جبهه متحد ارتجاع

از قرار معلوم صدها رادیو تلویزیون و نماز جمعه و شنبه و سایتهای
معلوم الحال علیه مجاهدین خلق کفاف نداده است که این روزها صدای آمریکا و رادیو فردا و بی بی سی هم انجام وظبفه می کنند.
در طول تاریخ مبارز و آرمانگرا برای خودش هیچ نمیخواسته است.

در برنامه روی خط صدای امریکا در روز سه شنبه ۲۳ آذر۱۳۹۰ ظاهرا بحث آزاد در باره اشرف و از انگلستان اقای غلامحسین باقر زاده و به عنوان مدافع حقوق بشر از لندن اداره کننده برنامه بود تا راه حل خروج مجاهدین خلق بررسی شود। تلفن ها از وزارت اطلاعات وصل میشد و حقوق بشری برخورد میکردند। نتیجه گیری هم چنین بود که مجاهدین خلق و رهبران آنها مسئول هستند نه دولت عراق و آمریکا وخامنه ای.
راه حل یکی از امت حزب اله چنین بود : سم بریزید و همه آنها را بکشید। عکس العمل باقر زاده سکوت بود که بگوید حقوق بشر آمریکائی ها در عراق موش زائید.

مگر طی سی وسه سال گذشته حزب اله راه حل دیگری هم داشته و آیا این راه حل دیگر احتیاج به اینهمه میز و صندلی و خانم های لاک زده دارد؟ محاکمه غیابی در زمان شاه دیده بودیم اما محاکمه تلفنی به این شکل ندیده بودیم । دادستان از مقر حزب اله و مجری هم از امریکا وحقوق بشر هم از انگلستان همه چیز جور و دمکراتیک بود । فقط متهم حضور نداشت و خط برای آنها همیشه بسته است । شاید بخاطر بدبودن آب و هوا است که سی و سه سال راه حل برای مردم سینه دیوار گذاشتن بوده وهمه تقصیرات هم بگردن انها است که سر خم نمیکنند।.

یک بام دوهوا।

آنها که میخواهند صورت مسئله را به پای مجاهدین خلق بنویسند که اشتباه خودشان بوده خوب شما هم که به تبعید امده اید اشتباه خودتان بوده، چرا آمدید؟ شما که مثل مجاهدین خلق نبودید چرا نیمه شب از کوه و دشت عزم سفر کردید؟
مجاهدین خلق در نبردی نا برابر هستند و مبارزه شان تا بزیر کشیدن عمامه داران ولایت فقیه ادامه دارد و هر روز همین وضعیت بوده است، چه در فرانسه یا گابن و یا در عراق .
اگر امروز بر اینها چنین سخت میگیرند علت دارد। چرا وقتی باندهای سرکوبگر رژیم از ایران خارج می شوند در اروپا و امریکا انها را با سلام و صلوات بر کرسی های دانشگاهها می نشانند که درس اخلاق بدهند، مشاور می شوند حلوا حلوای شان میکنند.
جناحی که در نسل کشی دهه ۱۳۶۰ مستقیم .دست داشتند میخواهند با زدوبند بر سرنوشت مردم مسلط شوند .
پرده ها بالا رفته است که چرا مجاهدین خلق را در لیست تروریستی نگاه داشته اند نایاک مزدور استخدام میکند وپول خوبی هم میدهد تا مفت خوران خامنه ای را از زیر ضرب بیرون بیاورند .
جهت اطلاع امروز فقط مجاهدین خلق گرفتار نیستند। همه مردم ایران و از جمله انها که در اوین هستند گرفتار یک دیکتاتور بیرحم میباشند । مجاهدین خلق برای رهائی همه مردم دست از زندگی شسته اند، از میان مردم بر خواسته اند و شرافت و حیثیت هر ملتی از ویتنام تا فلسطین به پیشگامان انها بوده است .
راه حل مجاهدین خلق از عراق همان است که امروز همه حقوقدانهای بین الملی و پارلمانتر ها، نمایندگان مجلس اروپا و امریکا گفته اند.
آیا جبهه متحد ارتجاع صبرا و شتیلای دیگری را تدارک می بینند؟
امریکائی ها مصدق را نمی پذیرفتند। علتش چه بود؟ بهمان علت محاهدین خلق را در لیست تروریستی گذاشته اند تا دست آموزان و نفرات خودشان را بر مردم مسلط کنند و چیزی شبیه نوری مالکی را در آب نمک خوابانده اند. سرنوشت مردم در حال رقم خوردن است .
در سال ۱۳۵۷ کسی فکر نمیکرد مرتضی مطهری وسید محمد بهشتی بدستور خمینی در رابطه با سیا وساواک مشغول پختن چنین اشی باشند ।بازهم شاهد تکرار تاریخ هستیم ؟اما حالا کسی نمیتواند بگوید ما بی خبر بودیم به چه جرمی علی صارمی حاج اقائی وجعفر کاظمی ودهها هزار نفر راتیرباران کردند بهمان جرم هم مجاهدین خلق را در لیست تروریستی گذاشته شده اند تا نوری مالکی وهادی عامری به کاخ سفید بروند بله ارتجاع جاده صاف کن امپریالیسم است ایا تانک امریکائیها را برای کسانی فرستادن که بدون سلاح هستند دلیل مدرنیته است؟
سوال اینست که امریکائی ها بر سر ایران با چه کسانی نسشسته اند ؟


من این روزها را همانند روزهای قبل از کودتای بیست وهشت مرداد می بینم। وقتی کودتاچی ها تدارک میدیدند کاشانی ومکی وحزب توده اتش بیار معرکه بودند । اگر زمینه کودتا را بسته بودند چنین فاجعه ای رخ نمیداد مجاهدین خلق در صف اول نبرد هستند در برابر انها رژیم تشنه بخون که حیاتش را در نابودی مخالفین میداند اخوندها با زدوبند امدند وبا زدوبند هم مانده اند ودرسهایشان را بلد هستند باید هر رژیمی یا مردم را داشته باشد یا باج بدهد با پول نفت اوین و لابی های امثال نایاک را درست کرده اند نفرات جدیدی را هم اورده اند و دلالها رنگارنگ واز همه رنگ که بلدند شیپور را از سر گشادش بزنند.
لابی های نفت وخون براحتی نمیتوانند زمان بخرند ।هادی عامری از طرف خامنه ای پیام شخصی برای امریکائی ها داشته است.
ایا امریکائی هامیدانند که مسول سیه روزی امروز مردم ایران بوده که بخاطر کودتای بیست وهشت مرداد عذر خواهی میکنند واخوندها ی خونخوار که تا بحال در قدرت ماندهاند محصول ز د وبند انها بوده است .

چه کسانی جنگ طلب هستند؟

در دوران جنگ خانمانسوز وقتی مجاهدین خلق عکسی را منتشر کردند که هواپیماهای خمینی مشغول بارگیری از هواپیماهای اسرائیلی در فرودگاه فرانکفورت بود همه جهان مات متحیر بودند که خمینی از بام تا شام علیه اسرائیل شعار میدهد اری جنگ طلب همانها بودند وهستند که شعار جنگ جنگ تا پیروزی و با اسلحه اسرائیلیها را میدادند। فرزندان مردم را از سر کلاسها در جبهه ها بر روی مین میفرستادند وحالا شعار عدم خشونت میدهند میخواهید جای قربانی را بکمک صدای امریکا وبی بی سی رادیو فردا عوض کنید ।چرا راجع به انروزهای طلائی چیزی نمیگوئید که عکس منتشر میکردید، افتخار هم میکردید با کلاس های درس خالی از دانش اموزانی که بر روی مین فرستاده بودید هر دو جناح جنگ طلب بودند.।


انها که میدانند پشت این صحنه چیست مسئولیت تاریخی دارند ومهم نیست که با مجاهدین خلق موافق یا مخالف بود مهم اینست که نگذاریم زنجیرها را به پای مردم ببندند که باز کردنآان با کرام الکاتبین است با زندانها وشکنجه ها و تیربارانها و تیعید های چندین نسل همراه خواهد بود । کلاه گذاری کار پیچیده ای نییست । تا بحال هم گذاشته اند.و برای همین هم اکنون مشغول هستند تا مجاهدین خلق را از سر راه بردارند .
در سایت جرس کدیور که آینه به اصطلاح اصلاح طلبان است سر وکله موسوی تبریزی که با دو شماره حکم اعدام میداد پیدا شده است و حالا جزو فضلا و مدرسین حوزه علمیه و باصطلاح اصلاح طلب هم شده است . خط همان خط خلخالی ، لاجوردی و موسوی تبریزی است .
آیا اینها که این روزها بر سر سرنوشت مردم با آمریکا نشسته اند و از کشته پشته می ساختند تروریست نیستند ؟

