در آستانه يك فاجعه


اين روزها خبري كه در سطحي گسترده در همه جا پخش شده و نگراني بسياري را دامن زده است و رسانههايي مانند بي. بي. سي, راديو فردا و سايتهاي رنگارنگ و هفت رنگ رژيم مدام آن را همراه با شادي و شعف پر و بال ميدهند, خبر انتقال حفاظت شهر اشرف, اقامتگاه حدود سه هزار و پانصد تن از اعضاي سازمان مجاهدين خلق, به ارتش عراق است.
اين خبر از آن رو نگرانكننده است كه دولت فعلي عراق ـ دولت مالكي ـ و همدستان آن كه دل در گروِ ولايت فقيه حاكم بر ايران دارند, بارها و بارها دشمنيشان را با سازمان مجاهدين خلق ابراز داشته اند و علي دبّاغ, سخنگوي دولت مالكي, در 18ژوئن2008 در اعلاميهيي اعلام كرده بود كه دولت عراق بر تصميم قبلياش مبني بر اين كه سازمان مجاهدين خلق يك سازمان تروريستي است, تاٌكيد دارد و آنها بايد هرچه سريعتر خاک عراق را ترك كنند و از مردم عراق نيز خواسته بود از هرگونه رفت و آمد به «اشرف» خودداري كنند. عبدالعزيز حكيم, رئيس شوراي عالي اسلامي عراق (يكي از گروههاي اصلي دولت عراق) هم در 3ژوییه 2008 گفته بود: «حضور مجاهدين خلق در عراق از هيچ پوشش حقوقي و بين المللي برخوردار نيست» و آنها «با رژيم سابق عراق در كشتار عراقيان» همدست بودهاند و «درگيريهاي فرقهيي را دامن ميزنند» و «درقبال مجلس و دولت منتخب ملي عراق موضعي خصمانه» دارند و بايد خاك عراق را ترك كنند. عبدالعزيز حكيم كه سالها در ايران به سربرده و يكي از اصلي ترين مجريان سياست رژیم ايران در عراق و در دشمني با سازمان مجاهدين زبانزد همگان است, همان كسي است كه در ماه دسامبر سال 2003, چند ماه پس از سقوط حكومت قبلي عراق و حاكميت نيروهاي ائتلاف بر اين كشور, در نقش رئيس «شوراي حكومتي» عراق اعلام كرده بود مجاهدين بايد در طي سه هفته خاك عراق را ترك كنند و تا توانسته بود براي اخراج مجاهدين از عراق توطئه چيني كرده و از اهرمهاي دولتي براي در مضيقه نهادنشان استفاده كرده بود تا آنان را مجبور به خروج از عراق نماید.
به راستي كيست كه نداند گردانندگان حكومت شيعه عراقي همانهايي هستند كه در حكومت پيشين عراق سالهاي متمادي در ايران به سربردهاند و سپاه بدر, كه يكي از ارگانهاي سپاه پاسداران است, از همان «معاودين» عراقي تشكيل شده كه دشمن خوني مجاهدين هستند و در اين 5سال و نيم از هيچ توطئهيي براي ازميان بردن و پاشاندن «اشرف» دريغ نكردهاند. گناه ساكنان اشرف هم جز اين نبوده و نيست که نقش عوامل و ايادي رژيم ولايت را در دامن زدن به آتش اختلافات و درگيريها و كشتار عراقيان افشاكرده و يك بار هم بيش از سي هزار نفر از مزدبگيران اين رژيم را در عراق با اسم و رسم و ميزان مزدي كه از رژيم دريافت ميكنند, افشا كردهاند. و باز از جمله همان فشارها و سنگ اندازيهاي عوامل رژيم در دولت مالكي, بستن راه دارو و خواروبار به «اشرف» و جلوگيري از ورود حاميان عراقي مجاهدين به آنجا يا انفجار اتوبوس حامل كارگران عراقي كه در اشرف كار ميكردند و صدها نمونه ديگر كه همه مبيّن اين است كه وجود اشرف, نشانه وجود يك كانون پايداري و ايستادگي در قلب كشور جنگ ديده و مصيبت كشيده عراق براي آزادي ايران است.
