خمینی چگونه به قدرت رسید

سی و دوسال پبش در چنین روزهایی آخوند ها و همدستان آنها مشغول پختن آشی به نام ولایت فقیه بودند. لابیها در تعریف و تمجید از خمینی مسابقه گذاشته بودند و هر آنچه که خمینی نداشت به او منتسب می کردند تا راه را برای او باز کنند و او از پله قدرت بالا برود و آنها را نیز به قدرت برساند.

وقتی به پاریس رسیده بود چون فکر می کردند ممکن است به او اجازه ورود به فرانسه را ندهند از قول او به خبر گزاریها چنین نقل قول کردند که اگر در فرانسه هم اجازه نداشته باشم صدای مردم را به گوش جهانیان برسانم از این فرودگاه به آن فرودگاه خواهم رفت تا صدای مردم را به گوش جهانیان برسانم.

همه می دانند که خمینی و پسرش زبان خارجی نمی دانستند و این حرفها کار کسانی بود که آرزوهایشان برای رسیدن به قدرت را در جاده خمینی می دیدند و هر چیزی را که می توانستند به تنور ولایت می چسباندند.

من بارها از محتشمی پور و فردوسی پور و املائی و سیدمحمدعلی موسوی و بقیه کسانی که درآن روزها در اطراف او بودند پرسیدم این حرف که خمینی گفته است از این فرودگاه به فرودگاه دیگری می رود کار چه کسی بود؟ جواب آن را نیافتم و آنها هم تعجب کرده بودند و البته خمینی هم تکذیب نکرد. معمولاً خمینی اگر کاری از او نبود تکذیب می کرد اما جایی که منفعت داشت ایرادی نمی گرفت.
خمینی در پاریس با شش نفر در رابطه با مسائل سیاسی جداگانه مشورت می کرد: دکتر ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنی صدر، صادق قطب زاده، حسن حبیبی، موسوی خوئینی ها و حسن لاهوتی. بعدها صادق قطب زاده و آیت اله لاهوتی به دستور خمینی کشته شدند تا راز او و زدوبندهایش فاش نشود.
مساٌله گروگانگیری توسط موسوی خوئینیها را باید در رابطه با زدوبند ها دید.

پاسخ خمینی به خبرنگاران و هم چنین سخنرانیهای او به مناسبتهای مختلف، در حقیقت پاسخ به سؤالات آمریکاییها و کشورهای غربی بود، که درملاقاتهای خصوصی با او مطرح می کردند، از جمله در باره صادرات نفت و آزادی بیان و احزاب و آزادی اقلیتهای مذهبی و همچنین ارتش و در نهایت واگذار کردن قدرت به مردم و این که او بجای شاه نخواهد نشست و هیچ نقشی به جز ارشاد نخواهد داشت. یکی از پیچیده ترین زدوبندهای تاریخ ایران در پاریس و نوفل لوشاتو و تهران انجام شد و هیچ خبری در آن روزها به بیرون درز نکرد.

سید محمد بهشتی گرداننده اصلی زدوبندهای پشت صحنه بود.
در آن زمان جرج بال، از اعضای «شورای امنیت ملی» و از مشاوران کارتر، که از طرف او، ماٌمور بررسی اوضاع ایران و ارائه یک گزارش واقع بینانه شده بود، پیشنهاد تشکیل شورایی متشکل از شخصیتهای سیاسی و بعضاً مذهبی، برای اداره امور ایران داد که اعضای آن با هم اختلاف سیاسی فراوانی داشتند. در بین افرادی که او درنظرگرفته بود، بهشتی هم بود و شماری از رجال سیاسی طرفدار شاه (آخرین تلاشها، در آخرین روزها، ابراهیم یزدی، به نقل از استمپل جان، صفحه
۶۵).

