اعتصاب به سه زبان مختلف فارسي, عربي و انگليسي تهيه شده بود, همراه با اعلاميه «جبهه ملي ايران در خارج از كشور» در شهرهاي كاظمين, كربلا, نجف اشرف و بغداد اقدام كردند».

 

                         متن قطعنامة اعتصاب

«22تير1349 برابر با ژوييه 1970:

براي اعتراض به موج وسيع تروز و اختناقي كه در سرتاسر ايران سايه گسترده است, و به خاطر پشتيباني از مبارزات رهايي بخش خلق قهرمان ايران, و به منظور همبستگي و حمايت از كليه زندانيان سياسي ايران كه در شرايط قرون وسطايي زير وحشيانه ترين شكنجه هاي رژيم دست نشانده شاه قراردارند, ما آزاديخواهان ايراني مقيم عراق و نمايندگان حوزه علميه قم از تاريخ بيستم تيرماه دست به اعتصاب غذاي 28ساعته زديم.

اكنون در پايان اعتصاب, بارديگر همبستگي خود را با مبارزات ضدامپرياليستي و ضدارتجاعي خلق خود اعلام مي داريم, و كليه ميهن پرستان ايراني و نيروهاي ضدامپرياليتبي جهان را به مبارزه قاطع عليه حكومت دست نشاندة شاه جنايتكار  ـ اين عامل سرسپردة صهيونيسم و امپرياليسم جهاني دعوت مي نماييم.

پيروز باد انقلاب امكراتيك ملي

درود به زندانيان سياسي, دلاوران مبارز خلق».

 


                           (عكس بخشي از انتهاي متن قطعنامة اعتصاب غذا)

 

«ايران آزاد» در همان شماره 72, تيرماه 1349, «اعلاميه طلاب ايراني مقيم نجف» را به چاپ رساند.

قسمتي از متن اين اعلاميه را در زير مي خوانيد:

«محمدرضا شاه و اعوان و انصارش نه تنها علاقه يي به  دين اسلام ندارند, بلكه از دشمنان شناخته شده آن نيز به شمار مي روند. رضاشاه با به توپ بستن اماكن مقدس مذهبي ـ حرم مطهّر حضرت امام رضا (ع) ـ و محمدرضا شاه با تجاوز به حرمت دين ـ حمله به مدرسه فيضيه قم ـ كشتار روحانيون مترقي در پانزده خرداد, و تبعيد حضرت آيت الله خميني مرجع تقليد شيعيان جهان... ماهيت ضدمذهبي خود را بارها آشكار ساخته است. مردم ايران چهره اين دشمنان را به خوبي مي شناسند... با پديدآمدن جنبش مترقي روحانيت تحت رهبري آيت الله خميني و برخورداري ايشان از پشتيباني بي دريغ مردم, دربار مجبور شد درمقابل ايشان فرد با اسم و رسمي را دست و پاكند. تا زماني كه حكيم زنده بود اين نقش را وي ايفا مي كرد و اكنون كه او مرده است, در جستجوي فرد ديگري است... مردم مسلمان ايران حتي در هنگام برگذاري مجالس فرمايشي حتم حكيم وفاداري خود را به مرجعيت تقليد حصرت آيت الله خميني ابراز داشتند.

رژيم ضدملي شاه از توطئه هاي خود عليه روحانيت مترقي طرفي نخواهد بست و جنبشي كه آيت الله خميني بنيان گذارده است با گذشت هر روز توسعه و گسترش بيشتري مي يابد و هر روز لايه هاي تازه يي از قشر روحانيت را به خود جلب مي نمايد و عناصر وامانده, سست و مرتجعي كه در لباس روحانيت در خدمت ارتجاع, استعمار جهاني و صهيونيست قراردارند ا زخود طرد نموده چهره واقعي آنان را به مردم نمايان مي سازد...»

 


 

در «ايران آزاد» شماره 72, تيرماه 1349, اعلاميه «جمعي از طلاب ايراني» مقيم «نجف اشرف» نيز درج شده است كه بخشهايي از آن چنين است: «... از ثمرات درخشان نهضت روحانيت دريدن ماسكها و آشكاركردن ماهيتهاي خائنانه روحاني نماهايي بود كه با يك سلسله كارهاي عوام فريبانه و روشنفكرمآبانه و با تزوير و سالوسي توانسته بودند ملت اسلام را فريب داده و به ناحق بر مسند قيادت و زعامت قرارگيرند. و هرچه از عمر اين نهضت مقدس بيشتر مي گذرد ماهيتها روشن تر و چهره ها نمودارتر مي گردد و روحانيون واقعي از مشتي سازشكاران سرسپرده مشخص تر مي گردند...