از همين روست كه رژيم ولايت فقيه اين قدر بيمهار و لجوجانه عليه مجاهدين مستقر در اشرف توطئههاي رنگارنگ علم ميكند و گويا كاري ضروريتر از پاشاندن اين كانون اميد و پايداري ندارد.
از اين رو, همه آنهايي كه قلبشان براي آزادي ايران مي تپد, خطاب به آمريكا به عنوان گرداننده نيروهاي ائتلاف در عراق بر اين نكته پاي ميفشارند كه بايد حفاظت اشرف را که ساکنانش مشمول اصل چهارم كنوانسيون ژنو میباشند, همچنان در دست خود داشته باشد و از واگذاري آن به دولت عراق, كه گردانندگان عمدهاش به خون مجاهدين تشنه هستند, بپرهيزد و از يك فاجعه درناك انساني, كه در صورت اين جابجاييِ حفاظت, رخ خواهد داد, جلوگيري كند و نگذارد اين لكه ننگ ابدي بر دامنش بنشيند.
امروز مساٌله مجاهدين تنها مساٌله يك گروه سياسي نيست, مساٌله تك تك مردم ايران است كه از زير بار تحميلات كمرشكن اين رژيم فاسد و جنايتپيشه جانشان به لب رسيده است. توطئه براي ازميان بردن این كانون پايداري و مقاومت امري است طبيعي و قابل پيشبيني. همه نيروها و كشورهايي كه حاكميت آخوندها جيبشان را پركرده و آنها را به آلاف و اُلوف و مال و منال رسانده است و سودهاي ميلياردي نصيبشان كرده, عصاي زيربغل اين نظام فلاكتزده و محتضر شده اند و به هرحيله ميخواهند وسيلهيي براي بقاي عمر ننگين آن فراهم كنند. طبيعي است در چنين شرايطي ازميان بردن كانون پايداري اشرف كه قوي ترين و متشكل ترين نيروي مخالف رژيم درگرفته است, در صدر الزامات روز رژيم و همدستان داخلي و خارجي او قرار دارد.
اما به آن دسته از نیروهایی که خود را اپوزیسیون رژیم می دانند و اين روزها از مخمصهیی که مجاهدین به آن گرفتار شدهاند از شور و شعف در پوست خود نميگنجند باید گفت شما که بیرق مبارزه با رژيم و اپوزيسيون را هم به دوش ميكشید, آيا ميتوانید آشكارا و بدون پرده پوشي بگويید تا به حال از آن همه مبارزات ضدامپرياليستي كه مدعی آن هستید و از آن همه ستیزهجویی که با مجاهدين ـ كه گناهي جز پافشاری بر مبارزه با وحشيترين حكومت دوران معاصر ايران ندارند ـ چه طَرفي بستهاید؟
آنهايي كه مجاهدين را وابسته به امپرياليسم آمريكا ميدانند و عليه آنها گلوپاره ميكنند, ممكن است بفرمايند تا كنون آمريكا و كشورهاي اروپايي كدام كمك را به مجاهدين كردهاند. مگر وزارت خارجه آمريكا نبود كه وقتي حس كرد رژيم خميني در جنگ ايران و عراق ضربه هاي كاري خورده است و مجاهدين نيز روز به روز در داخل ايران و خارج كشور به عنوان آلترناتيو قدرتمندي براي رژيم خود را تثبيت ميكنند, عليه آنها قدعلم كرد؟ مگر بيانيه ريچارد مورفي, معاون وزارت خارجه آمريكا در تابستان سال 1364 را به ياد نداريم كه بلافاصله بعد از انتشار بيانيه حمايت 200تن از نمايندگان مجلس آمريكا, منتشر شد و مجاهدين را «تروريست» ناميد و از نمايندگان امضاكننده بيانيه, تك به تك, خواست كه ديگر از مجاهدين حمايت نكنند؟ و چند ماه بعد كه روزنامه «الشراع» لبنان سفر پنهاني مك فارلن, فرستاده آمريكا به ايران و ديدار او از رفسنجاني و چند تن از سران آن روزي رژيم را افشاكرد, منشاٌ اين همه كينهتوزي وزارت خارجه روشن شد.