عباس میلانی وظهور ماشااله قصاب

عباس میلانی در مصاحبه با رادیو فردا در ۲۱ شهریور ۱۳۹۰ اتهاماتی به مجاهدین خلق وارد کرده است واز جمله در مورد محمد رضاسعادتی چنین گفته است«دو نوع سند وجود دارد : یکی ان چه در دادگاه سعادتی مطرح ودر مطبوعات ایران منعکس شد چون ان موقع مطبوعات از ازادی نسبی برخوردار بودند وبرخی از این مسائل را می توانستند منعکس کنند ।دوم خاطرات رئیس کا گ ب در تهران است که به این مسئله اشاره کرده ومنبع سوم اسناد حزب کمونیست شوروی است که در ان به ارتباط با کاگ ب اشاره نمی کند ।بلکه به نامه های مجاهدین خلق به حزب کمونیست شوروی وتقاضای پناهند گی برای برخی از اعضای سازمان مجاهدین وبالاخره تقاضای وام سیصید میلیون دلاری اشاره می کند... دران روزها یک شخصیت مرموزبه اسم ماشاله قصاب در لحظه بزنگاه ظهور کردواینهارا دستگیر کردند ।ماشاله قصاب وهمدستانش که معلوم نشد از کجا امدند وبه کجا رفتند وبعد از ان زیاد نشانی از انان نبود.»
ماشاالله قصاب درتهران خیابان خراسان روبروی خیابان زیبا قصابی داشت। یکی از چاقو کش های محله بود ومردم از او می ترسیدند। رقیب او محمد گاوی در میدان خراسان بود. ماشاالله قصاب بعد از انقلاب به سفارت آمریکا رفت و یک باند مسلح به راه انداخت। مهدوی کنی رئیس وقت کمیته ها گفته بود کمیته سفارت آمریکا زیرنظر ما نیست। این حرف در مطبوعات همان زمان هم منتشر شد. قبل از سعادتی دو کرد را دستگیرو شکنجه کرده بودند। چهارم خرداد۱۳۵۸ماشاله قصاب را دم درب ورودی سفارت امریکا دیدم، با معاونش حاج احمد که درتهران خیابان غیاثی فرش فروشی داشت، از داخل سفارت بیرون امدند انجا تظاهرات برپا بود ।باندهای حزب الهی تظاهرات داشتند واز بلند گو شعار علیه امریکاپخش میشد।هرکسی میخواست پشت تریبون برود وارد سفارت میشد ।از نردبان بالامی رفت تا پشت تریبون قرار بگیرد .دعوا بر سرسخنرانی بود ،همدیگر را از پله نردبان برای سخنرانی پائین میکشیدند.ماشاله قصاب سخنران معرفی میکرد ومامورین سفارت هم تماشاچی اوضاع بودند। حاج احمد،معاون ماشاالله قصاب، را در خارج از سفارت می دیدم. پیگیر کمیته سفارت آمریکا بودم । نمی دانست موضع سیاسی من چیست। آنها از آمریکائی ها دستور می گرفتند.او یک روز نگران پیش من آمد و گفت خطر ما را تهدید می کند، نمی دانم چکار کنم؟ پاسپورت خودش را نشان داد و گفت به همگی ما پاسداران مستقر در سفارت، ویزای آمریکا داده اند تا اگر خواستیم به آمریکا برویم. نمی دانست آمریکا کجاست؟ گفتم انگلیسی بلد هستی؟ خندید و گفت نه همگی به نان ونوائی رسیده بودند।حاج ماشاالله قصاب شبیه شعبان بی مخ بود। از یاران بعد از انقلاب امام بود ومورد توجه آخوند های تازه بقدرت رسیده। در آن روزها همه کسانی که سر سفره حاضر و آماده نشسته بودند بر سر یک نکته توافق داشتند،که مانع اصلی یعنی مجاهدین خلق را از سر راه بر دارند.وسرنوشت هرکدام از میوه چینان عبرت انگیزاست । اولین قربانی محمد رضا سعادتی بود। خمینی وبهشتی آخوند ها با آمریکائی ها ساخته بودند. می خواستند میوه تازه را بچینند و مرکب قرار مدارها خشک نشده بود که تیغ ها بر سر مجاهدین فرود می آمد। وقتی محمد رضا سعادتی دستگیر شد آیت الله طالقانی گفته بودند من نمی دانم چرا همیشه جاسوس روس می گیرند؟ در این اظهار نظر بی پایه بودن اتهام علیه سعادتی خوابیده بود। زورآزمائی بین آخوند ها و مجاهدین خلق شروع شده بود. نگرانی خمینی و آنها که با زد و بند با آمریکائیها بر سر قدرت آمده بودند از افشاگری ها بود که از گوشه وکنار بیرون می آمد। در مورد سعادتی پیش دستی کرده بودند تا ضربه ای اجتماعی به مجاهدین خلق بزنند। این مقاله عباس میلانی در رادیو فردا شبیه همان کاری هست که قبلا آخوند ها تجربه کرده اند। آقای میلانی دیر آمده و زود می خواهد برود. هیچ حرف تازه ای هم در مورد مجاهدین ندارد. فقط اوضاع مقداری به هم ریخته. بعضی ها بوکشیده اند و ملاها امثال تریتا پارسی ها را رها کرده اند و حالا که آنها سوخته اند «استاد محقق و تاریخ نگار» به میدان فرستاده اند. آن روی سکه آن یکی استاد و محقق!
با این تفاوت که آبراهامیان توده ای اکثریتی بود و ایشان سوابق مائوئیستی دارد। و شگفتا که در مورد مجاهدین، توده ای و اکثریتی و مائوئیست و همه این قبیل آدمها جمع می شوند و همگی توی جیب آخوندها با هم شش و بش بازی می کنند। تازه آخرش هم مارکش را به مجاهدین می زنند که مثلا به خدمت نئوکانها در آمده اند! دنیای وارونگی و وارونه گویی راملاحظه می کنید؟ اما واقعیت این است که کار اصلی عباس میلانی نه تحقیق است ونه تاریخ نگاری। او سیاسی کار شکست خورده ای است که خط عوض کرده. مقاله اخیرش هم رو به سوی آمریکائی ها دارد و هدفش القای این شبهه است که مجاهدین خلق طرفدارشوروی بوده اند। البته میلانی و میلانی ها هرگز خود را موظف به پاسخگویی این سؤال نمی بینند که مگر در شوروی سابق مخالفتی با آخوند ها وجود داشت که مخالفین سر سخت ملاها به سوی آنها بروند، وتقاضای وام کنند؟ تعارف را کنار بگذاریم। این قبیل اباطیل در اساس فرقی ندارد با ساخته و پرداخته همان کسان که می گفتند مجاهدین اعضا خودشان را شکنجه می کنند تا با آخوند ها مبارزه کنند। و آخر این خط و نحوه برخورد را هم که همگی دیده ایم। چیز لو نرفته ای است؟ «ریل» این قبیل نوشته ها چنین بوده است و خواهد بود। دیدبان حقوق بشر «الهه هیکس »خط را می گیرد و از قول جداشداگانی که به خدمت وزارت اطلاعات و انواع سازمانهای جاسوسی درآمده اند اطلاعیه می دهد که مجاهدین سکت هستند و فرقه، کرد کشی و شیعه کشی هم کرده اند، تازه مزدور سیا وموساد هم هستند! یا للعجب! و شگفتا که هیچ یک از یاوه ها طی این سالها نگرفته و همواره روسیاهی به نوکران گوناگون ملاها مانده است، از چپ نما تا متنهالیه راست...
اما مسأله سعادتی وجاسوسی او در کدام محکمه مطرح و ثابت شده است آقای احمد صدر حاج سید جوادی اولین وزیر دادگستری بعد از انقلاب در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۹۰ به رادیو فردا گفته اند«این دادگاه ها امنیتی هستند اسمش دادگاه است این دروغ بزرگمورد پسند خداوند نیست بهتر اینست که دستور انحلال این موسسات امنیتی رابدهند ...من این سیستم را به عنوان دادگاه نمی شناسم وانها را موسسه میدانم ...اینها یک سری موسساتی هستند که از طریق قانون تاسیس نشده اند...به این دلیل است که من اینها را موسساتی میدانم که به وسیله دستگاههای امنیتی برای اینکه یک عده را به نام رای دادگاه انقلاب به زحمت بیاندازند » در تمام سی ساله دستگاههای امنیتی تصمیم گیرنده بودند।ودر خاطرات سران رژیم هم امده است .که خارج از دادگاه همه قربانیان تعین تکلیف میشدند। در آن دوران رؤسا و عناصر معلوم الحال «مجاهدین انقلاب اسلامی» که ساخته ارتجاع بودند. در دستگیری سعادتی دست داشتند و چه خوش رقصی ها که نکردند.
و البته حالا دست مزدشان را دریافت می کنند। بهزاد نبوی جنایتکار فکر می کرد مادام العمر نوکر خوبی برای دستگاه سرکوب خواهد بود و حق او محفوظ است। و حالا نگاه کنید به سرنوشت رقت بارش که به راستی عبرت آموز است। و همین طور بقیه شان. ازبازجوی شکنجه گری مثل محسن آرمین که در شکنجه و قتل برادر مجاهدش مستقیما دست داشت
و عاقبت به همان زندانی افتاد که روزی برادرش را در همان جا شکنجه می کرد। با این تفاوت که آن یک با شرف و عزت مرگ را بر بوسه زدن بردست جلاد ترجیح داد و این یک با ذلت و خواری به دستبوس جلادان باند رقیب افتاد! حال باید از آقای محقق پرسید محاکمه سعادتی در کدام دادگاه بوده است؟ دادگاهی که موسوی تبریزی جلاد حکم اعدام را قبل از دستگیری صادر می کرد؟ اما از هرچه که بگذریم ببینیم آیا عباس میلانی می داند با این قبیل ادعاهای بی پایه و سخیف هواداران و خانواده های مجاهدین خلق در داخل وخارج چه بهائی را می پردازند؟ و جلادان آخوندی با پشت گرمی از همین ادعاها در زندانها با مجاهدین چگونه برخورد می کنند؟ میلانی باید مسئولیت حرفی را که می زند بپذیرد। تکلیف رادیو فردا و مواجب بگیرانش هم که مشخص است। برنامه ریزان و برنامه سازانش به همه مسأئل و جوانب را، با رعایت کامل «دموکراسی»، رعایت می کنند تا مبادا در این میان حقی از آخوندها ضایع شود و الحق که در این مورد انتقادی به آنها وارد نیست। سؤال از آقای عباس میلانی مائوئیست سابق: آقای میلانی براساس حکم دادگاه های آخوندی، که معلوم نیست اصلا چقدر دادگاه باشد، حکم کرده اند که مجاهدین وابسته بوده اند। بسیار خوب. آیا سایر احکام دادگاههای آخوندی هم همین قدر سندیت دارد؟ آیا دستگاه قضائی ولایت فقیه در باره هر فرد وگروهی بگوید جاسوس هست درست هست یا نه ؟ مثلا اگر درباره خود شما حرفهایی بزند قابل قبول است یا فقط در مورد مجاهدین صحیح است؟ درباره سی هفت نفری که علیه مجاهدین نامه نوشته و از وزارت خارجه درخواست کرده اند مجاهدین را در لیست تروریستی باقی بگذارند خود رژیم ادعاهایی دارد। برخی از آنها را وابسته و جاسوس سیا معرفی کرده اند. آیا این قبیل چیزها در مورد آنها هم درست است؟ در حالی که واقعیت این است که بسیاری طی سی سال مجاهدین را وابسته می خواندند تا به راحتی بتوانند آنها را بالای چوبه های دار بفرستند। با این مارکها هزاران نوجوان و زن ومرد را در پرچم آمریکا پیچیدند و به رگبار بستند تا صدای هیچ مخالفی شنیده نشود। اما موفق نشدند زیرا که به قول آقای منتظری مجاهدین یک سنخ فکری هستند و با کشتن تمام نمی شوند।متقابلا طی همین سی سال به خوبی روشن شد که جاسوس همان کسانی بودند که در خانه مرتضی مطهری و... با آمریکائیها و سپهبد مقدم رئیس ساوک شاه ملاقات می کردند। دکتر یزدی گفته است خمینی از سه کانال با آمریکائیها کار می کرده و مطمئن ترین کانال سید محمد بهشتی بوده است। همان آیت الله راسپوتین که دبیر کل حزب جمهوری اسلامی وعضو شورای انقلاب ورئیس دیوانعالی کشور و...بوده است مرتضی مطهری مورد اعتماد شاه وآمریکائیها وخمینی بود وسه سره بار می کرد। طی سی سال مجاهدین خلق را بجرم ناکرده هزاران بار محاکمه کرده اند وخیمه شب بازی گروگانگیری فقط برای از میدان به در کردن مخالفین بود وامروز همان گروگانگیرها توبه کرده اند وبه محض خارج شدن از ایران خودشان را به اربابانشان معرفی می کنند تا زیر چتر حمایت انها باشند. هر جریانی که از متن
جامعه بیرون آمده و رشد کرده باشد به زیر ضرب عناصر مستقیم رژیم که به اسم لابیها فعالیت می کنند می رود تا نابودش کنند। این کار البته سابقه تاریخی هم دارد. اما ملت ما به آن بلوغ سیاسی رسیده است که بداند بدون جریان سیاسی متشکل هیچ کاری نمی توان کرد। و گناه مجاهدین در واقع حفظ این تشکل است. چه تشکل سازمانی خود و چه در قالب شورای ملی مقاومت। و این از نظر آخوندها گناهی نابخشودنی است. این است که انواع رنگارنگ تهمتها را از زبان افراد مختلف جاری و ساری می کنند برای یک هدف: عقب انداختن ولو یک روز سرنگونی شان. همین و السلام.

تصمیم گیری وزارت خارجه آمریکا و صدور حکمهای خلخالی گونه جماعتی تاریخ در رفته!


علی مزروعی نماینده مجلس ششم می گوید : «مردم ایران از حذف نام مجاهدین از فهرست گروه های تروریستی وزارت خارجه استقبال نمی کنند».
نجات بهرامی تحلیل گر از تهران در گفتگو با رادیو اروپای آزاد : «خارج کردن نام سازمان مجاهدین خلق از فهرست سازمانهای تروریستی را اقدامی دانست که موجب نا امیدی مردم عادی ایران از آمریکا خواهدشد».
مازیار بهاری : «فکرمی کندکه این اقدام از سوی دولت آمریکا نتایج مخربی خواهد داشت...اگرحذف سازمان مجاهدین از فهرست سازمانهای تروریستی انجام شود، تهران خواهد گفت که سیاستهای آمریکا متناقض هستند، بدین ترتیب جمهوری اسلامی میتواند به اعمال گذشته سازمان مجاهدین خلق اشاره کرده وایالات متحده را به چالش بکشاند».
پشت پرده چه میگذرد؟چرا مخفی کاری میکنند؟
«نام محسن کدیور در کنار نام مقامات سابق آمریکا(سیا) علت حذف آن از روی سایت روزنامه فاینشال تایمز بوده است. کدیور میگوید : «سازمان مجاهدین خلق دارای هیچ پایه اساسی در داخل ایران نیست واز هیچ گونه حمایت واقعی از سوی ایرانی های کوچه وخیابان بر خوردار نیست، زیرا سالهای طولانی در عراق وتحت حمایت صدام حسین بوده است».
اگر چنین استدلالی درست است خود کدیور در پناه آمریکائی ها است و ازحمایت مادی ومعنوی آنها بر خوردار است .همانهایی که کودتای بیست هشت مرداد را براه انداختند و فاجعه ای که مردم بهای آن را تابه حال پرداخته اند.
در طول تاریخ آیا هیچگاه سرکوبگران و همدستان آنها گفته اند که مبارزین انسانهای شریف و آزادیخواهی هستند و برای آزادی وعدالت اجتماعی دست از همه چیز خود کشیده اند؟ اما چه کسانی می توانند قضاوت کنند؟ دادگاههای بیطرف که در مورد مجاهدین خلق در اروپا وآمریکا نظراتشان را گفته اند.