اين سازشكاران مرموز كه روزي براي اسلام اشك تمساح مي ريختند و از ”حلال و حرام محمد“ سخن مي راندند و خطراتي را كه از طرف رژيم شاه متوجه اساس اسلام است گوشزد مي كردند و اعلام مي داشتند كه ”من تا آخرين قطره خون در اين راه مبارزه مي كنم چگونه ساكت بنشينم و حال آن كه اساس اسلام در خطر است“! يك باره تمام اين نوحه سراييها و احساس خطرها را فراموش كرده به ”تسبيح و  سجاده و دلق“  چسبيدند و يا با عَلَم كردن ”دارالتبليغ“ و روشن ساختن آتش اختلاف بزرگترين ضربه را به پيكره نهضت و وحدت روحانيت وارد ساختند و امروز هم دست خون آلود شاه جلاد را فشرده طي تلگرامي ”تاٌييدات مقام سلطنت را در راه تحكيم مباني اسلام و تقويت دين مبين“! خواستار شدند و بدين وسيله كردار ضداسلامي و جنايت بار شاه را ”تحكيم“ و ”تقويت“ اسلام وانمود كرده به سياه نامه اعمال خيانت آميز و خلاف اسلامي او صحّه گذاشتند. گويا تاخت و تاز ملحدانه شاه به قرآن و پايمال كردن احكام اسلام, استوارساختن پايه هاي لرزان سلطنت بر اجساد كشتگان مسلمان و آزاده 15خرداد,  28مرداد, 30تير و... در راه تحكيم مباني اسلام مي باشد. تبعيد مرجع تقليد مسلمانان, به زنجيركشيدن هزاران نفر از علماء برجسته, اساتيد معظّم دانشگاه, دانشجويان, بازاريان و ديگر جناحهاي مسلمان و دموكراتيك, به داركشيدن بيش از ده نفر از علماء كردستان, انجام رفراندم قلابي و ضدملي, حمله به دانشگاه و مدرسه فيضيه, آتش زدن عبا و عمامه, پاره كردن قرآن  و كتب ديني, به حاك و خون كشيدن طلاب بي پناه و دانشجويان وطن خواه, يورش وحشيانه به صحن مطهّر حضرت معصومه, گسيل دانشجويان و  طلاب به سربازخانه ها, شكنجه علما و روحانيون و ديگر رزمجويان آزاده, اعدام آزادمردان ايراني, همه و همه براي تقويت اسلام بوده است. هم پيماني با صهيونيسم خونخوار, سلطه بخشيدن آژانس يهود بر تمام شئون نظامي, سياسي و اقتصادي ايران, كارشكنيها عليه ملت اسلام, احياء كاپيتولاسيون, قراردادهاي خائنانه با سرمايه داران استعمارگر خارجي, غارت بيت المال,  برپاداشتن جشنهاي ضدملي و ارتجاعي تاجگذاري و... با پول ملت فقير, تحميل مالياتهاي سنگين و كمرشكن بر مردم, واگذاري دستگاه تبليغاتي ايران به عمّال صهيونيسم و صدها اعمال خلاف اسلامي ديگر نيز براي تحكيم و تقويت مذهب و ترويج تعليمات عاليه اسلام مي باشد.

خوب بود حضرات, پيش از ”تقديم داشتن تلگرام سپاسگزاري به حضور ملوكانه“! به خود زحمت مي دادند و نقشه هاي خائنانه شاه را عليه قرآن و احكام اسلام در زير پرده دروغ گويي و سالوس بازي مطالعه مي كردند و كوششهاي شبانه روزي دربار شاهنشاهي را در جلوگيري از نشر تعاليم اسلامي و ترويج احكام نجات بخش قرآن به خاطر مي آوردند. خوب بود سري به زندانها مي زدند و وضع رقت بار و اسف انگيز جوانان مسلمان را كه در زير شكنجه دژخيمان شاه با كابوس مرگ دست به گريبانند مشاهده مي كردند و ساعتي از تخت رياست قدمي پايين نهاده به اشك چشم خانواده هاي مسلماني كه سرپرستانشان را رگبار مسلسلهاي شاه به خاك و خون آغشته ساخته مي نگريستند و نيز وضع فلاكت بار توده هاي پابرهنه و فقير را كه سرمايه هايشان را شاه و درباريانش غارت كرده در بانكهاي خارجي انباشته اند ملاحظه مي نمودند و آن گاه با وجداني آسوده دست به دعا برداشته ”تاٌييدات مقام سلطنت را در راه تحكيم مباني اسلام و ساختن كشور آزادزنان و آزادمردان“ آرزو مي كردند...»

 اعلاميه «جمعي از طلاب ايراني» مقيم نجف  با اين جملات خطاب به «ملت مسلمان ايران» پايان مي يابد:

«ششمين پيشواي شيعيان حضرت امام صادق (ع) وظيفه شما را در قبال اين روحاني نماها تعيين فرموده اند آن جا كه مي فرمايند ”علما مورد اعتماد پيامبرانند مگر درصورتي كه به سلاطين روي آوردند كه در اين صورت ملت اسلام بايد از آنان دوري گزيند و براي دين از آنان بترسد“.

به فرمان امام (ع) شما مردم شرافتمند مسلمان موظّفيد از اينان دوري كنيد, اظهار تنفر نماييد و ماهيت آنان را بر همگان آشكار سازند. علماء اسلام و روحانيون واقعي با شما هستند و در غم و شادي شما شريك مي باشند و به مبارزه آشتي ناپذير خود عليه رژيم ضداسلامي ايران تا پيروزي نهايي ادامه خواهند داد. و خداوند پشتيبان حق طلبان است».

 

 

 

 

اعلاميه هاي «علما»

در دفاع از مجاهدين خلق

در آن سالها كه جنبش مسلحانه در ميان توده مردم طالبان زيادي داشت و جانبازيها و دلاوريهاي پيشتازان اين راه به دلهاي تشنه آزادي مردم  ايران راه بازكرده بود و همه جا سخن از آنها درميان بود, آخوندها نيز براي اين كه از قافله عقب نمانند و از اين راه  آبرو و اعتباري كسب كنند, براي آن جان بركفاني كه جانشان را براي آزادي مردمشان در طبق اخلاص نهادند و سر به پاي آزادي نهادند, اشگ تمساح مي ريختند و پي در پي اعلاميه صادر مي كردند. در چنان روزهايي, آخوندها براي خميني و امثال او كه سر در لاك انزوا فروبرده و دستي نمي جنباندند, چندان اعتنايي نداشتند, اما براي نزديك شدن به مجاهدين خلق سر و دست مي شكستند.

به چند نمونه از اعلاميه هاي آن روزهاي آخوندهاي نان به نرخ روز خور توجه نماييد. اين اعلاميه ها توسط كساني صادر شده كه امروز دسِتهايشان تا مِرفق به خون سررخ فرزندان انقلابي خلق آغشته است و اشتهاي سيري ناپذيري در خوانخورگي يافته اند.