مگر فراموش كردهايم كه اندكي بعد از قيام مردم قزوين در 12 و 13 مرداد73, كه رژيم براي فرونشاندن آن ناچارشد 5تا 6هزارتن را در آن شهر كشتاركند, ابعاد گسترده نفرت عمومي از رژيم را نشان داد, همين وزارت خارجه «ايران گيتي» براي نجات رژيم در گل مانده دست به كار شد و در مهرماه 73 در يك اعلاميه 41صفحه يي مجاهدين را تروريست ناميد و براي ازميان بردن آنها خنجر را از روبست؟
مگر همين نيروهاي ائتلاف نبودند كه در بمبارانهاي عراق تمام پايگاههاي مجاهدين را كه هيچگونه دستي در جنگ نداشتند, چند هفته بمباران كردند و از آنها جز تلي از آجر و خشت و آهن پاره باقي نگذاشتند؟
مگر همين آمريكا و ديگر نيروهاي ائتلاف نبودند كه اندكي بعد از پايان اين بمباران كه دهها شهيد و مجروح بجا گداشت, براي خلع سلاج مجاهدين از زمين و هوا آنها را تحت منگنه و فشار گذاشتند؟
اكنون نيز آمريكا و ديگر نيروهاي ائتلاف «سنگها را بسته اند و سگها را رها كرده اند» و در پي آن هستند كه با سپردن حفاظت سكونتگاه فرزندان مردم ايران, آنها را بي سلاح و بي هيچ وسيله يي براي دفاع از خود, و پس از 5ونيم سال در حصار و تنگنا بودن, درمعرض هجوم سگهاي هار و خونخوار سپاه قدس و سپاه بدر و ديگر وابستگان حكومت غاصب آخوندها رهاكنند و زمينه ساز يك فاجعه مصيبت بار انساني ـ كه هر آن ممكن است به وقوع بپيوندد ـ بشوند.
اما در اين فضاي پرخوف و خطر جادارد از آن دسته از مدعيان «اپوزيسيون پيگير» رژيم و مبارزه با امپرياليسم كه در عمل بخش اعظم تلاششان را صرف مبارزه با مجاهدين ميكنند و ورد قلم و كلامشان وابستگي مجاهدين به آمريكا و اروپاست, بپرسم اگر نيرويي وابسته باشد, چرا نامش همچنان در ليست تروريستي آمريكا و اتحاديه اروپا قراردارد؟
براي مجاهدين همين بس كه با وحشي ترين دشمن ايران و ايراني, هرگز گِرد سازش نگشته است و با تمام توان خود با آن درافتاده است و مقصد و مقصودي جز آزادي ايران و بهروزي مردمش نداشته است و در اين 5سال و نيم هم در زير سخت ترين آزار و فشارهايي كه در سراسر دنيا و به ويژه در عراق با آن روبرو بوده است, با صبر و پايداري به افشاي چهره توطئه گران و قاتلان مردم ايران و عراق و تروريستهاي واقعي كه لباس چوپان به تن كرده اند و از هر گرگي درنده ترند, دريغ نكرده اند و مثل كوهي استوار در برابر همه توطئه ها ايستاده اند و خم هم به ايرو نميآورند.