وقتی بخواهند سر کسی را زیر آب کنند تقسیم کار می کنند. از تهران تا واشنگتن همه سخنگوی مردم می شوند البته خرده ریز هائی هم دست به کار می شوند و حاجی انا شریک راه می اندازند. یعنی ما هم در سرکوب مجاهدین هستیم! قلم بمزدان آماده سازی می کنند و هر کسی بنا بر ماهیت خودش قربانی را می نوازد و همه جرم وجنایت هایی را که خود و همدستانشان مرتکب شده اند به قربانیان نسبت می دهند، تا که از قافله عقب نمانند. معرکه ای دیدنی است وقتی که عمامه داران لباس قضاوت می پوشند و گذشته نکبت بار خودشان را فراموش می کنند که از ریزه خواران دربار بوده اند. حالا حقوق بشری هم می شوند این جماعت هر گز احتیاج به تحقیق وتفحص ندارند چراکه این کارها وقت گیر است اسم قربانی که می آید شمیشر های آخته آماده است وحکم باید جاری شود. وقتی که خود نمی توانند قصاص کنند، آن را به اربابانشان واگذار می کنند. یکی که زبان خودش را هم بلد نیست مترجم ومقاله نویس می شود می گوید : قربانیان مامور سیا وموساد هم هستند! دیگری می گوید : خشونت طلب هستند! یعنی ما طرفدار عدم خشونت هستیم! یادشان می رود که چگونه وقتی در قدرت بودن از بام تا شام همین ها شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه سر می دادند. فقط با سه سئوال وجواب هزاران زن ومرد را سینه دیوار می گذاشتند. و فراموش می کنند که دهها بار حقوق بشرو سازمان ملل وعفو بین الملل همین اصلاح طلبان امروزی و قداره بندان دیروزی را به خاطر نقض حقوق بشر محکوم کرده است .
چرادر این روزها همه فعال شده اند و طومار و امضا جمع می کنند؟ امضا کنندگان مثلا استاد وکرسی دار هم هستند که همراه و همرنگ و همصدا با پیاده نظام وخدمت گذار دستگاه ولایت حرفشان این است که آمریکائی ها دست عراقی ها ومالکی و آخوند ها را برای کشتار مجاهدین خلق باز بگذارند .
دو خصم در برابر هم صف آرائی کرده اند. هرکدام نیروهایشان را به میدان آورده اند، مجاهدین خلق در ژنو واشنگتن و پاریس بروکسل و ایتالیا و مصر و...کنفرانس وتظاهرات گذاشته اند. در کنفرانس ها چیز پشت پرده ای نبوده. سیاستمداران آمریکائی در یک کلام چگونگی در لیست قرار گرفتن مجاهدین خلق را گفته اند که قربانی زد و بند با ملاها شده اند. بعضی ها از این رو شدن به خشم آمدند که چرا چنین مسئله ای در سطح جهانی مطرح می شود.
یکی دیگر از دلایل خشم دلالها این است که وزن سیاسی مجاهدین خلق بیشتر روشن می شود. ملاها بهتر از هر کسی میدانند پایگاه اجتماعی مجاهدین از چه قرار است.
و اما بقیه به راستی نمی دانند که اگر جریانی مطرح نباشد، آخوندها با ابر قدرت جهان وبا اروپائی ها بر سر این مسئله به مذاکره نمی نشستند؟
واقعیت این است که مجاهدین درسطح بین المللی همان کاری را می کنند که در سال
۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ در تهران و شهرستانها انجام می دادند. آنها مسائل سیاسی اجتماعی را سر چهارراه ها به میان مردم می بردند و با چماقداران درگیر می شدند. خمینی که نتوانست همین را هم تحمل کند و بالاخره گفت دشمن در جبهه ها نیست در خود تهران است.
لابی ها از این کنفرانس ها به شدت ناراحت هستند، چرا که قبلا این مسائل را با آخوندها در هزار پستو حل می کردند. حالا وقتی پرده ها بالا زده می شود، جلوی بسیاری از زدوبند های آینده گرفته می شود.
این کنفرانسها برای دیکتاتورها سم است وبه همین علت به هم می ریزند تا صداهای افشاگرانه را خاموش کنند.
فقط آخوندها نیستند که دچار تب و لرز و رعشه شده اند. در آمریکا هم وضع به هم ریخته است و در روزنامه های آمریکائی مقاله می نویسند، هوار می زنند که سخنرانان پول گرفته اند.
و راستی مگر آخوند ها برای لابی کردن میلیاردها دلارنداده اند؟ چرا آن موقع که لابی ها میلیاردها دلار باج می دادند صدائی در نمی آمد؟ برای به هم زدن میز ملاها چکاری بهتر از این که مقامات در جه یک بگویند در پشت این سازش ها چه بوده است، تا جلوی خونریزی های آینده گرفته شود؟
نایاک ها وتریتا پارسی ها چیستند و چکاره هستند؟
آخوند ها باهمین لابی کردن ها مانده اند وبا وعده های سر خرمن برای دیکتاتورها زمان می خرند تا به معامله بنشینند و دو سره بار کنند. با آمریکائی ها می نشینند دلسوز آنها می شوند و مصالح آنها را در نظر می گیرند، و وقتی با آخوند می نشینند دلسوز آخوند ها هستند. منافع مردم برای اینها مطرح نبوده و نیست.اگر همین فردا حکومت دایناسورها ساقط شودهمه این کارت های بازی شده اصلاح طلبی سوخته است. طی سی سال انواع و اقسام مقالات علیه مجاهدین خلق توسط احسان نراقی ها نوشته شده و اثری نکرده است این نشان آگاهی مردم ایران است.
دادگاه آمریکا حکم داده است مجاهدین تروریست نیستند در همین ماه وزارت خارجه آمریکا باید جواب بدهد. قبلا آمریکائیها و وزارت خارجه کار خودش را در باره مجاهدین انجام داده اند، البته بدون حکم دادگاه بمباران وکشتارها توسط مالکی و به دستور خامنه ای و البته با چشم پوشی آمریکایئها انجام شده است. زد و بند در پشت پرده ادامه دارد وبه جای حساسی رسیده است خرچنگ ها از زیر آب رو آمده اند وقابل دیدن هستند.
در این چند سال که دعوای باندها بالا گرفته است تعدادی از آنها توسط رقبای آدمخوار خودشان بزیر کشیده شدند و از همین جاست که فریاد وا مسلمانی سر داده اند، این چه مسلمانی هست که تنها می خورید ؟ آنها هم که در قدرت نشسته اند تاریخ مصرف شرکای سابق را تمام شده می دانند. شکایت این مغلوبین نزد شیطان بزرگ تماشائی است وچه حرص وجوشی می خورند که دموکراسی به خطر افتاده است یا ضامن آهو بداد ما برس! و هر شب در یکی از منابر صدای آمریکا یا بی بی سی یا رادیو فردا در مذمت دیکتاتوری سخن می گویند، سخن از نقض حقوق بشری است که در دوران اینها به خطر افتاده، ضمنا در دوران طلائی امام این چنین به این کارگزاران نگاه نمی کردند.
دعوا بر سر لحاف ملاست که سهم ما از پول نفت چه شد؟ کسی نیست از حضرات بپرسد اگر دموکراسی این قدر خوب هست وقتی در قدرت بودید چرا برای یک اعلا میه حکم اعدام می دادید؟ و الان هم که رانده درگاه شده اید، تا به حال از اسرار پشت پرده چیزی نگفته اید.
یعنی خط قرمز را رعایت می کنند.
طی سی سال تنها کسی که خط قرمز را رد کرده است منتظری بوده که همان موقع مورد غضب همین باندها هم قرار گرفت .
اما با آمدن این جماعت دو زیست بخارج وقبضه کردن رادیو تلویزیونهای دولتی فکر می کنند علی آباد شهری هست ، شروع به نوشتن نسخه نویسی آخوندی می کنند و خودشان را در جایگاه سخنگوی جنبش می بینندکه چه باید کرد وچه نباید کرد ونسخه ها که نوشتند و امضاها کردند که مجاهدین خلق چون پایگاه اجتماعی ندارند در لیست باقی بمانند تا به دکان اینها ضربه نخورد.
چه ضربه ای بالاتر از توصیه تظاهرات سکوت می توان تصور کرد. چه کسانی گفتند با حزب الهو قاطی شوید، همه با هم.
قطعا پشت پرده قولی داده بودند، در ک و شعور سیاسی شما همین ها بود و قولی گرفته بودید حالا که رو دست خوردید به دنبال مقصر جلوه دادن دیگری هستید.
این نوشته و یا حکم سی و هفت نفره در روزنامه فاینشال تایمز، شبیه دادگاه شیخ صادق خلخالی است که در چند دقیقه حکم صادر می کرد و غیر قابل بازگشت بود و حکم اجرا می شد. ازاو پرسیده بودند اگر طرف بی گناه بود تکلیف چیست ؟ خلخالی جواب علمی داده بود وگفته بود خوب به بهشت می رودیعنی خودش را کلید دار بهشت هم می دانست که در جیب قبایش هست و به راستی عجب عدالتی؟
اینکار شیخ صادق خلخالی بود. اما شباهت این حضرات تنها در صدور حکم فتوا با او نیست. در اخلاق و منش و رفتار هم بسیار همسان هستند.
اولین بار خلخالی را من در نوفلو شاتو دیدم ، اولین بار بود به فرنگ آمده بود. وقتی خمینی از خانه خارج می شد شیخ دوان دوان میدوید و به طرف خانه خمینی می رفت ، پشت سر خمینی به راه می افتاد تا در عکس ها باشد. بقول معروف داشت سرمایه گذاری برای آینده اش می کرد. فردای آن روز جلوی خبرنگاران را می گرفت و از کسانی که زبان بلد بودند می خواست تا به آنها بگوید از عکس های دیروز یکدانه بمن بدهید ،چون عمامه دار بود عکاسان وخبرنگاران فکر می کردند سخنگوی جنبش است! وقتی خمینی می خواست نماز جماعت بخواند خلخالی جانماز و مهر و تسبیح اش را پشت سر خمینی می گذاشت، مرتب می نشست و با تسبیح شروع به ذکر گفتن می کرد، اما زیر چشمی حواسش به عکاس بود که بعدا به سراغ او برود. نماز فقط برای عکس بود تا در آینده دستش به قدرت بند شود ، با همین سابقه درست کردن حاکم شرع شد،وبالاخره کاندیدای ریاست جمهوری وحزب توده از او حمایت میکرد . برای هزاران زن ومرد در دادگاههای چند دقیقه ای حکم تیرباران داد. تنها چیزی که اورا شاد میکرد سینه دیوار گذاشتن بود . حالا تنها چیزی که امضا کنند گان را شاد می کند همین نوع سینه دیوار گذاشتن است. در یک کلام به آمریکائی ها التماس می کنند . اما زمانه دیگر آن زمانه نیست ،خیلی چیزها عوض شده است، البته فکر این قبیل حضرات عوض نشده. ماهیتا همان هستند که بوده اند، فراموش نکنیم که دکتر کاظم سامی را چگونه در مطبش با کارد سلاخی کردند. الان هم آب نمی بینید وگرنه باز هم از همان شناگران مثل خلخالی هستید.
از قرار بعضی از این امضا کنندگان دارای کرسی هستند، جنس جور است اینها هم مدعی هستند، هم دادستان، هم قاضی و حاکم شرع کم داشتند که او هم آمده است . چرا نمی گویند دادگاه تحقیق کند، نمی گویند ما سند ومدرک داریم ،یا نمی گویند ما به هر دلیلی از این جریان سیاسی خوشمان نمی آید. اینها هم در همین دستگاه آخوندها برو وبیا دارند چون منافع اینهارا همین ملاهای قرون وسطائی تامین می کنند. مسئله مردم اساسا مطرح نبوده و نیست اینها در قدرت بودند وچنین روز سیاهی را همین ها بر سر مردم ستمدیده آوردند و بیرحمانه ترین کشتارها را همین ها علیه مجاهدین خلق اجرا کردند . باید به آنها گفت مردم همه شماها را می شناسند روزی هزار بار می گفتید «مرگ بر ضد ولایت فقیه» صدها نوع شکنجه به گفته منتظری در دوران طلائی امام انجام شده است.
می دانید حالاچه می گویند ؟ حکم را ما صادر کرده ایم آمریکائی ها اجراکنند. یعنی همان سینه دیوار گذاشتن و حاکم شرع که به جای خلخالی نشسته است. آخوند محسن کدیور یکی از آنهاست علی الظاهر یکی از صاحبان سایت جرس است و اخیرا خودش را خلع لباس کرده است و مدره شده اما عکس های او با عمامه قابل مصرف در روزنامه های خارجی است. شکیات و سهویات را برای ماموران سیا تشریح می کند. برای این جماعت دو زیست استاد دانشگاه شدن مثل آب خوردن است و همه می دانیم که البته همیشه در خارج از این کرسی ها آماده است. اگر طرف مربوطه پیدا شود حتی اگر زبان هم بلد نباشد به او کرسی را می دهند. کسی نمی داند به چه زبانی تدریس می کند؟ شاید در آنجا با علم واشاره و به زبان مرغی حرف می زند.
در این نبرد نابرابر ستمدیدگان و خانواده های شهدای مجاهدویاران آنها در کنار فرزندانشان هستند وهمین برای هر مبارزی افتخار بزرگی است .
کار مجاهدین خلق با این جماعت مثل روز روشن است.
بعضی آجان دوبل هستند هر روز برنگی در می آیند که کار از دست خودی ها خارج نشود ارتجاع واستعمار گران همه را به صف کرده اند، چون خودشان نمی توانند امضا کنند ودر محذورات مبارزه ضد امپریالیستی هستند تا به دستور جن گیرها امر به معروف ونهی از منکر کنند و البته یکطرفه ببرند وبدوزند. شاید به خاطر این است که جنگی پیش نیامده ،خون و خونریزی نشده، عجب ضد امپریالیستهائی به موقع حضور به هم می رسانند تا باندها خط را جلو ببرند ، هر کسی بنابر موضع سیاسی خودش کار می کند. اما فقط اینها نیستند که خواستار کشتار مجاهدین خلق می باشند. عده دیگری پشت صحنه برای باندهای جنایتکار کار می کنند و رودروی مردم هستند. بی رودربایستی باید بگوییم فرقی ندارند که چه اسمی روی خودشان بگذارند، از ملی تا چپ و چپ نما به هرحال دکان خود را در اختیارهمین باندها گذاشته اند.
ما وظیفه داریم بگوئیم تا نسلهای آینده بدانند، بهای مبارزه با ارتجاع واستعمار چه بوده است. البته در دوران ملی شدن صنعت نفت هم چپ نمایان مصدق ودکتر فاطمی را عامل امپریالیسم می خواندند در چنین نبردی نمی توان نشست و تماشا کرد ، فرزندان دلیر مردم ایران در محاصره دشمنان گوناگون هستند ،خوش نشینان ضد امپریالیست خیالی برای آنها توسط مامورین سیا که ا مضا کرده اند زمینه کشتار فراهم می کنند.
قضیه چیست؟جان بولتن گفته است مجاهدین خلق در یک زدوبند در لیست قرار گرفتند چه کسی بهتر از او می داند پشت پرده چه گذشته است وحالا که او از کار بر کنار شده ،آمدن او در یک جلسه دلیل جنگ طلبی مجاهدین می شود؟ که حواسمان جمع باشد مجاهدین خلق در خط جنگ هستند! فقط از آخوند بر می آید که چنین تحلیلی بدهد. و الّا همه می دانند کسی که در قدرت نیست تصمیم گیرنده نیست اما افشا کننده اصل ماجر است. به همین علت بی بی سی به هم می ریزد و این مهم است که چشمها باز شود وگوشها بشنود ودوباره نسل دیگری را در پشت پرده بقربانگاه نفرستند .اگر کسی اهل زدو.بند بوده باشد که چنین بلائی را بر سر او نمی آوردند. حتی اگر وابسته هم نباشد گرایش به خط آمریکا داشته باشد باسلام و صلوات با او برخورد می کنند.
اما در اشرف حتی دارو وموادغذائی اجازه ورود ندارد. آیا مواد اولیه پزشکی حق مجاهدین هست یا نیست که با پول خودشان بخرند؟ صدها جنایتکار هر روز با بلند گو از صبح تا شب عربده می کشند آیا اینها را باید بگوش جهانیان رساند یا نه؟ این کشتارها و جنایات برای چیست؟
مجاهدین خلق می گویند تسلیم نمی شوند وخامنه ای و همه باندهای مافیائی این آرزو را بگور خواهند برد. ولابی ها کور خوانده اند دورانشان بپایان رسیده است وطشت رسوائی شان از بام به زمین افتاده است. دیگر نمی شود خون مردم را براحتی گذشته پایمال کنند.
وهمه انها که می خواستند مجاهدین را به خارج از اشرف بکشانند وهمه را از دم تیغ بگذرانند رسوا شدند ودستهایشان رو شده است تا مجاهدین در لیست هستند امکان جابجائی وجود ندارد.
در ایران همیشه بهای مبارزه با استبدادوارتجاع سنگین بوده است.
ارتجاع و همدستان او بدانند ما در این نبرد بی طرف نیستیم وپرچم سفید بلند نکرده ایم.
در چنین شرائطی ممکن است کسانی بیطرف یا تماشاچی باشند، اما بدانند این روزها سالگرد شهادت دهها هزار مجاهدی هست که درسال
۱۳۶۷ قتل عام شدندو سالگرد بر گزار می کنید، اما برای مجاهد زنده زمینه کشتار آماده می کنید. قرار نیست وقتی مجاهدین خلق کشته شدند روبان مشگی بزنید وصاحب عزا شوید خطابه بخوانید.
می دانیم حمایت از مجاهدین کار ساده ای نبوده و نیست. بدون شک رژیم و مافیای آن و سایتهایشان به لجن پراکنی می پردازند ویا سایتهایشان را در اختیار مزدوران می گذارند تا حرف صاحبان سایت را بزنند، چرا که می خواهند از قافله عقب نمانند و چه حقارتی بالاتر از این که همدستان به اصطلاح اصلاح طلب انها با ماموران سیا امضا کرده اند وخواستار سرکوب مجاهدین خلق هستند؟ شما که در سرکوب مجاهدین خلق گرداننده و همدست آخوندها و مالکی هستید محض رضای خدا چنین کاری را نمی کنید که از صبح تا شب نقشه جنگ ترسیم کنید ودر آخر قربانی رادراز کنید. در دنیای سیاست کار خود به خودی مداوم نداریم.
سی سال است که سلاخ خانه ولایت فقیه شب و روز خون مجاهدین خلق را در ایران و در خارج بر زمین می ریزد। راستی از امثال رضا تکیه ها در وزارت خارجه بپرسید آخوندها از حمایت چه کشورهائی برخوردار بوده اند؟ وقتی مک فارلن در تهران مشغول بود خامنه ای در نماز جمعه می گفت ما پوزه آمریکا را بخاک می مالیم.