 

نامه علماي بزرگ فارس

«به حضرت آيت الله العظمي ميلاني مبني بر تقاضاي اقدام براي رفع خطر از جوانان مسلمان مجاهدي كه در ايران محكوم به اعدام شده اند».

 


            (عكس قسمت بالاي نامه «عملاي بزرگ فارس» در «پيام مجاهد»)

 

متن تايپ شدة «نامه علماي بزرگ فارس»:

(به نقل از «پيام مجاهد ـ خرداد 1351 ـ ژوئن 1972)

«بسم الله الرّحمن و الرّحيم

فذكّر فانّ الذكري تنفع المؤمنين.

حضور محترم حضرت مستطاب آيت الله العظمي آقاي حاج شيخ هادي ميلاني دامت بركاته,

پس از عرض سلام و اخلاص, به نظر مي رسد آيه شريفه يي كه در سر مقاله بنظر مبارك ميرسد موردي ندارد زيرا حضرتعالي با دارابودن شاٌن بزرگ روحانيت و زعامت شيعيان بايد هميشه متذكّر مسائل و مصائبي كه بر مسلمانها وارد ميشود باشيد و در حفظ جان آنها كوشش فرمائيد. ولي از آنجايي كه حادثه يي كه خداي نخواسته در شُرُف وقوع است موجب تاٌثّر جامعه روحانيت فارس گرديده و با كمال تاٌسّف هيچگونه اقدامي تا كنون از مراجع بعمل نيامده لازم بود جدّاً بمضمون آيه شريفه توجّه فرمائيد و داعيان, اين تذكّر را داده باشيم تا در محضر عدل پروردگان عالم در مشاهد قيامت مسئوليتي از اين جهت نباشد.

لابدّ خاطر مبارك مستحضر است كه مدتي است عده اي از جوانان مسلمان مجاهد كه جز انگيزه ديني و جهاد در راه اسلام عزيز داعي ديگري نداشتند بعناويني در محاكم نظامي محاكمه و حكم اعدام درباره آنها صادر شده است. اينها حافظان قرآنند و در اين روزگار تاريك مبلّغ اسلامند, همه جوانند, اهل نمازند.

آيا در اين حكم غيرعادلانه تا كنون اقدامي فرموده ايد يا نه؟

آنچه داعيان را بر نوشتن اين نامه (با كمال معذرت) برانگيخت و مصدّع اوقات شريف شديم وجوب حفظ جان يك عدّه جوان مسلمان است كه شايد در اين روزگار كم نظير باشند.

اميد است با توجه به مسئوليت بزرگ اين كار اقدام اساسي فرمائيد. البتّه ممكن است آنها در تشخيص راه مجاهده اشتباهي مرتكب شده باشند ولي حضرتعالي توجّه ميفرمائيد اين اشتباه آنها را مَهدور الدّم نمي كند و مانع اقدام اساسي در حفظ جان آنها نيست.

                                                      ادام الله عزّكم»

«علماي بزرگ فارس» امضاكنندة اين نامه عبارت بودند از بهاء الدين محلاتي, عبدالحسين دستغيب, محمود علويان, صدرالدين حائري, سيدمحمد امام, محمد كاظم موسوي, آيت اللهي, حسين الحسيني, محمدجعفر طاهري و چند امضاي ديگر.

 

  

(بخش پاياني نامه «علماي بزرگ فارس»)

          

ـ گزارش نشريه «پيمان», ارگان  «كنفدراسيون جهاني محصلين و دانشجويان ايراني», شمارة 40, خرداد 1351, زير عنوان «اعتراض علماء فارس»::

«اخيراً عده يي از علماء بزرگ فارس نامه سرگشاده اي خطاب به آيت الله ميلاني انتشار داده اند و در آن پس از پشتيباني از مبارزيني كه اخيراً تحت محاكمه قرار گرفته اند از ايشان پرسيده اند كه آيا در مورد ”اين احكام غيرعادلانه تا كنون اقدامي شده است يا نه؟“

علماء فارس ابراز اميدواري مي كنند كه براي ”نجات جان اين جوانان مسلماني كه شايد در اين روزگار كم نظير باشند“, هرچه زودتر اقدام شود.

اين نامه بوسيله 10 نفر از علماء فارس امضاء شده است».

 

ـ «خبرنامة جبهه ملي ـ خردادماه 1351» نيز با اشاره به اين نامه يا «تلگراف» نوشت: «روحانيون شيراز تلگرافي به حضرت آيت الله ميلاني زده اند و در آن نسبت بجان جوانان مسلمان اظهار نگراني كرده اند و گفته اند اگر خون اينها بريزد ما مسئول هستيم. عين تلگراف با امضاها منتشر شده است».

 

«اعلامية روحانيون مترقي قم»

«پيام مجاهد ـ خرداد1351 ـ ژوئن1972»

اين اعلاميه به تاريخ 3 ارديبهشت 1351, چند روز پس از شهادت چند از اعضاي مركزيت مجاهدين در 30فروردين 1351, منتشر شد.

متن تايپي اعلامية «روحانيون مترقي قم»:

«بسمه تعالي ـ 3 ارديبهشت 1351

وَ لا تَحسبنّ الّذين قُتِلوا في سبيل اللّه اَمواتاً بل اَحيا ـ شهيدان راه حق را مرده مپنداريد كه آنان زنده اند.

... درست هنگامي كه عربده آزاديخواهي و فرياد انسان دوستي رژيم جلاد ايران در بلندگوهاي استعمار بلند است و قيافه زشت خود را در ماسك طرفداري از حقوق مردم پنهان مي دارد, دستش تا آرنج در خون قهرمانان رزمنده خلق فرورفته و از چنگال بيرحمانه اش قطرات خون تازه به زمين مي ريزد. اين خونها از كيست؟ پرسشي است كه بايد از سلولهاي زندان و ميدانهاي تير و چوبه هاي اعدام كرد؛ سؤالي است كه مي بايد از نيمه هاي شب تهران و دَر و ديوار زندانهاي آدمكش حكومت تروريست نمود. و بالاخره مطلبي است كه بايد با ميز  و صندليهاي دادگاههاي قانون شكن هيئت حاكمه ايران درميان گذاشت.