مگر توطئه دولت وقت فرانسه در 17ژوئن 2003 را, كه چند ماه پس از بمبارانهاي كمرشكن آمريكا و نيروهاي ائتلاف در عراق براي نابودكردن مجاهدين, صورت گرفت, ميتوان هرگز فراموش كرد؟ مگر آن توطئه نيز براي ياري رساندن به رژيم آخوندي و نابودكردن اصلي ترين و قوي ترين دشمن آن رژيم پانگرفت؟
از آن مدعيان مبارزه با امپرياليسم و رژيم كه دشمني با مجاهدين را همواره سرلوحه مبارزات خود قرارمي دهند ميپرسم آيا در دنيا هيچ نيروي سياسي ديگري هم ميتوان سراغ كرد كه در همان حال كه نامش در ليست تروريستي كشورهاي يادشده است, محبوب آنها هم باشد و آنها او را تقويت هم بكنند. بواقع, مصداق ضرب المثل «كوسه و ريش پهن» همين است.
آنهايي كه گويي دشمن اصليشان مجاهدين هستند مگر از عملكرد سي ساله رژيم حاكم بر ايران بي خبرند؟ رژيمي كه تحقير و ظلم و تعدّي آن بر مردم ايران در اين سه دهه به طور روزمرّه ادامه دارد و با شكنجه و اعدام ميخواهد مردم را خاموش نگهدارد و از فوران خشم آنها جلوگيري كند. خود را قيّم آنها ميداند و برايشان دستورالعمل چگونه زندگي كردن صادرمي كند و سياستهايش را با اجبار و تحميل به پيش ميبرد. ولي فقيه قرون وسطايي اين رژيم در قصر تابستاني و زمستانياش فتواي قطع دست و پاي آفتابه دزدان را به آساني آب خوردن صادر ميكند و اعدام نوجوانان وسيلة تفريح روزمرّهاش شده است و از اين راه هم ميخواهد حكومتش را تثبيت كند و هم در نظر جهانيان خود را قدرقدرت نشان دهد و از آنها باج بگيرد و حتي وقاحت را به آنجا رسانده است كه ميخواهد از اعضاي دائم شوراي امنيت سازمان ملل متحد هم بشود.
خميني آمده بود تا براي بي خانمانها خانه بسازد و اما نه تنها گام كوچكي هم دراين راه برنداشت بلكه تا توانست از راه كشتار در زندانها و گسيل اجباري جوانان به جنگ و گسترش فقر و بي خانماني و اعتياد و فحشا, گورستان ها را آباد كرد. «بنياد مستضعفان» درست كرد و تا توانست مردم را سركيسه كرد و چاپيد, حتي النگوها و وسايل زينتي طلاي زنان را در نمازجمعهها كيسه كيسه چمع آوري كرد تا با پولش براي مردم بي خانه خانه بسازد. اما در كشوري با درآمد سالانه صدها ميليارد دلاري نفت و درآمدهاي ملي ديگر, مردم بي خانمان ناچارند براي سدّجوع و به دست آوردن قوت لايموت, زباله دانها را زير رو كنند و در ويرانه ها بر روي كارتن بيتوته كنند. پس آن همه وعده ها و نويددادنها چه شد؟
واقعيتهاي روزمرّه به خوبي نشان ميدهد كه تا اين رژيم هست شكنجه و كشتار و دار و زندان و فقر و بي خانماني و فساد و اعتياد و... ادامه خواهد داشت و هر روز هم بر دامنه آن افزوده خواهد شد. پس در مقابل اين همه ويرانگريها و زور و اجحاف و تبعيضها چه بايد كرد؟ نشست و دست را روي دست گذاشت و منتظر شد تا «دستي از غيب برون آيد و كاري بكند»؟ يا برخاست و با اين هيولاهاي آدمخواري كه ايران و ايراني را خاكسترنشين كرده اند, به مقابله پرداخت و تمام اتهامات آخوندساخته را هم به جان خريد و حتي در اين راه طناب دار را هم بوسه زد و سر به پاي آزادي نهاد؟