سید محمود دعائی در زندان پاریس


وقتی قاتلان از فضائل قربانیان خود میگویندو نمیخواهندبه جیب دیگری بریزد.

دعائی کیست

در دنیای سیاست هیچ کسی محض رضای خدا سیل اتهامات را بسوی قربانی تحت محاصره سرازیر نمیکند.

مرتب به سوژه ها تلفن میکند وپروژه های اوهمکاری با حسرت به دلان به قصد ضربه زدن به مجاهدین خلق است وخط سیاسی میدهد وبا هرطیف حرف مشترک دارد . هم اپوزسیون رژیم است وهم سر کوبگر بی رحمی است که باب طبع ادمهای همه فن حریف حرف میزند تحلیل می دهد که وضعیت در چه حالی هست وبزودی همه چیز درست میشود عجله نکنید خبرهای خوبی در راه است بشرط اینکه شما که در خارج هستید مزاحم اصلی ما یعنی مجاهدین خلق را بزیر ضرب بگیریدماهم در داخل مشغول هستیم وکارها را برای فضای باز وبرگشت همگی شما اماده میکنیم وگاهی خوش باوران چمدانهایشان را هم بسته ودر فکر بلیط هواپیما هم بوده اند تا فضای سیاسی باز شد از قافله عقب نمانند بسیاری را تا لب چشمه برده وتشنه برگردانده است.

در دهه گذشته یکی از مدعیان به اسم علی فراستی که کتابی نوشته بود نه بخاطر رجوی بخاطر تاریخ .دعائی روی او کار کرده بودوعده هائی به او داده بود وبه همه می گوید این حق شماست که رئیس جمهور شوید .وفراستی میخواست کاندید رئیس جمهوری بشودو به تهران باز گشت ودعائی در باغ سبز به او نشان داد اورا برای بازدید به روزنامه اطلاعات برده بودجناح های رژیم سروصدا راه انداختند که ضد انقلاب را برای بازدید روزنامه اطلاعات برده اندروزنامه اطلاعات یعنی دعائی جواب داد که وزارت اطلاعات خبر داشته وتائید کرده است یعنی خود دعائی تائید کرده است .

دعائی روی پروژه های مشخص کار میکند سایت ایران دیدبان محصول کار اوست وچهره وافعی اورا در ایران دیدبان میتوانید ببینید هرکسی از مجاهدین خلق حمایت کند بزیر ضرب میرود ونفرات او اماده میشوند تا پروند ه ای از او بسازند تا همه بدانند با چه مافیائی طرف هستند .نوکران وقلم بدستان پیدا وپنهان دارد .

طلبکار حق وحقوق مجاهدین خلق میشود که نکند خدای ناکرده حق وحقوق انها از دست برود. هم مدافع مجاهدین خلق است وهم تشنه خون انها ست وبرای نابودی وکشتار همه انها شبانه روز کار میکند.او با لابی ها و روزنامه نگاران خارجی در تماس است وتحلیل برای انها میفرستد.

روزی که صندوق وزارت اطلاعات باز شود انوقت معلوم میشود که سر پل های او در خارج چه کسانی بودند وچه طرح هائی را او داده وانها پیاده کرده اند.

دعائی حاکم شرع مخفی حکومت ولایت فقیه است با تشیخیص او بسیاری ترور شدند وبا فریب او بعضا خود پا به قربانگاه گذاشتند,حتی به نزدیکترین اعضای خانواده خودش هم رحم نکردواورا در سال 1360 به سرقرار کشاند وهمانجا اورا کشتند. این فرد از کسانی بود که سالهای 1348 یا47 هواپیمائی را به بغداد برده بود بگفته خودش از بستگان نزدیک او بود شاید خواهر زاده اش بوده است وبعد از انقلاب به مخالفین پیوسته بود.دعائی برای او دام گذاشت وسر قرار اورا در جا کشتند.

کار اصلی او برای حکومت دام گذاشتن برای سیاسیون شناخته شده بوده است خاطرات او را بخوانید اگر چه بسیار مختصر گفته ونیمه کاره رها کرده زیراکه با کار روز او برخورد میکرده اما چهره خودش را تا حدودی گفته است راه کارهای او مشخص است نفراتش را در خارج بعنوان قطب مخالف جا می اندازدواز طریق انها :خطش را پیاده می کندبراحتی کانال میزند وتلفن مخصوص را هم میدهدکه اگر با او کاری داشتند تماس بگیرند .من راجع به افرادیکه با او رابطه داشتند شنیده ام وشاید چهره واقعی اورا نمیشناختند. به خود همان افراد گفتم سید محمود دعائی پستان مادرش را گاز گرفته است در دام این جلاد نیفتید.او نقش بازی میکند وتا بحال به صغیر وکبیر رحم نکرده است ودرهمه دوره ها او نورچشمی حکومت ترور بوده است در دورانی که خمینی زنده بود دعائی نفر امنیتی بود.همان دورانی که ایت اله منتظری را بزیر ضرب گرفتند وبگفته ایشان میخواستند طناب بگردنش بیاندازند دعائی مقام امنیتی بوده است او پرویز ثابتی اخوند ها ست در دوران رفسنجانی نفر سر سپرده اوبود وبا او به شوروی رفت و با رفسنجانی ودر کنارهم از گارد سرخ سان دیدند وعکس انهم منتشر شد ودر پشت ترورهای دوران رفسنجانی بوده وسوژه را مشخص میکرده که چه کسی باید حذف شود.

در دوران خاتمی سوگلی او بود وخودش را در صحبت ها ی خصوصی سیاسیون داخل صاحب پروژه اصلاحات میدانست وگفته بود که نتایج کارهای ما بالاخره به ثمر رسید وبه بستگان پناهندگان سیاسی پیغام میدادکه به ایران بازگردند که همه چیز درست شده اگر تاخیری در اصلاحات رخ داد مقصر ان مجاهدین خلق بودند که میخواستند با خشونت مسئله را حل کنند.

در همان دوران گفته بود ما تعدادی کادرو وکیل ووزیر لازم داریم وحالا که فضا باز شده به کمک ما بیائید تا کارها را از دست نا اهلان بگیریم ومرتب نام نویسی میکرد چند نفر هستند وبه سیاسیون سابقه دار هم پیغام میداد حکومت حق شماست شما رفتید سرنو شت مردم به دست این ها افتاده چرا نمی ائید وحکومت را بگیرید چرا نشسته وتماشا میکنید حالا که موقع نشستن در خارج نیست برگردید.شما در مبارزه بودید یا زندان رفته اید, زجر کشیده اید.

از موقعی که احمدی نژّاد امده است ودر کهریزک مهرورزی میکند وبیرحمانه ترین سرکوبها همین حالا ادامه دارد احمدی نژادی شده واین همان دعائی دوران خاتمی است وهنوز هم به مخالفین لبخند میزند روزها لیبرال است وشبها سرکوبگر وگاهی برعکس. او همیشه درارزو و عالم خیال بدنبال یک حکومت نرم خو است و وقتی قربانی بخاک افتاد دستمالش را برای پاک کردن اشکهایش از جیب قبایش بیرون میاورد واشک افسوس میریزد که حیف شد چه زود از دست رفت در مراسم قربانیان قتلهای زنجیره ای هم شرکت کرده بود.

روشنفکر نماهائی که بخاطر مصالح شخصی همیشه حاضر به هر خیانتی بودند امثال احسان نراقی هاو... ودر خفا با مرتجعین همکار بوده اند وبه درخواست اخوند ها با قربانیان همراه میشدند تا نزد اربابان بحساب بیایند لکه ننگی است که در تاریخ میماند .

سایت جرس که گذشته خودشان افتخار افرین نیست وانرا مخفی میکنند حالا مشغول سفید سازی هم هست در سی خرداد 1390 خبر داده است که سید محمود دعائی نشریه مهرنامه را به مهندس سحابی اختصاص داده است و اورا بهترین سرپرست سازمان برنامه وبودجه میداند .

دعائی ازسازمان برنامه وبودجه چه میداند؟ شاید بخاطر همکاری باسعید امامی در همه رشته های ولی فقیه سازی وارد شده است .او در این مقاله یک تیر دونشان میزند میگویدمهندس سحابی به دعائی گفته است به حامد پسرش بگوید دیگرمقاومت نکن وهرانچه میدانی بگو ومیگوید البته من نگفتم وراه تکذیب را از طرف حامد می بندد. درمسیر مبارزه همیشه با عواملی روبرو هستیم که نقش های گونا گونی دارند روزها دستمال به دست برای قربانیان اشک می ریزند وشبها برای انها نقشه میکشند که چگونه انها را سربه نیست کنند.از قرار اینهم در خارج شغل نان وابداری شده و رسانه وسایت هائی را هم در اختیار دارند کیلوئی خط وخطوط میدهند.

روز تشیع خانواده مهندس سحابی گفته بودند احمد منتظری براو نمازبخواند.اما سروکله دعائی پیدا میشود ماموران مانع احمد منتظری میشوند و دعائی را می فرستند.همان موقع که هاله سحابی راکشتندودعائی به چشم دیده بود در این مصاحبه نمی گوید چگونه اورا کشتند. دعائی از قبل مطلع بوده چه اتفاقی خواهد افتاد.

سید محمود دعائی رفیق صمیمی احمد خمینی ویار غار او بوده است واحمد از پاریس دوازده روز قبل از پرواز پاریس به تهران به دعائی تلفن کرده بود که خودت را به پاریس برسان تا از قافله عقب نمانی و تمام درد دلهای احمد را میدانسته.

احمد خودش را اماده ولی فقیه شدن میکرده است چون قرابوده دهسال اول خامنه ای ولی باشد ودهسال دوم نوبت احمد خمینی . بعد از تصمیم خامنه ای ورفسنجانی که سرانجام به سربه نیست کردن یادگار امام انجامید. ولی شدن شوخی بردارکه نیست طرف از تخت سلطنت پائین بیاید وبدیگری تحویل دهد.تصمیم گرفته شده به وزیر اطلاعات داده وبه سه نفر امنیتی سعید امامی حسین شریعتمداری ودعائی این کار واگذار شد.

بین این سه مقام امنیتی دعائی نزدیکترین فرد به احمد بوده است که مامور تعویض قرص های احمد خمینی میشود و او با همه باندها بوده وهمه را با سر انگشت میچرخاند.تا بحال با هیچ باندی مخالف نبوده بهمه روی خوش نشان میدهدکه طرف مقابل این احساس را داشته باشد که با او موافق است او هم زمان اصلاح طلب دواتشه وسرکوبگر است وهمیشه نوکر قدرت حاکم بوده است چه فرد وجناحی برای او فرقی نمیکند با خط الرعب بالنصرا ست ایده نامه نگاری محسن کدیور به وزیر خارجه امریکا در رابطه با سرکوب مجاهدین خلق مال دعائی است که گاف مدعیان عدم دخالت خارجی را نشان میداد او در این نامه خواستار اقدامات عملی شده بود که به کشتار نوزدهم فروردین 1390 ا شرف انجامید. دعائی یکی از نخبه کشان طی این سی سال بوده واچار فرانسه ولایت فقیه است در همه دوره هادر خدمت قدرت بوده و با قربانیان رفیق صمیمی بوده و تدارک کشتار وشکنجه واعتراف گیری قربانی را می دیده است .

یکبار در نجف با جلال الدین فارسی بر سر مقاله ئی که او نوشته بود ومیخواسته انرا بنام خودش در رادیونهضت روحانیت بخواند که مشهور شود دعوایش میشود و اورا از حجراه اش بیرون میکند .

بیروت

سال 1356 در بیروت در مسافرخانه ای در میدان ساحته الشهدا اطاق سه تخته ای که دوتخت انرا ما گرفته بودیم ویک تخت ان در اختیار کسی دیگری بود خوابیده بودیم.نزدیکهای صبح با صدای دراطاق بیدار شدم یکنفر در اطاق دستش در جیب قبای دعائی بود. دعائی رابیدار کردم گفتم دستش در جیب تو بود ببین پولهایت رابلند کرده یا نه دعائی جیب قبایش را گشت وگفت کیف و پاسپورت هست او را از اطاق بیرون کردودوباره خوابید ساعت هشت صبح بیدار شد از نمازصبح خبری نبود .اخوند بی دین زیاد دیده ام., ساعت ده نیم صبح پروازدعائی به بغداد بود جیب هایش را گشت گفت دزد پولهارا برداشته است به اوگفتم من تورا بیدار کردم که جیب هایت رابگردی اما از ترس درگیر شدن گفته بود برود هز ارفرانک فرانسه را از من گرفت ورفت.

مهر ماه 1356 ا ز نجف برای اعتصاب غذا به پاریس امده بودیم وهمگی در خانه صادق قطب زاده بودیم .