  


(نيمة اول «اعلاميه روحانيون مترقي قم»)

 

فرزندان دلير مردم كه تنها هدفشان رهايي مردم ستمديده و يگانه مرامشان  اعتراض به ولخرجيهاي دربار و عيّاشيها خون آشامان خلق است اين چنين ناجوانمردانه بايد گلوله هاي اختناق و ترور در بدنهايشان فرونشيند و آنان كه با برپاساختن جشنهاي منحوس دو هزار و پانصدساله شاهنشاهي وغيره ملتي را در گرداب فقر و تهي دستي كشيده اند پايه هاي سلطنت خود را بر اجساد آرام و تيرخورده ايشان بناگذارد؟...

 

  

                         (نيمه دوم «اعلاميه روحانيون مترقي قم»)

 

افسوس كه فرياد اين جوانان مسلمان كه با شور مذهب و حرارت ايمان بلند است به ملت نمي رسد و افسوس كه مردم زحمتكش ايران شاهد محاكمه فرزندان دلاور و رشيد خود نيستند و  صدها افسوس كه كارگران و دهقانان ستمديده خلق را در ميدانهاي اعدام راهي نيست تا لااقل در لحظه جان دادن آنان اشك حسرتي بريزند و آب ديدگان خود را با خون قلب آنان مخلوط كرده و سيلي از خشم به راه اندازند و ستمگران قانون شكن يا مصلح نمايان اخلالگر يعني هيئت حاكمه جلال و مردور را در آتش قهر خود سراسر بسوزاند. راستي هنوز از اعدام دهها دانشجوي مسلمان انقلابي نگدشت است كه دسته يي ديگر را بدان سرنوشت محكوم ساختند؛ جوانان دينداري كه اكثرشان حافظ قرآن و نهج البلاغه و روايات اهل بيت (ع) بوده و هستند به جرم حقگويي و دفاع از مردم يكي پس از ديگري را به چوبه هاي اعدام بسته و تيرباران مي كنند. هم اكنون زندانها و تبعيدگاههاي حكومت آدمكش ايران پر است از جوانان آزاديخواه و غيور كه بيشترشان تحصيل كرده هاي دانشگاههاي بزرگ جهانند. دانشمندان مجاهدي چون حضرت آيت الله طالقاني و رباني شيرازي و انواري و حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني و محمد حجتي كرماني و... از اين حكم مستثني نيستند...»

اين اعلاميه با اين شعار پايان مي يابد:

«رود بر فريادگران بيدار ـ مرگ بر بيدادگران دربار»

 

                        اعلاميه «حوزة علميه قم»

قسمتي از متن تايپ شده «اعلاميه حوزه علميه قم» كه اندكي پس از شهادت بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران ـ محمد حنيف نژاد, سعيد محسن و علي اصغر بديع زادگان كه در سحرگاه روز 4خردادماه 1351, به دست مزدوران ساواك شاه به شهادت رسيدند, در نشريه «پيام مجاهد ـ شماره سوم ـ مردادماه 1351», به چاپ رسيد.

«و لا تحسبن الذّين قُتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربّهم يرزقون ـ قرآن كريم

هر شب ستاره يي به زمين مي كشند و باز

اين آسمان غمزده غرق ستاره هاست

هر چند روزي خبر اعدام گروهي ديگر از جوانان عزيز كشور بدست جلادان رژيم شاه گوش ملت ما را مي خراشد و مردم ايران را در ماتم و عزاي تازه اي فرو ميبرد. جوانان ارزندة كشور گروه گروه بمحاكمه هاي نظامي كشانده ميشوند و جوخه هاي آتش به زندگي آنان خاتمه ميبخشد... در مدتي كمتر از سه ماه قريب سي انقلابي رزمنده را كه از تسليم و تزلزلشانن ماٌيوس بودند و آنان را همچون كوه استوار ميديدند تيرباران ساختند و در همين اواخر نيز رزمندگان باايماني چون حنيف نژادها, سعيد محسن ها, بديع زادگان ها, ناصر صادق ها, باكري ها از بنيان گذاران ”سازمان مجاهدين خلق ايران“را اعدام كردند و از همين راه خصلت دست نشاندگي و ضداسلامي خود را آشكارتر نمودند.

 

 

(بخش نخست اعلاميه حوزه علميه قم)

 

رزمندگان مجاهدي را شهيد ساختند كه اصالتهاي فكري اسلامي و ديد صحيح و انقلابي از قوانين آزاديبخش قرآن تعيين كنندة جهت جنبش آنان بوده و مرگ شرافتمندانه خود را ”لقاء الله“ ميدانستند.

به دنبال اين آدمكشيها, روحانيون مترقي حوزة علمية قم, به منظور اعتراض به اين وحشيگريها و نيز اعلام پشتيباني از اهداف مقدس و اسلامي اين رزمندگان مسلمان, مجلس ترحيم و سخنراني در مدرسه فيضيه, تشكيل دادند و تظاهرات برپاساختند و درودها به خميني و روح شهيدان سرافراز فرستاندند و مرگها نثار شاه و ديكتاتور كردند.

اين همبستگيها و پشتيبانيها به طوري رژيم شاه را به وحشت انداخت كه به نابودي حوزة علمية قم تصميم گرفت و تا كنون بيش از سيصد نفر از طلاب و مدرّسين حوزة عليمه را دستگير و به زندانها و يا سربازخانه ها فرستاده اند و  اين دستگيريها با شدت هرچه بيشتر ادامه دارد. همان وحشتي كه بر اثر آن هزاران نفر در زندانهاي شاه به چشم مي خورند و بيش از يك صد نفر از جوانان انقلابي و ارزنده كشور در انتظار خشن ترين و ضدانساني ترين محاكمات نظامي به سرمي برند و جز اعدام  و زندانهاي ابد سرانجامي نخواهند داشت...