ميوة همين تنگ نظريهايمان همين است كه مي بينيد. آخوندي بر كرسي حاكميت نشسته و ايران را متعلق به خود و همدستانش مي داند و براي ادامه اين حاكميت غاصبانه دست به هر جنايتي مي زند و ما در كنار گود به نظاره نشسته ايم. بحث مقابله ارتجاع و استعمار با مجاهدين روشن است. اما ما در كدام جبهه ايستاده ايم؟ با سكوتمان پرچم سفيد بلند كرده ايم و اسمش را مبارزه گذاشته ايم؟
آيا برايمان روشن است كه اين اتهام زدنها و وارونه نشان دادن حقايق و قرباني را به جاي قاتل به قربانگاه بردن و نامش را هم مبارزه با عوامل امپرياليست گذاشتن, چاقوي جلادان را براي بريدن سرهاي بيگناهان تيزتر ميكند؟
اين اتهام زدنهاي ناروا به اين فرزندان مردم ايرا ـ كه زندگي خوش و راحت را رهاكرده و هزاران سختي و فشار را به جان خريدهاند تا مگر راهي براي نابودي اُختاپوسي كه به جان مردم افتاده است پيداكنند, نه تنها گشايشي در كار مردم دردمند و بي پناه به وجود نميآورد بلكه هرچه بيشتر در صفوف مردم در امر مبارزه با اين رژيم قرون وسطايي شكاف و رخنه ايجاد مي كند و راه اتحاد نيروها را مي بندد و روز آزادي ايران را دورتر و ديرتر ميكند.
دراين ميان راه چاره چيست و چه بايد كرد؟
صدها هزار كودك دربدر و بي پناه در خيابانها و بيغوله ها شب را به صبح ميرسانند بي آن كه اميدي داشته باشند كه خورشيد فردا را ببينند. دهها هزار دختر معصوم و بي گناه ـ كه عكسهايشان را در سايتها هم ميتوان ديد ـ سرگردان در خيابانها پرسه ميزنند و در نهايت سر از بازار بردهفروشان كشورهاي كناره خليج فارس يا شهرهاي مرزي پاكستان درمي آورند.
وقتي دهان و زبان روزنامه نگاران را ميبندند و قلمها را مي شكنند و فرياد اعتراض كارگران, معلمان, زنان و جوانان را در گلو خفه ميكنند و در هر ميدان و بازار براي كشتن فرزندان معترض مردم دار برپامي كنند, چه بايد كرد؟ خاموش ماند و كنار گود نشست و دست روي دست گذاشت و حتي به آنهايي هم كه به مقابله با اين قدّارهبندان برخاسته اند, به كنايه يا آشكار, توهين كرد و آنها را همدست امپرياليستها ناميد؟ اين است رسم و راه مردانگي و آزادگي؟
آيا هيچ به اين نكته انديشيدهايد كه چرا ولايتمدارِ اين رژيم قرون وسطايي, پس از بي رنگ شدن حناي آن همه كرشمههاي چندشآور آن «سيدخندان» و ادعاهاي توخالي «جامعه مدني» و «گفتگوي تمدنها» و گشايش و وِفاق ملي و شعارهاي فريبنده يي كه آن همه به به و چه چه به دنبال داشت, ناچارشد براي اين كه بتواند چند صباح ديگر بماند, فرمان شِداد و غِلاظِ كشتن و دست و پابريدن و تازيانه زدن و شكنجه و اعدام علني را صادر كند؟ اگر تا ديروز در زندانها و در پنهان به دارمي آويخت, آن را در ميان كوچه و محله و ميدان علني و آشكار انجام دهد و حتي از قبل خبر آن را هم در روزنامه ها بنويسند كه در فلان روز 30نفر را در مكانهاي مشخص شده در تهران يا در فلان شهر به دار خواهيم آويخت؟ مگر جز اين است كه ميخواهد از اين طريق رُعب و وحشت ايجاد كند و جلو خيزشهاي مردم را بگيرد؟ مگر اين رژيم جز با اين شيوه ضدانساني مي تواند به حيات ننگينش ادامه دهد؟
اما, زهي خيال باطل! اگر با اين شيوه مرگبار, رژيمهاي استبدادي و به گوررفته تاريخ توانستند راهي براي ماندگاري خود پيداكنند, اينها هم پيداخواهندكرد. پايان عمر نفرت آفرين همه حكومتهاي جابر و مستبد كاملاً روشن و آشكار است: المُلك يَبقي مع الكفر و لايبقي مع الظلم.