ابراهیم یزدی گفته است که خمینی از سه کانال با آمریکائیها رابطه داشت و مطمئن ترین کانال ارتباطی او سید محمد بهشتی بوده است.
سران چهار کشور غربی، یعنی آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه، به پیشنهاد کارتر، رئیس جمهور آمریکا، در روز
۵ژانویه۱۹۷۹
، کنفرانس سه روزه یی را در جزیره گوادلوپ برای بررسی بحران ایران برگزارکردند. در این کنفرانس بعد از گفتگوهای مفصل، سرانجام ژیسکاردستن، رئیس جمهور فرانسه، کارتر را متقاعدکرد که از حمایت شاه دست بردارد و کارتر به خروج شاه از ایران رضایت داد. خیزشها و اعتراضات میلیونی مردم که هرروز دامنه اش گسترده تر می شد، راهی برای حفظ شاه باقی نگذاشته بود.
من در آن روزها حقارت خمینی و تملق گوییهای او را در برابر فرانسوی ها، به چشم دیدم. روز
۱۸دیماه ۱۳۵۷ (۷ژانویه ۱۹۷۹)، کارتر در پیامی از طریق دو نماینده ژیسکار دستن که به دیدار خمینی رفته بودند، به او خبرداد که آمریکا پذیرفته است که شاه کنار برود. به نوشته دکتر یزدی که در این دیدار حضور داشت، «نماینده پرزیدنت ژیسکار دستن یادآور شد که این پیغام محرمانه بماند، که امام تاٌکیدکردند که محرمانه بودن آن مُحرز است. به علت اطلاع خبرنگاران از حضور نمایندگان دولت فرانسه، توافق شد که دو طرف موضوع ملاقات را پیرامون ادامه اقامت در پاریس عنوان نمایند» (آخرین تلاشها در آخرین روزها، ص۹۵).

مرجع تقلید قبول می کند که دروغ بگوید و مساٌله اقامت مطرح نبوده است. اگر در همان روزها این دروغ و دغلها روشن می شد، خمینی نمی توانست برای به دست گرفتن قدرت به ماه برود،
خمینی در وعده دادن و نشان دادن در باغ سبز، دست ودلباز بود. قبل از به قدرت رسیدن، هم آزادی را حق مردم می دانست و هم آب و برق و اتوبوس را مجانی کرده بود و می گفت هم دنیایتان را آباد و آزاد می کنیم و هم آخرتتان را. البته به این شرط، که به دنبالش راه بیفتید و هر چه او گفت تصدیق کنید؛ نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر.

روزهای اولی که به پاریس آمده بود دست و بالش را بسته بودند و نمی توانست فعالیت کند و عزا گرفته بود. فیلمی از خمینی از همان روزها روی یوتوب هست، ببینید تا کمی از حال و روز او در آن روزها باخبرشوید.

وقتی خمینی هر آن چه را که از او خواستند، قبول کرد و تعهداتی داد با سرعت بی سابقه یی بر پله های ترقی صعودکرد. البته سی. ان. ان، هم به کمکش آمد و رفت و در ماه نشست و فرامین الهی صادر کرد. هرچه آخوند و آجان بود نماینده او شدند و در مذاکرات آش ولایت فقیه را پختند.

بدون تردید، یکی از فصول بسیار مهم و حساس و سرنوشت ساز انقلاب ایران، تماسهای رهبران انقلاب در داخل و خارج کشور با نمایندگان دولتهای ذیربط خارجی، خصوصاً آمریکاییها در ماههای قبل از پیروزی انقلاب است. ابراهیم یزدی می نویسد که: در مورد ملاقات و مذاکره با سولیوان توسط آقایان موسوی اردبیلی و مهندس بازرگان و یا تماسهای مستقیم مرحوم دکتر بهشتی منتشر نشده است ... آنچه در مورد این تماسها ومذاکرات می توان گفت این است که صحبتهای مسئولان جمعیت ایرانی دفاع از آزادی وحقوق بشر و اعضای شورای انقلاب و بقیه با آمریکائیان و خارجیهای دیگر تا آنجا که آقای مهندس بازرگان و دوستانش اطلاع و دخالت داشتند، در اطراف رفتن شاه و قبولاندن این مطلب به آمریکاییها و انگلیسیهاست که دست از حمایت شاه بردارند (آخرین تلاشها، در آخرین روزها، ص
۳۱۷).