در پايان,شهادت اين مبارزين ارزنده و افتخارآفرين را به عموم مردم ايران, به خصوص به خويشاوندان آنان تسليت عرض مي نماييم و بديهي است كه اين فداكاريها و رنجها و افتخارات, در پيشگاه خداوند بزرگ و مردم مسلمان ايران, فراموش نخواهد شد و ملت غيور ما هيچگاه وظيفة انتقام از جلادان خون آشام و پاسداران رذل منافع استعمارگران را از ياد نخواهند برد...»

  

(عكس سه تن از بنيانگذاران سازمان مجاهدين):

 

                   

                                           (محمد حنيف نژاد)

                            

                        

             (سعيد محسن)                                   (اصغر بديع زادگان)

 

   در پايان اعلاميه تاريخ انتشار آن 15ي الاولي مطابق 5تيرماه 1351 و تاريخ تكثير در نجف اشرف: 22 جمادي الثّاني» ذكر شده است.

 


(قسمت پاياني اعلاميه «حوزة علمية قم»)

 

 

اعلاميه ديگر «حوزه علميه قم»

«بسم اللّه القادرِ القهّار

ولاتَحسبَنّ الذين قُتِلوا في سَبيلِ اللّه  اَمواتاً بَل اَحياءُ عِندِ رَبّهِم يُرزَقون ـ هرگز گمان مبريد كه شهيدان راه حق مرده اند, بلكه زندگانند و در نزد پروردگارشان متنعّم خواهند بود.

درود بر شهيدان

مسلمانان جهان, بشردوستان

جلادان و دژخيمان استبداد سياه ايران پنج تن جوان مسلمان و تحصيل كرده ديگر را سحرگاه پنجشنبه چهار خردادماه 1351 تيرباران كرده و براي هزارمين بار ماهيت خونخوار خود را نشان دادند.

اين جوانان گروه اسلامي ايران كه حافظ قرآن و نهج البلاغه بودند و براي دانشجويان و جوانان, معارف اسلام تدريس مي كردند و ناجوانمردانه به اتّهام خرابكاري و  آدم دزدي كشته شدند عبارتند از: مهندس محمد حنيف نژاد, مهندس سعيد محسن, مهندس اصغر بديع زادگان (فدايي فلسطين), مهندس عبدالرسول مشكين فام (فدايي فلسطين) و محمود عسكري زاده.

 

 

(قسمت آغازين اعلاميه «حوزة علمية قم»)

 

عمّال رژيم استبدادي ايران احمقانه خيال مي كند كه با اعدام و زندان مي تواند از پيشرفت نهضت آزاديبخش ملي جلوگيري به عمل آورد... مزدوران دستگاه جبّار احمقانه مي كوشند كه تهمتهاي ناجوانمردانه بر جوانان پاك مسلمان بزنند تا اعدام آنا ن را توجيه كنند زيرا كه مردم مسلمان ايران همه اينها را به خوبي مي شناختند و مي دانستند كه همه آنها تربيت يافتگان مكتب توحيد و قرآن و شاگردان درس تفسير مسجد هدايت به رهبري آيت الله سيدمحمود طالقاني بودند كه معظّم له هم با كهولت سن و كسالت قلب به زابل تبعيد گشته اند.

دفاع مراجع تقليد قم و مشهد و اهواز, علماي تهران, آذربايجان, فضلا و مدرّسين حوزة علمية قم از اين گروه اسلامي و كوشش آنان براي جلوگيري از اعدام اين جوانان پاكدامن همه تبليغات رژيم را (در متهم ساختن اين جوانان به كمونيست بودن) برباد داد و همه مردم فهميدند كه اين جوانان شهداي عزيز اسلام و ايران هستند.

حوزة علمية قم ضمن ابراز همدردي با بازماندگان شهيدان, اسامي و مشاغل آنان را براي ثبت در تاريخ پرافتخار شهيدان براي عموم اعلام مي  دارد:

1ـ مهندس علي باكري, استاد دانشگاه صنعتي آريامهر؛

2ـ مهندس ناصر صادق, كارشناس برق منطقه فارس؛

3ـ مهندس علي ميهندوست, مهندس مكانيك؛

4ـ مهندس اصغر بديع زادگان, استاد دانشگاه فني و فدايي فلسطين؛

5 ـ مهندس محمد حنيف نژاد, رئيس امور كشاورزي عمران دشت قزوين؛

6 ـ مهندس سعيد محسن, كارشناس تاٌسيساتي وزارت كشور؛

7 ـ بهمن بازرگاني, فارغ التحصيل رشتة بازرگاني؛

8 ـ مهندس عبدالرّسول مشكين فام, مهندس كشاورزي و فدايي فلسطين (حسن سلامه)؛

9 ـ محمود عسكري زاده, فارغ التحصيل رشتة بازرگاني؛

10 ـ كاظم شفيعيها, دانشجوي برق (فدايي فلسطين), كه توسط پليس در شيراز كشته شد؛

11 ـ احمد رضائي, دانشجو كه توسط پليس در تهران كشته شد؛

12ـ علي اصغر منتظر حقيقي, دانشجو كه توسط پليس در تهران كشته شد.

    

                   (قسمت پاياني اعلاميه «حوزه علميه قم»)

 

علاوه بر شهيدان پاك 60 نفر ديگر از جوانان گروه اسلامي (نهضت آزادي ايران) به حبسهاي ابد و زندان مجرد با اعمال شاقه محكوم شده اند. كه درود رهبر عظيم نهضت روحانيت آيت الله العظمي آقاي خميني و همه طلّاب حوزة علمية قم بدرقه راه آنها باد...

ننگ بر آدمكشان خونخوار ـ نفرت بر مزدوران استعمار.