تاريخ از اين نوع حكومتهاي تجاوزكار و ستم پيشه بسيار ديده است, آنها همگي مانند كف روي آب ازميان رفتند و تنها خاطره شورانگير مبارزاني ماند كه براي نجات مردمان دربند و ستمديده از هيچ تلاشي فروگذارنكردند و در اين راه از جان و مال و هستي خود مايه گذاشتند. به بيان قرآن كريم: مايَنفع للنّاس فيمكُثُ في الارض (آن كارها و اعمال وچيزهايي در زمين ماندگار است كه سودي براي مردم در آن باشد). راستي وجود رژيم ظلم پيشه آخوندي در اين نزديك سي سال حكومت, چه سودي براي مردم داشته است كه توان ماندن و بقا داشته باشد؟ آنچه پايدار ميماند همان پايداري و ايستادگي دربرابر اين رژيم يغماگر و مردمكشي است كه در راه آسيب رساندن به مردم از هيچ جنايتي دريغ نكرده است. پس هزاران درود باد بر مردان و زنان و جوانان شرافتمندي كه با پايداري در راه ازميان بردن حكومت وحشي و قرون وسطايي كه «حَرث و نسل» ايران را به باد داده است, ماندگاري و بقاي خود را براي هميشه تضمين كرده اند:
هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق ـ ثبت است بر جريده عالم دوام ما
رفقاي اشرف! شما در اين نبرد نابرابر تنها نيستيد, چرا كه شما يار ستمديدگان هستيد و همين ماندگاري شما در زير سخت ترين بمبارانها و فشار و سختيها نشان ميدهد كه حق باشماست و مردم پشتيبان شما هستند و پيروزي از آنِ شماست. و گرنه بدون پشتوانه مردمي حتي يك روز نمي توان در چنين محيط توفانزايي مبارزه يي چنين دشوار و نفسگير را به پيش برد. در قلب توفانها فرورفتيد و سرفراز از آن بيرون آمديد و سرفراز خواهيد ماند. به اين نكته يقين داشته باشيد كه به كوري چشم دشمن, امروز همه نگاهها به شجاعت و شهامت شماست. آخوندهاي بزدل و ترسو اين را خوب ميدانند. آخوندها آمده بودند كه چندين قرن حكومت و خدايي كنند. شما بوديد كه آنها را به لبه پرتگاه گورستان تاريخ كشانديد. واي به حال «پادشاه قرن پانزدهم» ـ خامنه اي مفلوك ـ كه ميخواهد به اتكاي گروهي مزدور و اطلاعاتي و قمه كش بر تخت سلطنت فرمانروايي كند.
شعارهاي شما فرياد خيزشهاي توده ها شده است: «ما زن و مرد جنگيم ـ بجنگ تا بجنگيم». هزاران درود بر شما باد! كاري كرديد كارستان. گوشه عزلت را رها كرديد و سر به راه آزادي نهاديد:
دامن محبت را گر به خون كني رنگين ـ ميتوان تو را گفتن پيشواي آزادي
كمتر كسي است از دلبستگان آزادي ايران كه براي شهيدان مجاهد خلق اشك نريزد. مجلس ختم و بزرگداشت و شعرخواني برگزار ميكنند, اما, براي دلاوران بي باك و زنده يي كه در نبردي اين چنين نابرابر و طاقت سوز ـ هم از سوي ارتجاع حاكم بر ايران و هم از سوي حاميان خارجي آن ـ چنگ در چنگ هستند, دستي نمي جنبانند. گويا در سياره ديگر زندگي ميكنند. اين روزها مصادف است با بيستمين سالگرد قتل عام مجاهدين خلق در تابستان سال 67, و اشك و شعر و سوگ براي آن شهيدان جاودان برقرار است, اما, نياز زمان ما در اين است كه براي گشودن قفلهايي كه بر دروازه آزادي ايران زده اند, بايد به ياري مجاهدين زنده و پايداري شتافت كه در زير سخت ترين تهديدها و دشواريها هستند. مجاهدين خلق نيازي به چنين حاميان شهيدپرور و مرده پرستي ندارند.