دعائی از عراق برای اعتصاب غذا امده بود اما در اعتصاب غذا که طلاب در حال اعتصاب روزی سه وعده غذا میخوردند شرکت نداشت روز سوم یا چهارم اعتصاب بود محمد منتظری به من و رضا د ماوندی گفت بروید به این ادرس دعائی از زندان همین حالا ازاد میشود او را بیاورید .ماتا انموقع نمیدانستیم ماجرا چیست وچرا دعائی در زندان پاریس است به تاکسی ادرس زندان سانتیه را دادیم هوا تاریک شده بود که از تاکسی پیاده شدیم وچهارصد فرانک کرایه را پرداختیم اسم دعائی را به نگهبان زندان دادیم وبعد از چند دقیقه گفت همین حالا ازادشدندبا رضا دماوندی قطارگرفتیم برگشتیم نمیدانستیم جریان چیست بخاطرمسئل امنیتی نپرسیدیم ماجرا چه بوده است. اعتصاب غذا تمام شد به سوریه بازگشتیم محمد غرضی گفت علت زندان افتادن دعائی این بود که دزدی کرده بود.ومحمد منتظری گفت سی هزار فرانک جریمه شد پانزده هزار فرانک انرا از بنی صدر وپانزده هزار از قطب زاده گرفتیم.مرحوم صداقت نژاد که با او درزندان بود گفت دعائی در فروشگاه یک چمدان لباس زیر زنانه بلند کرده بود از فروشگاه پقنتان printempsخارج شد ودر مترو نشسته بودیم وقتی پلیس را از دور دید چمدان را برداشت وفرار کرد پلیس متوجه شد سوت کشید دعائی میدوید وبالاخره در خیابان او را گرفتند وا ز او پرسیدند در چمدان چیست دعائی ترسیده بوددرچمدان راباز کردند دیدند داخل چمدان پراز لباس زیر زنانه است از او تیکت خرید خواستند که نداشت ودست اورا بادستبند از پشت بستند وسوار ماشین پلیس شدیم و اژیرمیکشید تا به کلانتری رسیدیم دعائی داشت گریه میکرد نمی دانستیم چکار کنیم؟

از صداقت نژاد پرسیدم با عبا وعمامه مشغول بود؟ گفت نه.

اقای عبدالباقی ایت الهی که هم اکنون در پاریس هستند گفت نامه ای از دعائی از داخل زندان به ادرس چاپخانه مادر شاتله پست شده بود نامه را باز کردم نامه با قربان وصدقه خطاب به صادق قطب زاده بود که ماجرای دزدی را مفصلا شرح داده بود که ما سه نفر در زندان هستیم وقرار است ما را به دادگاه ببرند برای ما وکیل بگیرید. ضمنا سروصدای انرا درنیاورید تا ما خودمان را به اعتصاب عذا برسانیم صادق قطب زاده وکیل فرانسوی گرفت که حجت الاسلام دعائی گوینده رادیو نهضت روحانیت را ازاد کنند.

رادیو نهضت روحانیت که از بغداد پخش میشد وگوینده اش مرتب به مردم درس اخلاق وپاکدامنی میداد د مبش به تله افتاده بود.شبی به کلیسای sacré coeur میرفتم دعائی از زندان تازه ازاد شذه بود اورا هنگام خارج شدن از سکس شاپ دیدم .او مجتهد واقعی در همه رشته ها است .

این گوشه ای از فعالیتهای روحانیون مبارز خارج از کشور بودکه اینها بعد از انقلاب سرنوشت مردم را دراختیار خود وهمپالکی هایشان گرفتند. ومثل اب خوردن حکم دست وپا قطع کردن داد ند.

روزنامه نگارا ن ولی فقیه از مقامات امنیتی هستند؟

رسانه در ایران تحت حاکمیت ملاهای قرون وسطائی زیر نظر ماموران امنیتی است .مثل کیهان واطلاعات و... کیهان زیر نظر حسین شریعتمداری تواب ساز واطلاعات زیر نظر سید محمود دعائی همکار سعید امامی که بگفته حسین شریعتمداری هر سه نفر هرهفته باهم جلسه امنیتی داشته اند .

دستگیری حسین روحانی

بعداز دستگیری حسین روحانی از رهبران پیکار دعائی در اوین بسراغ او میرود.سابقه اشنائی هردو در عراق ونجف بوده و رفیق بوده اند.دعائی در زندان اوین از در دوستی با حسین روحانی وارد میشود که تودر شناسائی اعضا وهوارداران پیکار همکاری کن تاعفوامام شامل حال تو بشود .حسین روحانی همکاری میکند وقتی اطلاعات را میدهد وبسیاری را بزیر تیغ میفرستدخود اورا محاکمه ومحکوم به اعدام مینمایند ودیگر دعائی را نمی بیندوبه او میگویند بخاطر همکاریت به خانواده تو اجازه بر گزاری مراسم ختم وشب چهلم را میدهیم.دعائی در انروزها که شبی صدها نفر را تیر باران میکردند در اوین هم بوده است.

این یکی از صدها نمونه کارهای دعائی است . در سال 1361 بداخل سلول اوین بسراغ زندانی شکنجه شده اقای ط الف میرود وبه ایشان میگوید شمااینجا چه میکنید .حال شما چطور است وزندانی پای شکنجه شده اش را نشان میدهد سپس دعائی درب سلول را باز میگذارد همان موقع خبر دستگیری همان زندانی رااز رادیو پخش میکنند که هنگام فرار نزدیک مرز دستگیر شده است .دعائی.چه موقعیت اطلاعاتی داشته که بتواند در انروزهای جنون وخون در اوین وارد سلولهای انجا بشود ؟

به نظر شما روزنامه اطلاعات رسانه ارتباط جمعی ا ست که سر پرست ان یکی از سه مقام امنیتی در خدمت ولایت فقیه است؟در خاطراتش گوشه ای از کارهای امنیتی او در رابطه با خارج از کشور امده است که میگوید به اقای سید محمد مهدی جعفری ماموریت دادم که بخارج برود ورفت .

در تشیع جنازه سحابی دعائی هم جزو عزاداران است وپیام تسلیت هم میدهند.به این جماعت میگویند دو زیست.وقتی رفسنجانی دستور بازداشت مهندس سحابی را داد واو زیر شکنجه بود نکته تاریخی داشته که همه سیاسیون میدانند گفته بود میخواهم رویش را کم کنم .با چنین پدیده ئی روبرو هستیم .که بساز بفروش سابق میخواهد عقده هایش را سر قربانی خالی کند. .همانطور که خمینی میخواست عقده های تاریخیش را که اخوند را سوار تاکسی نمی کردند جبران کند بایداین نوکیسگان را بشناسی تا بدانی چه میکنند.

مسائل سیاسی واجتماعی را با جانماز اب کشیدن نمیتوان حل وفصل کرد,خمینی در عراق خیلی جانماز اب میکشید واز همه امکانانت عراق هم استفاده میکرد از جمله رادیو بغداد که سید محمود دعائی برنامه نهضت روحانیت را پس از رادیو مهین پرستان اجرامیکرد .دعائی در نجف بمن میگفت وقتی برنامه انها تمام میشد , پشت میکروفون میرفتم وصدای نهضت روحانیت را شروع میکردم..

باسید محمود دعائی از بغداد به نجف میرفتیم درباز گشت راه بندان بود ماموری بداخل مینی بوس امد وبه دعائی گفت سید هویتک و کارت شناسائی را خواست او کارتی را از چیب قبایش بیرون اورد وبه مامور داد بعد از چند ثانیه کارت رابرگردادند به دعائی گفتم کارت چه بود؟گفت کارت اداره رادیو بود در ان دوره رادیو نهضت روحانیت تعطیل شده بود بنابراین کارتی هم برایش صادر نمیکردند دعائی کارت امن ا لعام سازمان امنیت عراق را نشان داده بود عضو حزب بعث عراق بود واز افراد امنیتی . عراقیها فکر میکردند نفر انها درد ستگاه خمینی است واطلاعات لازم را برای سازمان امنیت عراق از خمینی میاورد وبهمین ترتیب هم توانست برای خمینی خروجی بگیرد ودرخاطراتش هم نصف قضایا را گفته است وبقیه اش را من میگویم .

اما ماجرا چه بود ؟

خمینی به دعائی گفته بود که با سارمان امنیت عراق کار کند وعضو حزب بعث هم بشود تا عراقی ها به او اعتماد کامل داشته باشند ,واوچنین کرده بود وهرجائی که نیاز به او داشتند صدایش میکردندمورد مشورت قرار میگرفت این مطلب را خود او بمن گفت واو را بارها برای گفتگو با زندانیان ایرانی بداخل زندان برای شناسائی زندانی برده بودند که بگوید ایا مخالف شاه هستند یا مامور ساواک .این سبک کار مامورین امنیتی است که ماموریت دارند با سرویسهای مختلف کار کنند واطلاعات مورد نطر رابدهند کما اینکه با تمام سرویسها وبارادیو تلویریونهای امنیتی کار میکنند ,یعنی همان ساعت که خبر را میگیرند همان موقع منتقل کنندوکانالهای فراوان وپول بسیار زیادی هم دراختیار دارند شبیه ماجرای مدحی که یک شبه بوجود نیامده بود واخوند ها از این قماش بسیار دارند ویا.نوری زاده که میگوید برای مصاحبه ومنبررفتن وخبرهای دست اول بیشترین پول را میگیرد .

چرا با اینهمه تجربه گرگهای درلباس میش را نشناخته ایم.

اگر ده درصد شناخت امروز را همه قربانیان در سال 1358 داشتند شاهد بسیاری از ترورها وکشتارها نبودیم .بخاطر عدم شناخت زبان ملاهای قرون وسطائی بسیاری جان خود را از دست دادند, ساده نگری جایز نیست , مگر چند بار باید از یک سوراخ گزیده شویم.

بین ما وهر کسی تحت هر شرائطی که بسوی دشمن خلق میرود ویا اشکار وپنهان برای جنایتکاران کار میکند وملات سازی میکندونوشته هایش در لجن نامه ایران دیدبان میاید زمین تا اسمان فاصله است. مردم ما درنبردی نابرابرهستند فقط هوشیاری باعث میشود دشمن به اهداف پلیدش نرسد.

هر رذالت ودنائتی را به قربانیان نسبت می دهند و دهها تروریست وجاسوس اطلاعاتی تا به حال دستگیرو.صدها ترور توسط همین ها شناسائی واجرا شده است.

مافقط با یک دیکتاتور حقیر سید علی روبرونیستیم .اینهامنافع کارتل های نفتی تسلیحاتی را تامین می کنند رضا تکیه به امریکائی ها میگوید سقوط خامنه ای به نفع امریکا نیست با هر عربد ه کشی خامنه ای واحمدی نژاد میلیارد ها دلار اسلحه فروش میرود.وسهام کارخانه های اسلحه سازی در جنگ خانمانسوزهشت ساله با خون مردم ایران وعراق وبرای ازادی قدس بالا رفته بود که به هر دوطرف اسلحه می فروختند.

اخوند های قرون وسطی مرگشان را در رخسارمخالفین میبینند. میترسند که این صداها یکی شود و دیگر اثری ازبیت ولایت باقی نخواهد ماند وبرای تفرقه به هزاران شیوه متوسل شده اند وبلباس مخالف درمی ایند تا طیفهای دیگر را بزیر ضرب بگیرند, همان تفرقه بیانداز وحکومت کن را پیاده میکنند.

دروغ های شاخ دار ملاها واطلاعاتی ها علیه همه مخالفان مسبوق به سابقه است ودرباره مجاهدین خلق امثال احسان نراقی ها به گفته خود وی دهها جلد کتاب با نام مستعار چاپ کرده اند .حال برنامه های این عناصر اطلاعاتی را رله کردن کار رسانه ای است ؟ وبایدبا نقل و نبات به استقبالش رفت یاطرح هارا افشاباید کرد .

اخوند ها به تنهائی نمیتوانستند چنین سرکوب بیرحمانه ای را طی سی سال به پیش ببرند غرب همراه ملاها بود وکیک وکلت ردوبدل میکردند .دستگاههای تبلیغاتی غرب برای سرکوب زمینه سازی میکردند .

.بسیاری که از ته سوزن رد نمیشدند در بین دعوای گرگها براحتی در خدمت جناحی قرار گرفتند که وقتی مست قدرت بودند چوبه های دارشان یک روز هم بیکار نبود وحالا دم از عدم خشونت میزنند .


خشونت، اصلی ترین ابزار حکومت ولایت فقیه


بیش از دوهفته از سی امین سالگرد سی خرداد می گذرد . اما بحث در باره این موضوع از دیدگاههای مختلف ادامه دارد. سی سال پس از سی خرداد، ریزه خواران حکومت، همچنان تلاش می کنند دستهای قاتلان را از خون بشویند و قربانیان را مسئول خشونت های به کار رفته از سوی خمینی و جانشینان او قلمداد کنند.

انقلاب ضد سلطنتی با شعارهای آزادیخواهانه به پیروزی رسید خمینی که بر روی فرش خون جوانان و آزادیخواهان ایران حاکمیت را به دست گرفته بود، از فردای انقلاب شروع به سرکوب آزادی ها کرد.

او در پاریس که بود می گفت روحانیون قصد حکومت ندراند و در حکومت شرکت نخواهند کرد. ولی وقتی به ایران آمد سرکوب آزادی ها را شروع کرد.

خمینی خدعه می کرد وگفتن اینکه روحانیون قصد حکومت کردن ندارند یکی از صدها خدعه و خیانتی است که انجام داده است خدعه گر خیانتکار است دروغ می گوید تا سر مردم را کلاه بگذارد گندم نمای جو فروش است و اسم آنرا زرنگی می گذارد او می گفت شاه گورستانها را آباد کرد، ما آزادی می دهیم، خانه مجانی، برق مجانی، اتوبوس مجانی به همه می دهیم، می گفت ما حرف نمی زنیم عمل می کنیم پس چه شد؟ اینها همه خدعه بود.

همه می دانند سی خرداد فی البداهه نبود هر کس بخواهد مسائل سیاسی و اجتماعی را بدون حب و بغض بررسی کند به پیش زمینه های آن مراجعه می کند که اینهمه کینه حکومتگران نسبت به مجاهدین خلق برای چیست و از کجا و برای چه به وجود آمده است.

پس ریشه سی خرداد را باید در قبل از انقلاب و در زندان شاه جستجو کرد.

در سال ۱۳۵۴ در سازمان مجاهدین خلق کودتایی انجام شد و چند نفر از مجاهدین خلق به دست کودتاچیان کشته و زخمی شدند و تقریبا همزمان بیانیه تغییر ایدئولوژیک بیرون آمد من این بیانیه را از محمد یزدانی که مسول بود گرفتم انعکاس آن در جامعه منفی بود. در همین رابطه در بیستم مهرماه ۱۳۵۴ با خامنه ای در مشهد در منزل آقای محمد غیور روبروی قبر نادر قرار گذاشتیم من با ماشین اقای سید محمد ارتضا که دربازار سرشور مشهد فرش فروشی داشت، رفتم وقتی به داخل خانه رفتم خامنه ای گوشه اطاق نشسته بود بلند شد رنگ پریده و ترس از سر و روی او می بارید.