حوزة علمية قم, 6 خرداد 51 ـ 13 ربيع الثّاني  92.

در پايان اعلامية مزبور چنين آمده است:

آخرين خبر: روز جمعه 5خرداد اعلام شد كه براي يادبود شهيدان مجلس ترحيم در مدرسة فيضيه و مسجد فاطميه از طرف طلّاب و روحانيون حوزة علمية برقرار است ولي پليس قم مسجد فاطميه را بست و مدرسة فيضيه با اشغال نيروهاي مسلّح درآمد». (پيام مجاهد, شمارة سوم, مردادماه 51).

 

نجف مركز انتشار اعلاميه هاي جعلي

نجف مركزي بود براي انتشار  اعلاميه هاي جعلي با امضاهاي «حوزه علميه قم», «هياٌت علميه تهران»,  «محصلين حوزه علميه قم» و «هياٌت علميه قم».

طلابي كه در نجف بودند به خميني مي گفتند درمورد اتفاقاتي كه افتاده است ازجمله شهادت آيت الله سعيدي, اعلاميه يي صادر كنيد. خميني در پاسخشان مي گفت: به من تسليت بگوييد تا من نظرم را بگويم. من نميخواهم في البداهه در اين رابطه اظهار نظر كنم. طلبه يي كه پيش او رفته بود بعداً متن تسليت نامه يي را نوشت و زير متن امضاكرد: «فضلا و محصلين حوزه علميه قم». طلبه يي كه مدتها كارش اين بوده و به اسمهاي مختلف اعلاميه ها را صادر مي كرده است, گفته بود: من كه از ايران مي خواستم بيايم بعضيها به من وكالت دادند. خميني ديگر به روي خودش نمي آورد كه اين حرفها چقدر مسخره است, فقط زير امضاي «فضلا و محصلين حوزه علميه قم», روي كلمه «قم»  خط مي كشيد تا معلوم نشود كه اين حوزه علميه كه تسليت فرمايشي را به خميني نوشته است كجاست. او قصد داشت كه با يك تير دو نشان بزند: هم حوزه علميه نجف و هم حوزه علميه قم. در نتيجه امضاي متن تسليت نامه مي شود: «فضلا و محصلين حوزه علميه».

 

(متن تسليت «فضلا و محصلين حوزه علميه» به خميني)

 
قسمتهايي از «جواب قائد بزرگ اسلام و مرجع تقليد مسلمانان حضرت آيت الله العظمي خميني به تسليت نامه فضلا و محصلين علوم اسلامي» به تاريخ جمادي الاولي 1390: «... خدمت عموم فضلا و محصلين حوزه هاي علميه, ايّدهم الله تعالي. حوادث اخير ايران كه قتل فجيع مرحوم سعيدي مترتّب بر آنهاست موجب كمال تاٌثّر است. اين تنها مرحوم سعيدي نيست كه با اين وضع اسف انگيز در گوشه زندان از پاي درمي آيد بلكه چه بسا افراد مظلوم و بي گناه به جرم حق گويي در سياه چالهاي زندان مورد ضرب و شَتم و شكنجه هاي وحشيانه  و رفتار غيرانساني قرار مي گيرند.  

 
اين خوان يغما كه مدتهاست مورد هجوم چپي و راستي قرارگرفته و گاهي با صراحت تقسيم گرديده اكنون با عناوين ديگر با كمال عوام فريبي نقشه كشي شده و مورد تقسيم قرارگرفته است.  از طرفي كارشناسان چپي كه مقصود آنها اسارت شرق و ملل اسلامي است به اسم تاٌسيس كارخانه ذوب آهن (كه نفع آن براي استعمار و كسب وجهه دستگاه جبّار بيشتر از نفعي است كه به ملت مي  رسد). و از طرف ديگر كارشناسان و سرمايه داران بزرگ آمريكا به اسم عظيم ترين سرمايه گذاري خارجي براي اسارت اين ملت مظلوم به ايران هجوم نموده اند. سرمايه داراني كه بنا بنوشتة بعضي از روزنامه ها هرلحظه از عمرشان ده ها هزار دلار قيمت دارد بايد ديد براي چه منظور در تهران اجتماع مي كنند؟ آيا براي غمخواري و انساندوستي است؟  كساني كه دنيا را به خاك و خون كشيده اند و ده ها هزار انسان را براي شهوات بزير خاك كرده اند در اينجا دوست صميمي ما هستند؟ يا نفوذ دولت ايران و عظمت شاه موجب اين امر است؟ (اين را هم همه مي دانند) يا سودجويي سياسي و اقتصادي با دامنة وسيع آن كه پايگاهش ايران و دنبال آن ساير ممالك اسلامي و ديگر ممالك شرق است از يك طرف و خودباختگي دستگاه ننگين ايران در مقابل استعمار چپ و راست از طرف ديگر موجب اين بدبختيهاست.

ملت ايران بداند كه اگر خداوند متعال باين دستگاه خودباخته درمقابل اجانب و جبار درمقابل ملتها مهلت دهد اين آخرين چوب حراج نيست كه به مخازن زيرزميني و روي زميني اين كشور زده شده است, بايد منتظر بالاتر باشند اگر بالاتري باشد.

اكنون زراعت, صنعت, معادن, منابع جنگل و حق توزيع متاع در سراسر كشور و جلب سياحان را در اختيار آنان خواهند گذاشت و براي ملت ايران جز باربري و كارگري براي سرمايه داران و ذلت و فقر و فاقه چيزي نخواهد ماند. شما از خوابهايي كه براي اين كشورها ديده اند اطلاع نداريد. اين جانب كراراً خطر دولت اسرائيل و عمّال آن را به ملت  گوشزد كردم كه بايد مقاومت منفي كنند و از معاملات با آنها احتراز جويند. اكنون راه را براي مصيبت بزرگتري بازكرده  اند و ملت را باسارت سرمايه داران مي خواهند درآوردند.