هاشمی رفسنجانی در خاطراتش می نویسد: در همین ایام ما تشکّل «روحانیت مبارز» را فعال کردیم و مرتب جلسه داشتیم. گروهی از ما، یعنی من، مرتضی مطهری، بهشتی، با هنر، موسوی اردبیلی و مفتح ... در هسته مرکزی بودیم ... روحانیت مبارز مرکزیتی جدید پیداکرد و کمیته راهپیمایی را تشکیل داد (خاطرات رفسنجانی، جلد اول، ص
۳۲۲ ). «آن روزها با ما از طرف رژیم مذاکره می شد. نماینده رژیم تیمسار مقدم، رئیس ساواک بود. یک جلسه هم پیش از سفر آقای مرتضی مطهری به پاریس آمد منزل ایشان وبا او گفت وگو کردیم. گفت و گوی مهمی است. شاید گزارش آن در پرونده آقای مطهری باشد. محور اصلی آن گفت وگو بیشتر این بود که ما را قانع کنند که رژیم آمادگی دارد که همه خواسته های امام را بپذیرد (همان کتاب، ص۳۲۷).

جکومت قرون وسطائی دست پخت چه کسانی است؟
بنی صدر اقتصاد دان و جامعه شناس امروز در سالن ورزشی دانشگاه صنعتی پیرامون اقتصاد و حکومت اسلامی سخنرانی کرد. او که از نزدیکان امام خمینی است، در قسمتی از سخنان خود با اشاره به این که امپریالیسم شش هدف اساسی و استراتژیکی برای تحت سلطه درآوردن کشورها دارد. موارد یاد شده را برشمرد ...مشخصه دیگر اقتصاد معاصر ایران بریدن رابطه رشته های تولیدی از طبیعت و فرهنگ ایران است یعنی جلوگیری از رابطه گیری اقتصادی با فرهنگ ایران است. بنی صدر در اینجا از صنعت فرش صحبت کرد و گفت حال خود شما بگویید چند در صد این فرشها که می بافند، ایرانی است؟ به علت ورود مواد اولیه همه اینها از واقعیت فرهنگی ما جداست. این ساختمانها که در تهران است با حال و هوای تهران چه رابطه یی دارد؟ این سیستم معماری بر اساس وارادت تحمیل شده است، این بریدگی از زمینه فرهنگی موجب می شود که اندیشه نمی تواند خلاّق باشد (کیهان یکشنبه
۱۵ بهمن ۱۳۵۷ ).

حالا بگوئید مواد اولیه فرش از کدام کشور امپریالستی وارد میشد .

بنی صدر در گفت و شنود با النهار العربی بین المللی:
ما می خواهیم اصل ولایت فقیه را پیاده کنیم نه این که جامعه را به سوی استبداد فقیه سوق دهیم (اطلاعات،
۱۷ ابانما ۱۳۵۸).

بنی صدر سر پرست وزارت امور خارجه خطاب به ملت آمریکا پیامی به این مضمون فرستاد: ای آمریکائیان از روزی که دانشجویان به سفارت آمریکا، بهتر است بگویم یکی از مراکز مهم حکومتی و جاسوسی امریکا در جهان وارد شده اند، دستگاههای تبلیغات شبانه روزی را برای فریب مردم جهان به راه انداخته اند که در حکومت اسلامی هیچ قاعده و قانونی محترم شمرده نمی شود ... ای آمریکائیان به شما دروغ می گویند. (اطلاعات یکشنبه ۳۰ ابانماه ۱۳۵۸)

این گوشه یی از جاده صاف کنی و سرکار گذاشتن مردم توسط بنی صدر در همان دوران بود تا به آرزویش برسد و بالاخره خمینی او را تالب چشمه برد و تشته برگرداند.

آقای بنی صدر هیچ زدوبندی پشت تریبون انجام نخواهدشد، شما که از زدوبندهای پشت پرده خمینی اطلاع داشتید، مردم ایران را به چنین روز سیاهی نشاندید. ای کاش شما فقط خودتان بهای حسادت ها و اشتباهاتتان را می پرداختید، نه چندین نسل پای چوبه های دار که مرتب برای آنها دل میسوزانید و با جهانگیر شادانلو و احسان نراقی، دو ماٌمور شناخته شده می خواهید علیه ملاها انقلاب کنید!