پرسید با من چکار دارید اگر ساواک بریزد چه می شود و چرا تا به حال به خارج نرفته اید .به اوگفتم خاطر جمع باش اتفاقی برای ما در اینجا نمی افتد ماجرای ضربه اپورتونیستی را شنیده بود اما نمی دانست جریان چیست چون او همیشه در حاشیه مسائل سیاسی بود و بیشتر به فکر این بود که منبر و محراب را داشته باشد و خرجش را در بیاورد حدود یکساعت صحبت کردیم چندین بار گفت حتما از ایران خارج شو وقتی دیدم خیلی ترسیده صحبت را کوتاه کردم موقع خداحافظی اقای غیور گفت شام حاضر است ، خامنه ای گفت من میروم وپله ها را دوتا یکی کرد و از خانه خارج شد ومن فردای آنروز به تهران آمدم و چند روز بعد در مسیر کار آقای محمد بسته نگار داماد آیت اله طالقانی را در خیابان شاه رضای سابق دیدم و نظر آیت اله طالقانی را در مورد این تغییرات جویا شدم که ایشان از قول آیت اله طالقانی گفتند کار بسیار بدی کردند و می بایست میرفتند گروه خودشان را تشکیل میدادند البته آیت اله طالقانی هم چندی بعد دستگیر شدند.

اما در زندان اختلافات به این شکل بود که چند نفر از آخوندها از جمله ربانی شیرازی، محی الدین انواری، معادیخواه و... حکم نجس بودن مارکسیستها را دادند که با اینها نباید سر یک سفره غذا نشست موتلفه ای ها که در رابطه با قتل حسنعلی منصور نخست وزیر شاه در سال ۱۳۴۳دستگیر شده بودند، به اضافه چند نفر از حزب ملل اسلامی وکسانیکه به خاطر حمایت از مجاهدین خلق پایشان بعضاً به طور اتفاقی به زندان کشیده شده بود مثل بادامچیان و...اینها طرفداران اجرای فتوا بودند مسئله مهم موضع مجاهدین خلق بود که هم مسلمان بودند وهم در مبارزه با حکومت کودتا و ساواک که اعدامها و شکنجه های آنها بر سر زبانها بود مجاهدین خلق برای اولین بار در تاریخ تشیع فتوای آخوند ها را در باره نجس بودن غیر مسلمانها قبول نکردند و سفره غذای آنها در کنار مارکسیستها بود .کینه ارتجاع از اینجا رشد کرد که به همکاری با ساواک ختم شد.

چگونگی جابجائی دو دیکتاتوری

سال ۱۳۵۵ مرتضی مطهری به نجف رفته بود و خمینی از او پرسیده بود چه خبر؟ وضع مردم چطور است؟گفته بود مردم از حکومت شاه راضی هستند وضع مردم خوب شده من ته مانده غذایم را به رفتگر محله می دهم نمی گیرد. در حقیقت پیغام ساواک را به خمینی رسانده بود چون مورد اعتماد ساواک شاه بود.

و در خاطرات آیت الله منتظری آمده است که قبل از انقلاب رئیس ساواک قم بنام کامکار به منتظری پیغام می دهد که رئیس ساواک سپهبد مقدم می خواهد شما را ببیند قراری درمنزل آیت الله مطهری میگذارند و بهشتی هم آنجا بوده است و سپهبد مقدم رهنمود های لازم را به برای اینکه مملکت به دست چپ ها و دمکرات ها نیفتد، به آنها داد. یعنی سپهبد مقدم مهره امریکائی میدانسته کجا و به خانه چه کسی میرود مرتضی مطهری دو سره کار میکرد هم با ساواک و هم با مخالفین رابطه داشت و علت اینکه روحانیت دست بالا را داشتند ارتباط با رئیس ساواک و آمریکائی ها بوده است که خمینی اسم رمز انرا گذاشته بود امداد غیبی یعنی امام زمان او را بالا برده است ارتباط با از مابهتران را این چنین نشان میداد. اخوندها صاحب انقلابی شدند که نقشی در ان نداشتند بعضی از اعضای شورای انقلاب حتی پایشان بخاطر مخالفت با دیکتاتوری شاه بکلانتری هم نرسیده بود مثل مطهری موسوی اردبیلی سید محمد بهشتی محمد جواد باهنر همکاران رژیم شاه بودند و رفسنجانی و خامنه ای مهدوی کنی روضه خوان های دست دهم بودند که روحانیت مبارز را هم در خانه مطهری تشکیل دادند و با کسانیکه نامشان را ذکر کردم شورای انقلاب را درست کردند قبل از اینکه به خمینی بگویند با امریکائی ها مسئله را حل وفصل کردند میوه چینان شورای انقلاب را تشکیل دادند و بعدا هم از چندین نفر دیگر بعنوان زینت المجالس استفاده کردند که نامشان مشخص است

جنبش اعتراضی به پیش رفت وآخوندها مثل بهشتی و مطهری رفسنجانی خامنه ای باهنر با زدو بند خودشان را صاحب انقلاب دانستند و انقلاب پیروز شد و شاه فرار کرد و خمینی به ایران آمد.

همه آنها که خود در اوقاف و دستگاه شاه و ساواک بودند یک شبه رنگ عوض کردندو رئیس کمیته شدند. ارتجاع می خواست ضرب شست را به مجاهدین خلق نشان بدهد تا دیگران حواسشان را جمع کنند.

خمینی همیشه مسایل سیاسی را اصلی وفرعی می کرد در یک زمان خودش را با همه درگیر نمی کرد. مثلا در پاریس که بود می گفت جای شاه نمی نشیند وروحانیون هم برمردم حکومت نخواهند کرد و به عنوان ناجی مردم آزادی می خواهد که مردم را از دیکتاتوری شاه نجات دهدومی گفت این آهن پاره ها به اسم اسلحه به چه درد مردم می خورد وچرا سرمایه های کشور و نفت را خرج اینها می کنداز پول نفت چیزی به مردم نمی رسد مردم در زاغه ها زندگی می کنند واینها پولهای مردم را خرج خود وخانواده خودشان می کنند.

جلال الدین فارسی در فروردین ۱۳۵۸ به من گفت اگر حساب مجاهدین خلق را برسیم وصد رابزنیم پنجاه وشصت و... وهفتاد هم توش هست وبقیه رقمی نیستند.

در مراسم سالگرد دکتر شریعتی در دانشگاه تهران خامنه ای بغل دست من نشسته بود وکنار او دکتر عباس شیبانی بود بعد از احوالپرسی گفت ما از شما بی خبریم. درجلسات دوستان شما را نمی بینیم. منظورش موتلفه ای ها بود به او گفتم کدام جلسه وکدام رفقا گفت مگر نمی دانید ما حزب تشکیل داده ایم گفتم کدام حزب؟گفت حزب جمهوری اسلامی اظهار بی اطلاعی کردم و گفت من در اطاق ۱۳ دفتر حزب هستم. با شما کار دارم قرار شد فردای انروز به دفتر حزب در سرچشمه بروم .این نکته را بگویم خامنه ای خیلی مایل بود که درسالگرد شریعتی در دانشگاه سخنرانی کند ولی قبول نکرده بودند و دماغش سوخته بود و ناراحت بود چرا چنین جلسه ای را از دست داده است چون در آنموقع آدم شناخته شده ای نبود.

چند روز بعد اسداله بادامچیان که از سران حزب جمهوری اسلامی بود، به امید اینکه من را به حزب جمهوری بکشاند، به محل کارم آمد و گفت تو در انقلاب بودی بگو چه می خواهی. به او گفتم آزادی ، ما برای آزادی مبارزه کرده ایم. او قیافه حق به جانب به خودش گرفت و گفت: مگر آزادی نیست گفتم آزادی برای موافقین هست منظورم آزادی برای مخالفین.

از او پرسیدم این چماقداران از کجا می آیند؟ گفت من چه می دانم از کجا می آیند! تو بگو از کجا می آیند؟ گفتم از حزب جمهوری اسلامی می آیند وی گفت بله ? من دبیر اجرائی حزب جمهوری اسلامی هستم ما اینها را راه می اندازیم؟

اعلامیه ای را به اونشان دادم (آنروزها اعلامیه ای در سطح وسیع پخش شده بود که در ستاد مجاهدین خلق وسائل اعتیاد و مواد مخدر و موارد غیراخلاقی پیدا کرده اند) گفتم بخوان آیا این حرفها درست است؟ اعلامیه را خواند و گفت نه این حرفها درست نیست و به مجاهدین خلق این حرفها نمی چسبدو گفت چرا این اعلامیه را بمن نشان می دهی، گفتم اینهم کار حزب جمهوری اسلامی است کمی قدم زد و تو فکر رفت و نهایتاً گفت پس تو با ما نمی ائی؟

گفتم نه من نمیتوانم با شما بیایم گفت پس پیشنهادی به تو می دهم خوب روی آن فکر کن و در حالیکه قدم می زد ادامه داد: تو بیا ما در خیابان شمیران به تو دفتر می دهیم و خودت حزب تشکیل بده همه امکانات را هم در اختیار تو می گذاریم. هرچه می خواهی به ما (حزب جمهوری اسلامی) بد و بیراه بگو ولی به مجاهدین خلق هم بد بگو به اوگفتم این دیگر چه نوع کار سیاسی است که هم به شما و هم به مجاهدین بد و بیراه بگوئیم گفت خوب گوش کن این حکومت مال ماست و اینها که میبینی (منظورش نهضت آزادی بود) رفتنی هستند پس هر چه می خواهی پیش ما است وقتی می گویم هم به ما بد و بیراه بگو هم به آنها یعنی اینکه آنها که با ما هستند که هستند آنها که با ما نیستند سرشان با همین حرفها گرم می شود آنوقت ما می زنیم ومی بریم به او گفتم باید روی این مسئله فکر کنم.

چماقداران به هرکسی که حرفی میزد حمله می کردند .اوائل انقلاب محمد منتظری در چمن دانشگاه برای خودش سخنرانی گذاشته بود شروع به صحبت کرد چند دقیقه ای همه چیز آرام بود اما همین که گفت آیت اله راسپوتین یک سنگ به طرف او پرتاب کردند. او گفت برادران حزب اله سنگ پر تاب نکنند و دوباره شروع به صحبت کرد وقتی اسم بهشتی را آورد یک لنگه کفش به طرف او پرتاب کردند دوباره گفت برادران لطفا گوش کنید لنگه کفش نیاندازید یکمرتبه چماقداران به رهبری زهراخانم به طرف او حمله کردند تا بلندگو دستی را از او بگیرند بلندگو دستی دستش بود و دور زمین چمن دانشگاه می دوید و می گفت برادران گوش کنند سنگ و لنگه کفش نیاندازند. البته او بعدا با بهشتی آشتی کرد.

سال ۱۳۵۹ آقای شیخ علی آقا تهرانی شوهر خواهر خامنه ای در مسجد ارک منبر رفته بود. داخل شبستان پر از جمعیت بود من در حیاط نشسته بودم چماقداران آمده بودند پشت پنجره رژه میرفتند چون در شبستان را بسته بودند تا چماقداران وارد نشوند. شروع کردند فحاشی کردن یکمرتبه زنجیرهای آنها را باز کردند درب مسجد را شکستند و به طرف منبر حمله کردند مردم جلوی آنها را گرفته بودند با فحش های رکیک آقای تهرانی را از منبر پائین کشیدند.

به زمین و زمان فحش می دادند سردسته آنها اسداله قدیری شاگرد علی اصغر رخ صفت بود.

این وضعیت اجتماعی آنروزها بود. مثل همین امروز که اگر کسی حرفی برند لباس شخصی ها و چماقداران حاضر هستند.

تبدیل مجلس موسسان به خبرگان

یکی از نقاط عطفی که خیانت خمینی را به آرمانهای آزادی خواهانه انقلاب ضد سلطنتی بر جسته می کند تبدیل مجلس موسسان که خمینی در پاریس قولش را داده بود به مجلس خبرگان بود چی شدکه خمینی حرفش را عوض کرد و به جای مجلس موسسان خبرگان را علم کرد؟

خمینی در هر ظرفی قرار می گرفت متناسب با همان ظرف عکس العمل نشان می داد مجلس موسسان قولی بود که در پاریس و متناسب به شرایط آنجا داد، او می خواست همه را همراه خودش کند. اما وقتی از این مرحله عبور کرد، زیرش زد. مهندس بازرگان به او گفته بود شما قولهائی در پاریس داده بودید پس چه شد؟

خمینی گفته بود خدعه کردم. او در پاریس قولهای زیادی داد که وقتی به قدرت رسید به هیچکدام آنها عمل نکرد، در عوض کارهائی را انجام داد که هرگز نگفته بود.

نگفته بود چوبه های دار را برپا می کنم.

نگفته بود زنان نگون بخت را سنگسار می کنم.

نگفته بود حد شرعی می زنم وتعزیر می کنم.

نگفته بود خودم را صاحب ایران می دانم و هرکسی با من مخالفت کند تیربارانش می کنم.

نگفته بود زنان باردار را اعدام می کنم.

نگفته بود فتوای تجاوز می دهم .

نگفته بود باندهای سیاه ترور براه می اندازم و ماشاله قصابها و محمد گاوی ها را بر مردم مسلط می کنم نگفته بود حکام شرع را از جیب قبایش بیرون می آورد تا هر بیگناهی را سینه دیوار بگذارند.

نگفته بود لعنت آباد و خاوران و...از اجساد مخالفان زن ومرد، پیر و جوان، پرمی کنم.

نگفته بود در اوین شکنجه گاه بر پا می کنم.

نگفته بوداز اسرائیل اسلحه می خرم و برای آزادی قدس صدها هزار نو جوان را روی مین می فرستم.

بله مجلس موسسان یک پز تو خالی بود، تا به موقع شاگردان و همدستانش او را بر سرنوشت مردم مسلط کنند واصل ۱۱۰ ولایت فقیه رابنویسند که مردم صغیر هستند و احتیاج به ولی دارند.