بر رجال ديني و سياسي و جوانان مدارس ديني و دانشگاه و بر همة طبقات لازم است كه قبل از اجراشدن اين واقعه و نتائج مرگ بار آن اعتراض كنند. بدنيا برسانند كه اين قراردادها مخالف راي ملت است.
اينجانب اعلام مي كنم: هر قراردادي كه با سرمايه داران امريكا و ديگر مستعمرين بسته شود مخالف خواست ملت و مخالف احكام اسلام است. وكلاء مجلسين ايران چون منتخب ملت نيستند راٌي آنها قانوني نيست و مخالف قانون اساسي و خواست ملت است. در اين قضايا بايد با نظارت مقامات بي طرف جهاني رفراندم شود تا خواست ملت معلوم گردد... من قتل فجيع اين سيد بزرگوار و عالم فداكار را كه براي حفظ مصالح مسلمين و خدمت باسلام جان خود را ازدست داد بملت اسلام عموماً و خصوص بملت ايران تعزيت ميدهم و از خداوند متعال رفع شرّ دستگاه جبّار و عمّال كثيف استعمار را مسئلت مينمايم.

والسلام علي من اتبع الهدي

روح الله الموسوي الخميني».


«تلگراف اساتيد و محصلين علوم اسلامي حوزه علميه قم»

به «طاهر يحيي, نخست وزير وقت عراق

به تاريخ 2تيرماه 1347: 

 
ديدارهاي خميني و پسرش با سران رژيم عراق

محتشمي و سيدباقر موسوي و سيدحميد روحاني مي گفتند كه مصطفي خميني يك بار به كاخ حسن  البكر, رئيس جمهور عراق, مي رود و در كاخ با او ملاقات مي كند. از مضمون گفتگوهاي آنها اطلاع دقيقي ندارم. فقط محتشمي به مناسبتي مي گفت يكي از علل ملاقات اين بوده است كه سيدحسن شيرازي را در عراق دستگير مي كنند و احتمال خطر برايش بوده است و وقتي كه مصطفي خميني نزد حسن البكر مي رود او از زندان آزاد مي شود و به سوريه مي رود.

هر از گاهي رئيس سازمان امنيت عراق با خميني در خانه  اش ملاقات خصوصي داشت و دعائي هم مترجم آنها بود. تا آنجا كه يادم هست و از طلبه ها هم مكرر شنيدم خميني هيچگاه طي مدتي كه در عراق بود فعاليتي عليه رژيمهاي عراق نداشت و در امور داخلي عراق دخالتي نمي كرد و دعائي هميشه با مقامات عراقي و همچنين رئيس سازمان امنيت عراق در تماس بود.

وقتي مرگ مصطفي خميني پيش آمد از طرف خميني به مقامات عراق پيغام مي دهند كه اجازه بدهند تا او را در جوار حرم حضرت علي (ع) به خاك بسيارند. با وجودي كه سالها بود كه دفن جنازه در آن مكان ممنوع بود, مقامات عراقي به اين امر موافقت كردند.

يكبار كه يكي از مقامات عراقي به خانه خميني مي آيد همراه او تيمور بختيار هم به خانه خميني مي آيد و در حضور عده يي با او ملاقات مي كند.

كارهاي مربوط به اقامت خميني و خانواده اش هم به عهده دعائي بود و دعائي تقريباً محرم اسرار بود. يك بار كه با دعائي از بغداد به نجف مي رفتيم, دربين راه ماٌموران ماشينها را كنترل مي كردند و برگ هويت مي خواستند. از او سؤال كردم: اگر از شما برگ هويت بخواهند چه مدركي را ارائه مي دهيد؟

گفت: من وقتي كه در راديو «نهضت روحانيت» در بغداد صحبت مي كردم كارت ادارة راديو را داشتم و هنوز هم از همان كارت استفاده مي كنم. گذرنامة او هم از يكي از كشورهاي عربي بود. دعائي هر سال گذرنامه خميني را به سفارت ايران در بغداد يا به كنسولگري ايران در كربلا مي برد و تمديد مي كرد. 

«مخالف شاهنشاه هستند, بزنيد اينها را !»

سيدحسن شيرازي كه مصطفي خميني براي آزاديش اقدام كرده بود, كه بود؟ او يكي از آخوندهاي ايراني بود كه در عراق متولد شده بود. او و برادرش سيدمحمد شيرازي (ساكن قم) وقتي خميني به عراق مي رود, از خميني استقبال مي كنند.

بعد از اين كه سيدحسن شيرازي آزاد شد, به سوريه رفت. شبها در زينبيه دمشق نماز جماعت مي خواند و ظهرها هم در حرم حضرت رقيه. او تعدادي از كسبه اهل افغانستان را معمّم كرده بود و عده يي طلبه افغانستاني و پاكستاني و هندي داشت. او مي خواست به حساب خودش, در «زينبيه» شهر شيعه بسازد! و به همين دليل هم از ايرانيها بابت وجوهات شرعيه پول مي گرفت و «حوزه علميه» يي هم در زينبيه به راه انداخته بود و مي گفت طلبه به آفريقا مي فرستد تا تبليغ كنند! يكي از طلبه هايش انگليسي بود. جواني بود كه سرش را تراشيده بود و لباس آخوندي به تن كرده بود و درس طلبگي مي خواند و به ايرانيها كه مي رسيد «گود مورنينگ» مي گفت!

اطرافيان سيدحسن به ايرانيها كه مي رسيدند مي گفتند ببينيد كه سيدحسن چقدر فعاليت مي كند!