به آنهايي هم كه اين روزها در سايتها و رسانههاي درونمرزي و برونمرزي از شادي نابودي مجاهدين به دست مزدوران رژيم ولايت در عراق سرازپا نميشناسند بايد گفت: «عِرض خود ميبري و زحمت ما ميداري»! تاريخ داور منصفي است و قضاوت خودش را خواهد كرد و «جوفروشانِ گندم نماي» را افشا خواهد كرد و كفهاي روي آب ازميان خواهند رفت. تاريخ را انقلابيون با خون سرخشان و با عزم و رزم و صداقتشان نوشته اند و مينويسند و هيچ ابر سياهي نمي تواند چهره خورشيد حقيقت را بپوشاند.
به هوش باشيم. در هركجا كه هستيم فرياد اعتراضمان را به توطئه يي كه در عراق در كمين جان مجاهدين خلقِ ساكن در «اشرف» است, بلند كنيم و با فرياد بلند بگوييم كه فكر نكنيد كه ميتوانيد به نيّت پليدتان جامه عمل بپوشانيد. ياران, اگر امروز متحد و يكپارچه در برابر توطئه هاي رژيم و مزدورانش نايستيم, فردا دير خواهد بود. رژيم بقايش را در فناي مجاهدين ميبيند و از هر وسيله براي نابوديشان استفاده ميكند. ما نيز بايد به هر وسيله كه شده نگذاريم كه اين توطئه آخوندشادكن عملي شود. بايد دست مزدوران رژيم را كه از هر راه و ترفندي ميخواهند خود را در صفوف خلق جا بزنند, افشا كنيم. رفقاي ما در «اشرف» براي جان مردم ايران از چنگال خونريز حكومت آخوندها از همه چيز خود گذشتند و امروز مشعل مبارزه آنها در دست دانشجويان و كارگران و معلمان و ديگر اقشار به پاخاسته يي است كه هر روز در گوشه و كنار و در قلب شهرهاي ايران فرياد سرنگوني اين رژيم چپاولگر و مردمكش را سر ميدهند.
دلاوران «اشرف»! امروز مشعل انقلاب به همت فداكاريهاي شما فروزان است و «شهر اشرف» در قلب همه مردم ايران جاي دارد و افتخاري كه شما آفريديد نصيب همه مردمي شده است كه شما را در دامان خودشان پروردهاند. شما در تاريخ انقلابهاي جهان صفحه تازه يي را گشوديد كه دست هيچ توطئهيي نمي تواند آن را ببندد. شما با عزم و رزمتان, رسم و راهي را در خاطرها زنده كرديد كه هرگز روي نابودي را نخواهد ديد.
اكنون در اين روزگار پر از رنگ و نيرنگ, اگر دست اتحاد همه قربانيان اين رژيم خونريز در هم گره شود, آخوندها حتي فرصت عبا به دوش كشيدن هم نخواهند يافت و مثل گياهي كه بر تخته سنگي روييده است, با اندك تندباد اين اتحاد و همگامي ملي ريشه كن خواهند شد. يقين داشته باشيم كه آن روز موعود فراخواهد رسيد و مردم ستمديده ايران بر اهريمن استبدادِ زير پرده دين پيروز خواهند شد و صبح آزادي فراخواهد رسيد.
15شهريور1387