خمینی عقده های بسیاری داشت. او چند بار در سخنرانی هایش داستانی را که برای خودش پیش آمده بود، تعریف می کرد. می گفت یکبار در زمان شاه، با اتوبوس در سفر بوده که اتوبوس پنچر می شود، راننده به او می گوید نحوست این آخوند ما را گرفت. خمینی بارها گفته بود آخوندها را سوار تاکسی نمی کردند. او از این تحقیرها، عقده ها به دل داشت و انتقام آنها را یکجا از مردم ایران گرفت.

به نظرمن خمینی به هیچ خدائی جز قدرت اعتقاد نداشت اسلام را وسیله ای برای خود و باندهای خود کرده بود منتظری به او گفته بود تا دم جهنم با تو میام اما داخل آن نمی آیم.

سرکوب دانشجویان و دانشگاهیان

اولین قشر اجتماعی که مورد حمله و هجوم خونبار خمینی قرار گرفت دانشجویان و دانشگاهیان بودندکه نقش مهمی در پیروزی انقلاب ضد سلطنتی و به قدرت رسیدن خمینی داشتند.

خمینی در نجف بود اعلامیه می داد و بیشتر خطابش به دانشجویان بود و برای دانشجویان زندانی هم بسیار اشک می ریخت که در زندانها زیر شکنجه هستند و ... وقتی به پاریس آمد دانشجویان را می پذیرفت و به آنها وعده آزادی می داد اما وقتی بر تخت سلطنت نشست، تصمیم گرفت بر مردم خدائی کند. ، او آخوندها را به عنوان نماینده خود بر مردم مسلط می کرد.

کسیکه تا دیروز روضه خوان بود و هیچ درکی از سیاست و اقتصاد و علوم مختلف و اداره جامعه نداشت، حالا یک شبه می خواست روی دوش مردم سوار شود. او مدعی بود که به همه فنون و علوم آشنا شده و می خواهد امور جامعه را در تمام زمینه ها، از اقتصاد گرفته تا اداره امور مملکت ، رهبری کند و خط بدهد. دانشگاه اولین کانونی بود که زیر بار این حکومت آخوندی نمی رفت و پذیرای آن نبود. دانشگاه کانون حرکت های مخالف علیه آخوند های تازه به دوران رسیده و حزب جمهوری بود. جلوی دانشگاه هر روز محل تجمع اقشار مختلف مردم که از بند استبداد رها شده و در جستجوی تنفس هوای آزاد بودند، بود. اینجا مرکز مخالفت با سیاستهای حکومت بود. اعلامیه همه مخالفین در جلوی دانشگاه در دسترس عموم قرار می گرفت. دانشگاه مرکز برگزاری اجتماعات و سخنرانی و روشنگری بود که همه مردم از اقشار مختلف در آن شرکت می کردند. از جمله در دانشگاه شریف، کلاسهای درس تبین جهان هر روز جمعه برگزار می شد و ده هزار نفر با کارت ورودی در آن شرکت می کردند. به همین علت ارتجاع وحشت کرد و دانشکاهها را با حزب اللهی ها و کمیته چی ها و چماقداران و قداره بندان تسخیرکرد و اسم آنرا انقلاب فرهنگی گذاشت.

شب حمله به دانشگاه تهران من جلوی دانشگاه بودم و جواد محمدی کتابفروش روبروی پامنار را دیدم پرسید اینجا چکار می کنی به او گفتم انقلاب شد قرار بود به دانشجویان و دانشگاه با سنگ و آجر حمله شود؟ او از رفسنجانی گفت که قبل از انقلاب به او گفته بود کتابی را که من نوشته بودم واو چاپ کرده بود خمیر کند. چون ضد روحانیت بود. دانشگاهها را بستند تا صدای مخالف را خاموش کنند و بتوانند پایه های حکومت را مستحکم کنند.

بیشترین اعدام ها را از میان دانشجویان و دانش آموزان و فرهنگیان و اقشار اگاه جامعه کردند. چون اولین و بیشترین کسانی که جلوی خمینی ایستاد اینها بودند.

نخبه کشی را از دانشگاهها شروع کردند و هنوز هم ادامه دارد.

زنان که در انقلاب سهم مهمی داشتند، از سرکوب در امان نماندند

نقش زنان در پیروزی انقلاب ضد سلطنتی نیز بر کسی پوشیده نیست خمینی در اولین ماههای پس از انقلاب شروع به سر کوب زنان کرد.

زنان خواستهای برحقی داشتند آنها در تمام دورانها تحت ستم بودند و هیچ حق و حقوقی نداشتند. حق طلاق و ارث مساوی نداشتند وکارهای سخت در کوره پزخانه ها و... برای آنها بود.

شاه گفته بود آشپز خوب هم مرد است یعنی زنان به درد آشپزی هم نمی خورند. زنان به دلیل ستمی که در زمان شاه بر آنها می رفت، برای پاره کردن زنجیرهای اسارت به خیابانها آمدند و خمینی (که در سال ۴۱ با دادن حق رأی به زنان مخالفت کرده بود)، در پاریس با شم سیاسی که داشت فهمید شعار آزادی زنان به نفع اوست و نیروهای بیشتری را به سمت او می کشاند، با فرصت طلبی، برای آزادی زنان سخنرانی می کرد بدون آنکه ذره ای به آن اعتقاد داشته باشد. اما وقتی به قدرت رسید ماهیت ارتجاعی اش را رو کرد و به سرکوب علیه زنان پرداخت.

خمینی گفت برای اینکه برای بی خانمانها خانه بسازند احتیاج به پول دارد و از زنان خواست جواهرات و انگشتر طلای نامزدی خود را به امام جمعه ها بدهند تا برای بی خانمانها خانه بسازد و من در دفتر خمینی در قم کیسه جواهرات را دیدم که از شهرستانها می آوردند و هیچ وقت معلوم نشد پول ان جواهرات چه شد و حتی یک خانه هم برای بی خانمانها نساختند و مردم را هم خانه خراب کردند و ریشه فحشا در جامعه امروز ایران فقر است ما به دوران برده داری بازگشتیم که دختران را در بازاربرده فروشان می فروختند.

در خاطرات آیت اله منتظری نامه سید جعفر کریمی مازندرانی آمده است که در زندانها به دختران تجاوز میشود و زیر شکنجه روانی شده اند و رحم انها را بیرون آورده اند.

سید جعفر کریمی مازندرانی را از نزدیک می شناسم و او را هر روز در خانه خمینی در نجف می دیدم نماینده خمینی بود و در اطاق استفتا با سیدعباس خاتم می نشست و جواب نامه های شرعی را می داد بعد از انقلاب نماینده خمینی شده بود تا از زندانهای ولایت فقیه بازدید کند و نامه او در کتاب خاطرات آیت اله منتظری آمده است که طشت رسوائی خمینی را به صدا در آورده است.

این ادعا که خمینی از آنچه در زندانها می گذشته، خبر نداشته، به هیچوجه واقعیت ندارد. نه فقط از همه مسائلی که در زندانهای مخوف او می گذشت اطلاع کامل داشته بلکه همه جنایتها به دستور او انجام شده است.

سرکوب اجتماعات و احزاب

یکی از دستاوردهای مردم در جریان انقلاب ضد سلطنتی آزادی اجتماعات و احزاب بود که از اولین ماههای بعد از پیروزی انقلاب مورد ایلغار خمینی قرار گرفت.

در ایران به جز دوران دکتر محمد مصدق هیچگاه احزاب و روزنامه ها آزاد نبودند. موافقین حکومت اجازه برگزاری اجتماعات داشتند و مخالفین اجازه نفس کشیدن هم نداشتند.

در رژیم شاه در سال۱۳۵۶جلسه جبهه ملی در کاروانسرا سنگی برگزار شده بود که چماقداران شاه با شعار «جاوید شاه»، «جاوید شاه» و با چوب و چماق همه را لت وپار کردند وقتی کارشان تمام شد سوار اتوبوس شدند و رفتند.

در همان روز و همان ساعت صدها آخوند در حسینیه ها مردم را سر کار می گذاشتند و کسی به آنها کاری نداشت. فلسفی بر منبر گفته بود زنبورها شاه دارند مورچه ها شاه دارند چرا ما نداشته باشیم.

وقتی شاه سرنگون شد اجتماعات و احزاب آزاد شدند و روزنامه هم آزاد شدند صدها انجمن برپاشد و نسیم آزادی وزیدن گرفت.

انقلاب شد که همه آزاد باشند نه اینکه شاه برود و شیخ بیاید بر مردم خدائی کند.

حسن کروبی یک روز بمن گفت مهدوی کنی که رئیس کمیته مرکز بود گفته است هر موقع کاری داشتید و نمی توانستید از پس مردم بر آیید ما صدتا موتورسوار لباس شخصی در کمیته مرکز آماده داریم خبر بدهید فورا به اسم مردم و تظاهرات خودجوش آنها را می فرستیم. بخشی از چماقداران از حزب جمهوری می آمدند و به همین علت اسم حزب جمهوری اسلامی جزب چماق به دستان نام گرفته بود که بهشتی دبیرکل آن بود و بخشی از چماقداران از کمیته مرکز می آمدند و بعداً هر کمیته خودکفا شد و خودش چماقداران که از اوباش محلات بودند را جمع می کرد سرکرده آنها کسانی مثل ماشاله قصاب و محمد گاوی بودندکه جزو یاران امام شده بودند.

هر دوجناح رژیم وقتی در قدرت بودند از چماقداری و باندهای سیاه در سرکوب استفاده می کردند و در آنروزها عدم خشونت مطرح نبود بلکه حداکثر خشونت برعلیه مخالفین دستور کار همین مدعیان عدم خشونت بود.

کسانیکه این روزها از منبرهای بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا بالا می روند و روضه مخالفت با خشونت می خوانند، خودشان وقتی در قدرت بودند از سرکوبگران بیرحمی بودند که کارشان را با خشونت در برابر مخالفان پیش می بردند. آنها هنوز دست از اهداف پلید خودشان نکشیده اند و در حقیقت از ماهیت اصلی خود دور نشده اند و هر جا که دستشان برسد همان هستند که بوده اند، در دروغ و تهمت و مفتخوری و قلب واقعیت مثل جناح غالب وحشی عمل می کنند و دعوای آنها بر سر لحاف ملا، (قدرت و حکومت) است.

دعوا بر سر آزادی یک شوخی بیش نیست وحتی کودکان را هم با آن سابقه خشونتبار نمی توانند بفربیند.

موسوی خوئینیها سردمدار گروگانگیری و موسوی تبریزی دادستان انقلاب خمینی و موسوی اردبیلی رئیس قوه قضائیه و... بودند و در دوران اینها دهها هزار نفر زن و مرد زنده به گور شدند و هنوز هم به مردم نمی گویند که قبور عزیزانشان در کجاست بهزاد نبوی و مجاهدین انقلاب اسلامی و باند های دیگر سرکوبگر که ستاره شان افول کرده است همگی در سرکوب و ترور دولتی دست داشتند و دکتر کاظم سامی را همین ها در مطبش با کارد از پای در آوردند و بعد هم محتشمی پور گفت قاتل در حمامی در خوزستان خودکشی کرد و پرونده مختومه شد. اگر امروز اینها به زندان افتاده اند دلیل خوب بودن آنها نیست، ساختمان قدرتی که با خون و جمجه بیگناهان بالا برود آینده دار نبوده و نیست این را تاریخ می گوید. به آنها باید گفت: مگر شما نبودید که شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه سر می دادید؟

آنها که از قدرت به زیر افتاده اند یادشان آمده که آزادی بیان چیز خوبی است و مردمسالاری هم خیلی خوب است! شما ها که لالائی بلد بودید چرا خوابتان نمی برد! چرا در اوین به خاطرداشتن یک روزنامه جوانان را به تخت شلاق می بستید.

این بار می خواهند با عوام فریبی بر قدرت سوار شوند اگر شاه به قدرت بازگشت اصلاح طلبان هم به قدرت بازخواهند گشت مگر ایران آزمایشگاه سرکوبگران است که نوبتی سرنوشت مردم در دستان خون الودشان بچرخد؟!

سخنرانی معروف خمینی در ۴ تیر قشون کشی برای قلع وقمع مجاهدین

سخنرانی معروف خمینی بعداز قضایای امجدیه در روز ۴ تیرماه ۱۳۵۹ را حتما بیاد می آورید. خمینی در این سخنرانی تلویزیونی از جمله گفت که دشمن اصلی نه آمریکا و نه شوروی بلکه همین مجاهدین هستند.

خمینی همیشه عادت داشت در لفافه حرف بزند و یکی به نعل و یکی به میخ می زد. اما این بار که گفت دشمن من همین مجاهدین هستند که من را قبول ندارند، حرف دلش را زد. در واقع آمریکا و شوروی همیشه بهانه بودند تا مخالفین را وابسته قلمداد کنند تا سر کوب آنها را مشروع چلوه بدهند.

بعد از این سخنرانی، مجاهدین اطلاعیه دادند و نشریه مجاهد و تمام دفاترشان را در سراسر کشور بستند و جلوی آشوب و درگیری را گرفتند. خمینی، همانطور که گفت مجاهدین را دشمن خودش می دانست و قصد داشت به هر ترتیب آنها را قلع و قمع کند و این را مجاهدین فهمیده بودند و با این اقدام، جلوی درگیری را گرفتند.

برخی افراد و جریانهای موسوم به اصلاح طلب و همپیمانان اکثریتی و توده ای آنها ادعا می کنند که مقاومت مجاهدین در سالهای اولیه انقلاب باعث خشونت رژیم شد و سرکوب را تشدید کرد. بر این اساس آنها می گویند اگر مجاهدین در برابر رژیم مقاومت نمی کردند. رژیم دست به خشونت افسار گسیخته نمی زد!

کسانیکه نمی خواهند از تاریخ درس بگیرند سر نوشت رقت باری پیدامی کنند باید از حزب توده و اکثریت پرسید اگر فرضیه شما درست است پس چرا رژیم سراغ خود شما ها آمد؟! شما که همکار آنها بودید! رفسنجانی در کتاب عبور از بحران می گویدکیانوری و عموئی آمدند اطلاعات دادند به درد بخور نبود می خواستند امتیاز بگیرند. مگر فرخ نگهدار با پدرش حاجی نگهدار نزد لاجوردی نرفت؟ آیا حقارت بیش از این هم ممکن است؟ هرشب صدها نفر را تیرباران می کردند، فرخ نگهدار برای چه کاری جز اطلاعات دادن نزد او رفته بود؟ و فکرمیکردید وقتی خمینی می گوید منافق از کفار بدتر است سرکوب فقط شامل حال مجاهدین است و نوبت «کفار» نمی رسد حرف ارتجاع اینست کسیکه دین نداره حق حیات نداره البته دین و مذهب خمینی.