او از راه «صدور آخوند», دكان بسيار خوب و پررونقي در سوريه درست كرده بود و در همان موقع هم با سفارت ايران در سوريه كه كاردار آن كاشاني, فوتباليست معروف, بود, در تماس بود. او  در لبنان هم جماعت علماي شيعه  را تشكيل داده بود و خودش هم رهبر «جماعت علماي شيعه» بود. او بيشتر روي دعواي شيعه و سني كار مي كرد, اما رابطه اش با فالانژهاي لبنان بسيار خوب بود و با بشير جمايل در لبنان ملاقات خصوصي داشت كه عكس و خبر آن ملاقات را در جريان جنگ لبنان روزنامه هاي بيروت منتشركردند.

سيدحسن شيرازي بسيار مخالف دكتر علي شريعتي بود و شيخ قاسم اسلامي وقتي كه به سوريه آمده بود در «حوزه علميه» سيدحسن شيرازي سخنراني كرده بود و گفته بود: اين شريعتي را كه در اينجا ـ زينبيه ـ  دفن كرده اند بايد جنازه اش را دربياورند و آتش بزنند.

طلبه هاي سيدحسن يكي از ماٌموريتهايشان جمع آوري و پاره كردن اعلاميه هاي مخالف شاه بود. شب سيزدهم فروردين ماه 1356 وقتي كه سيدعبدالغفّار سجادي (از نمايندگان مجلس رژيم پس از انقلاب 57) مي خواست در زينبيه سخنراني كند, سيدحسن شيرازي به طلبه هايش گفت: بلندگو را از دست سيدعبدالجبار بگيرند و آنها هم همين كار را كردند و نگذاشتند او سخنراني كند. آن شب زدوخورد شديدي بين طلبه هاي سيدحسن شيرازي و چند نفر ديگر درگرفت و عمامه هايي بود كه به هوا پرتاب مي شد.

طلبه هاي سيدحسن به ايرانيها مي گفتند: اينها  مخالف شاهنشاه ايران هستند, بزنيد اينها را!

البته سيدعبدالغفّار سجادي نمي خواست در «زينبيه» عليه رژيم شاه صحبت كند و خودش قبلاً گفته بود كه مي خواهم راجع به جريانان لبنان صحبت كنم و سيدحسن شيرازي هم مي ترسيد كه موضعش براي ايرانيها روشن شود, چون در آن صورت به او وجوهات شرعيه را نمي دادند.

در آن زمان رابطه سيدحسن شيرازي با خميني و دارودسته او خوب نبود. بعد از انقلاب رابطه او با خميني بسيار حسنه شد و در بيروت از خميني حمايت مي كرد و به سود او فعاليت داشت. بعدها وقتي در بيروت ترور شد, جنازه اش را به تهران بردند و به خاطر خدمات گذشته اش مورد تجليل بسيار قرارگرفت.

سيدعبدالغفّار سجادي در آن موقع با موسي صدر مخالف بود و از فلسطينيها, به خصوص ياسر عرفات, حمايت مي كرد و در مدت كمي جريان برعكس شد و با موسي صدر روابطش حسنه شد و با فلسطينيها به مخالفت برخاست! محمد منتظري درباره سجادي مي گفت: «او متلوّن المزاج است». علي جنتي (عضو شوراي عالي راديو تلويزيون بعد از انقلاب 57) مي گفت: ما نمي دانيم چرا سجادي مرتباً به لبنان مي آيد و با فلسطينيها هم تماس مي گيرد و براي همه هم  بازگو مي كند و رژيم او را دستگير نمي كند و به او مشكوك بود و پيش او حرفي نمي زد. بعد از انقلاب رابطه سجادي با رژيم شاه برملا شد و معلوم شد كه او با منصور قَدَر, سفير شاه در بيروت روابط حسنه يي داشته است. زماني كه اعتبار نامه او در مجلس «شوراي اسلامي» مطرح شد و مساٌله روابط او با سفارت رژيم شاه در لبنان روشد, هاشمي رفسنجاني, رئيس وقت مجلس, اعتبارنامه اش را تصويب كرد. 

ديدار با تيمور بختيار

سيدعلي اكبر محتشمي (سفير رژيم در سوريه بعد از انقلاب 57) و سيدباقر موسوي مي گفتند: قبل از شهادت آيت الله سعيدي سفارت ايران در بغداد را ما با عده يي ديگر اشغال كرديم. پليس دخالت كرد و همه را دستگير نمود. چون آنها ما را نمي شناختند براي اين كه جلوِ استرداد ما به ايران گرفته شود طلاب به سراغ تيمور بختيار, فرماندار نظامي تهران پس از كودتاي 28مرداد 32,  كه پس از فرار از ايران در عراق به سر مي برد, مي روند كه او واسطه بشود كه دستگيرشدگان از زندان آزاد شوند. تيمور بختيار هم واسطه مي شود و همگي آنها را آزاد مي كنند. بعد از آزادي آنها, طلبه ها به كاخ تيمور بختيار در بغداد مي روند. او از آنها  به گرمي استقبال مي كند و پس از گفتگوي طولاني  با آنها مي گويد: اگر كاري داشتيد به من بگوييد تا برايتان انجام دهم.

سيدباقر موسوي مي گفت: تيمور بختيار از مبارزه اش با رژيم شاه صحبت مي كرد. بر ديوار اتاقش يك نقشه ايران نصب شده بود, او با چوب تعليمي كه در دستش بود بر روي نقشه حدود مرزها را نشان مي داد و مي گفت: چند روز قبل در اين حدود يك عمليات داشتيم و نيروهايمان در اينجا مستقر هستند. از اين طرف به سوي كرمانشاه حركت مي كنيم و به زودي...

در مورد بختيار توضيح اين نكته ضروري است كه ساواك  تمام دستگاه بختيار نفوذ كرده بود و او را اداره مي كرد و سرانجام هم محافظانش كه در ارتباط با ساواك بودند, او را در تاريخ 16مرداد ماه 1349 در مرز ايران و عراق به قتل رساندند. بعد از قتل او رژيم عراق هم تمام كساني را كه با بختيار بودند, به جرم ساواكي بودن, دستگير و اعدام كرد.