اینها می خواهند همکاریهایشان را با خمینی بپوشانند

مقاومت مجاهدین به عنوان یک نیروی سراسری، جلوی گسترش خشونت نیروهای سرکوبگر را می گرفت و به مثابه چتری حفاظت سایر نیروها را هم تأمین می کرد. اگر مجاهدین نبودند خمینی همان فردای به قدرت رسیدن سراغ اینها می رفت و آنها را جمع می کرد. هنوز بعد از سی سال دارند از همان تحلیلهای آبکی استفاده می کنند و آن چاهی را که (با همکاری اطلاعاتی و لو دادن)، برای دیگران می کندند نمی دانستند در همان گرفتار خواهند شد و از کرده خود پشیمان می شوند نامه کیانوری نشان چیست؟

کسانیکه خیر و صلاح خودشان را هم تشیخیص نمی دادند، چگونه میخواستند راهنمای مردم باشند؟ اگر قدرت تمیز دادن داشتند که به این سرنوشت در بین باندهای ملاها دچار نمی شدند.

ارتجاع همین است که دیدید خوب و مهربان، اصلاح طلب و ضد امپریالیست نداریم با مهرورزی بر تخت شلاق خدائی می کند. این عملکرد این جماعت است، شما مختارید که خودتان را گول بزنید تا ترستان را بپوشانید بله مبارزه با ارتجاع دل شیر می خواهدکه وقتی نعره می کشد کسیکه ادعا دارد فرار نکند.

مرجع تقلیدی که هم دروغ می گفت و هم تهمت میزد و هم قلب واقعیت می کرد و هم می کشت. بفرمائید شما «کفار» چگونه می خواستید او را رام کنید؟ چه زبانی شما بلد هستید که ما بلد نیستیم برای چه بازهم عبرت نمی گیرید و قبای ارتجاع را ول نمی کنید؟! اگر این التماس و درخواست ها می خواست طی این سه دهه، اینها را شفا دهد تا به حال حداقل یکنفریا یک گروه یا حزب سیاسی را شفا داده بود به این امامزاده ها زیاد دخیل بستید نتیجه چه شد؟!

ارتجاع بارها شما را تا لب چشمه برده و تشنه برگردانده! خامنه ای و باند مغلوب دعوایشان بر سر شماها نیست بی خود بخودتان وعده وزیر وکیل شدن ندهید.

اما اصلاح طلب ها دیر آمدند گورستان خاوران نتیجه مدارای اصلاح طلبان است. به ما درس مدارا ندهید اگر همین حالا قدرت بگیرند همان آش و همان کاسه خواهد بود. لاف در بی بی سی و صدای امریکا و رادیو فردا نزنید هنوز جرات نمی کنید بگوئید چکاره بوده اید. گذشته شماها افتخار آفرین نبوده است چون خودتان از سرکوبگران و توجیه کنندگان همین رفتارها علیه مردم بودید. البته این را نمیدانستید روزی گرفتار همان خشت و بنای حکومتی میشوید که خودتان سازنده آن بودید و التماس میکردید برای خیمه شب بازی اسم بنویسید و به بازیتان نمی گرفتند. اگر امروز مردم ایران دچار چنین سرنوشتی شده اند، مسبب آن شماها هستیدکه در قدرت بودید. چرا دنبال مجرم دیگری هستید؟ چندین نسل را نابود کردید حالا طلبکار هم هستید؟!

اصلاح طلبی یعنی چی؟ یعنی خامنه ای بیاید قدرت را تقسیم کند! اینها نمی دانند هیچ دیکتاتوری در ایران تا به حال خود به خود کنار نرفته و باید او را از اریکه قدرت به زیر کشید. اگر اهل مبارزه نیستید بهانه نیاورید مبارزه فقط پشت میکرفون رفتن در رادیو تلویزیونها نیست. باید دست دشمن را بخوانی تا بتوانی به موقع عمل کنی مگر در ۱۸ تیر ۷۸ خامنه ای به التماس نیافتاده بود که اگر عکس من را پاره کردند کاری نداشته باشید این رژیم خود به خود به این فلاکت نیافتاده است با مبارزه ای نابرابر، به اینجا رسیده است و حالا کمرش شکسته است و مرگش را در چشم انداز میبیند.

عوض کردن جای جلاد و قربانی

جایگاه سی خرداد در تاریخ ایران، مشابه ۲۸ مرداد است. دورانی از سرکوب بیرحمانه و به زنجیرکشیدن ملتی که می خواست طعم آزادی را بچشد اما فرزندان آنها را برای یک روزنامه به چوبه های دار می کشیدند حتی اجازه برگزاری مراسم ختم و شب چهلم هم نمی دادند.

سئوال اینست: آیا کشتاری که شاه بعد از کودتا به راه انداخت، مقصرش دکتر مصدق بود؟

این حرفها امتیاز دادن به رژیم است تا رژیم آنها را هم به بازی بگیرد! مگر سرکوب مردم پابرهنه اسلام شهر، قزوین و مشهد و...ناشی از خشونت و برخورد قهرآمیز این مردم بود؟ مگر سر بریدن پروانه و فروهر ناشی از رفتار «خشونت آمیز» آنها بود؟! این ناشی از ماهیت این رژیم است. یکنفر خود را صاحب یک میلیون ششصدوپنجاه هزار کیلومتر مربع می داند با هفتاد میلیون نفر جمعیت و از هر کسی که صدای مخالفی در بیاید، اورا خفه می کند. آخوندها آمده بودند قرن ها بر مردم خدائی کنند نیامده بودند که با رای گیری بروند. خودتان را گول میزنید یا مردم رامی خواهید گول بزنید؟ فکر می کنید خمینی و خامنه ای برای رای مردم ارزشی قائل بودند و هستند اگر مقاومتی در برابر این آخوند ها نبود قرن ها می خواستند فتوای چشم در آوردن بدهند النصر بالرعب ایکاش این افراد با زبان و فرهنگ این آخوند ها آشنا بودند و معنی حرفهای ساده اینها را می فهمیدند که چه می گویند و هنوز هم بسیاری با اینهمه تجربه با طناب این آخوند خوش خط وخال به ته چاه می روند بگذارید بعد از سی سال حرفهای خمینی را که شبها در تلویزیون منبر می رفت را تعریف کنم و ترجمه کنم.

شبی خمینی در تلویزیون داشت برای عده ئی سخنرانی می کرد وگفت صاحب باغی وارد باغ خود شد دید سه نفر دارند میوه های باغ را می چینند هر چه فکر کرد دید زورش به هر سه نفر نمی رسد سراغ یکی از آنها رفت وگفت سید تو که داری میوه می چینی حق جدت را می خوری و آن یکی هم که رفیق تو است اون نفر سوم چه می خواهد با آن دو نفر هم دست شد و نفر سوم را از باغ بیرون کردند آنوقت رفت سراغ سید وگفت تو حق جدت را می خوری این طرف اینجا چه می خواهد و آن را هم بیرون کردند وقتی سید تنها شد چوب را برداشت وگفت فلان فلان شده تو اینجا چکار می کنی! داشت به نفراتش خط می داد چه کار باید بکنند یکی از دوستان ما که وکیل دادگستری است فردای آنروز بمن تلفن کرد وگفت حرفهای خمینی را برای ما ترجمه کن و قرار گذاشتیم ناهار به منزل انها رفتم ابوذر ورداسبی و همسرش هم آنجا بودند گفت برای ما که با این زبان آخوند ها اشنا نیستیم بگو خمینی چه می گفت؟ گفتم معنی حرف خمینی اینست که حساب همه را می رسیم مرحله اول مجاهدین خلق است و مرحله دوم و سوم بقیه در نوبت هستند.

در برابر سرکوبگر یا باید مقاومت کرد یا زانوی غم بغل گرفت و به او التماس و درخواست کرد و بعداً هم چوب و هم پیاز را خورد. اینها هم چوب را خوردند وهم پباز را.

حاکمیتی که این چنین خودی ها را بر سر ارث دارند تکه پاره می کنند این حرفها خود فریبی است.

اینهمه اطلاعاتی، سایتهای رنگارنگ، بریده و مدحی کیسه الماس و نوری زاده برای چیست؟ و شبیه سازی مخالف برای چیست؟ برای اینکه بگوید مقاومتی نیست هر انچه که هست دست ساز خودم است. رژِیم در برابرمخالفین نفوذی ها را گذاشته است که ساز مخالف بزنند و البته آدرس عوضی بدهند و جای قاتل و قربانی را عوض کنند چه کسانی با اطلاعاتی ها کار می کنند؟ تشخیص آن کار ساده ای است اما کور خوانده است.

مقاومتی در برابر این حاکمیت وجود دارد که آخوند از وحشت آن به آمریکا و انگلیس و مزدورانش در عراق متوسل می شود. سی سال است مرتب می گوید دشمن البته دشمن این رژیم خود مردم ایران هستندکه لحظه ای از ترس آن خواب ندارد .

نوری زاده می گوید سیزده سال است که خبرهایش را محقق یعنی مدحی می داده است که بروی خانه پدری وزارت اطلاعات باز پخش کند.

آیا فکر می کنید آمریکائی ها وزارت خارجه و دستگاههای امنیتی نمی دانستند که منبع خبر این مزدبگیر خود وزارت اطلاعات است؟ می دانستند اما برای مردم کشورهای نفتی این دلالها بسیارند.

چرا بی بی سی و صدای امریکا و رادیو فردا همیشه در خدمت جناحهای رژیم است چون اینها خبر و ملات مورد نیاز را می سازند. البته پراکندگی قربانیان هم باعث شده که اینها بازارشان در دروغ و دغل گرم شود.

چه کسانی دنبال سهیم شدن در قدرت بودند؟

برخی ادعا می کنند که مجاهدین دنبال سهمی در حکومت بودند چون خمینی این سهم را به آنها نداد دست به مقابله با رژیم زدند.

خمینی از خدا می خواست تا از مجاهدین استفاده کند، اما مجاهدین زیر بار حرفهای او نرفتند. اگر جریانی به دنبال سهم خواهی بود باید رفتارش مثل حزب توده و اکثریت و نهضت آزادی حبیب اله پیمان باشد و برای ارتجاع حقی قائل باشد و به کرنش در برابر آن بپردازد.

مجاهدین خلق چون ارتجاع را می شناختند در دام آن نیفتادند. کسی که دنبال سهم در حاکمیت باشد، با این سبک افشاگری نمی کند.

خمینی پل می خواست تا از پل رد شود. او به کسی سهم نمی داد و به انها هم که داد بعداً گفت خدایا از سر تقصیرات من بگذر که اینها را بر سر کار گماردم اما همیشه احتیاج به چرخ پنجم داشت تا در مواقع بحرانی از آنها استفاده کند.

سی خرداد سر آغاز مقاومت انقلابی در برابر جکومت خمینی

سی خرداد روزی بود که به دستور خمینی به روی تظاهرات مسالمت آمیز مردم اتش گشودند.

فردای سی خرداد عکس نوجوانان را در روزنامه ها انداختند تا خانواده های آنها بروند و اجساد عزیزانشان راشناسائی کنند و تحویل بگیرند.

این همان خمینی بود که در نجف دوسال درس بیع می داد که آیا میتوان از نوجوان نابالغ جنس خرید و یا به او چیزی فروخت؟

طلبه ها اشکال می کردند و او جواب می داد.

از سی خرداد سی سال پیش تا همین حالا دهها هزار نفر تیرباران و ترور و صدها هزار زندانی شده و به زیر شکنجه رفته اند. میلیونها نفر در سراسر جهان آواره شده اند. چون نمی خواستند با رژیم خمینی کنار بیایند. اما با امید به فردائی آزادبه مبارزه ادامه دادند و خواب راحت را از دشمنان مردم گرفته اند. خمینی در زمان حیاتش، به عنوان بدترین دیکتاتور جهان شناخته شده بود.

خمینی همانند خامنه ای تشنه خون بود. بیچاره ها می خواستند زور بازویشان را به مردم نشان دهند. البته آنها بدون مبارزه به چنین منفوریتی در جهان نمی رسیدند و اینکار توسط فرزندان دلیر مردم ایران انجام شد که حالا حتی درکشورهای اسلامی هم مردم از آخوند ها متنفرند.

اری مبارزه در برابر دیکتاتوری حق هر ملتی است و سازمان ملل مقاومت در برابر دیکتاتوری را مشروع میداند. فاصله میان مردم و ملاها بسیار زیاد تراز انست که لابی ها بتوانند کاری کنند.

مجاهدین جان بر کف فرزندان مردم ایران از میان توده های ستمدیده هستندکه برای بهروزی خلق دست از همه چیز شستند و هزارها تیر زهراگین را به جان خریدند برای آزادی همه مردم و رهائی کودکان کار در محاصره دشمنان گوناگون هستند اما تسلیم نمیشوند و پیام ایستادگی آنها به سراسر ایران رسید و خامنه ای را به وحشت انداخته است صدای خامنه ای نشان درهم شکستن استخوانهای پوسیده او است.

در فردای آزادی هیچ فرد و جریانی جای دیگری را تنگ نخواهد کردو همه اقشار در مجلس نماینده واقعی خواهند داشت و ایران متعلق به هیچ فرد و خانواده ای نخواهد بود و متعلق به همه مردم ایران است با هرغقیده و مرامی و مذهبی و زبانی بدون اما و اگر دست در دست یگدیگر بگذاریم تا همه مردم و زندانیان سیاسی از این جهنم ولایت فقیه نجات پیداکنند.

همه کسانیکه قربانی ستمگریهای آخوندها شده اید، اگر سر مجاهدین خلق را ملاها با زد و بند زیر آب کنند برای یک دوره دیگر همه قربانی خواهیم شد.

روز بی طرفی و پرچم سفید بلند کردن نیست سرنوشت ما و نسلهای آینده در حال رقم خوردن است.

دشمن غدار و مکار می خواهد به هرشکل از گورستان تاریخ بگریزد। اما ما می توانیم نگذاریم بگریزد.