مُلارشی ولایت فقیه در حال فروپاشی


بیست و هفت سال پیش در چنین روزهائی مونارشی سرنگون شد و مُلارشی های خوش نشین توانستند بر موج اعتراضات مردمی بر سر کار بیایند.
طی این سالهای سیاه مبارزین و آزادیخواهان را ترور، زندان، شکنجه و از دم تیغ جلادانشان گذراندند.
و هنوز مردم با اعتراضات و مبارزه پی گیر در پی کوتاه کردن دست آنها از سرنوشت خویش می باشند.
خمینی در خرداد ماه 1358 در فیضه قم چنین گفت «ما خانه می دهیم، پول نفت مال شماست. نفت مجانی، اتوبوس مجانی، ما حرف نمی زنیم عمل می کنیم. ما مثل اینها که خرمن کشاورزان را آتش می زنند و در حرف خودشان را طرفدار خلق می دانند نیستیم»
ظاهرا در آن هنگام او بسیار عصبانی بود. میترسید که حکومت از دست آخوندها که قصد تسخیر آنرا داشتند بیرون برود. او در پاریس بارها گفته بود، من جای شاه نمی نشینم. فقط میخواهم ارشاد کنم. ما اینهمه متخصص و درس خوانده داریم...
در آنروزها باندهای سیاه، چماقداران، قداره بندان را از درون کمیته های امام به اسم مردم همیشه در صحنه برای سرکوب گروههای سیاسی و اجتماعی می فرستادند.
پرسیدنی است که چه حکومتی و چه کسانی خرمن زندگی کارگران و زحمتکشان را طی بیست و هفت سال با سرکوب لخت و عریان آتش زده است؟
از خامنه ای، رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد، تا به اصطلاح «اصلاح طلبان قلابی» گرفته تا روحانیت مبارز، موتلفه، مجاهدین انقلاب اسلامی و ... همگی طی این دوران مشغول آتش زدن زندگی محروم ترین اقشار مردم ایران بوده اند که صدها زندان و گورستانهای بی نام و نشان گواه این ستمگری هاست.
تا آنجا که من این جماعت را شناخته ام، اساسا هیچ مسئله ای در این دستگاه خود بخودی نبوده است. هر کاری علتی داشته و رازی نهفته دارد. اگر کُد آن را داشته باشید، می توانید آنرا باز کنید. البته به قول آخوندها فقط عقلای قم باید بدانند و سر در بیاورند، نه مردم عوام، چرا که در غیر اینصورت براحتی روی مین نمی روند.
اوائل انقلاب شبی در دفتر خمینی بودم محتشمی گفت آقا می خواهند به دیدن مراجع «ثلاثه» بروند. سه مرجع تقلید آن دوران. شریعتمداری، گلپایگانی، نجفی مرعشی. اینها همان مراجع تقلیدی بودند که مرجعیت خمینی را درسال 1342 تائید کرده بودند.
آنشب خمینی اول به دیدن آیت الله شریعتمداری رفت. ما که می دانستیم شریعتمداری بخاطر تاسیس دارالتبلیغ در قم نزد خمینی و اعوان انصار او از هر دشمنی دشمن تر است. یعنی خمینی این چنین می پنداشت. اما برای خام نمودن شریعتمداری به دیدنش رفت و در خانه او چای خورد. مراسم بازدید هم از تلویزیون پخش شد.
خمینی همان شب که به دیدن شریعتمداری رفته بود، تدارک ندامت نامه و به صفحه تلویزیون آوردن او را دیده بود. به اصطلاح می بایست تواب می شد. هیچکس از جمله خود شریعتمداری نمی دانست پشت این دید و باز دیدها چه خوابیده است.
امروز هم پشت شعارها و نابودی اسرائیل چیزی بغیر از بر سر قدرت ماندن بهر قیمتی و بهر شکلی، مانند ادامه جنگ هشت ساله نیست. معنی این شعر و شعارها ضد اسرائیلی اینست که بیائید به ما حمله کنید تا واکسینه شویم. به مردم ایران بگوئیم ملک و ملت مورد حمله خارجی قرار گرفته است. و امروز امداد غیبی برای آخوندها همین حمله خارجی است. در اوائل انقلاب گروگانگیری سفارت امریکا و سپس ادامه جنگ با صدام بهانه ای برای سرکوب بود و امروز اسرائیل بهانه دیگری است بر ادامه حکومت که از آن برای ادامه جنگ خانمانسوز همان اسرائیلی که از آن اسلحه می خریدند تا قدس را آزاد کنند.
سیاستهای رژیم حاکم ادامه فریب کاری های شخص خمینی است و اینان فرزندان فکری او هستند.
نتیجه بیست و هفت سال حکومت ولائی فقر، فحشا، اعتیاد و در یک کلام تهی دستان را بخاک سیاه نشاندن است. مردم ایران هم چنین سرکوب لخت و عریان و چوبه های دار را بر سر هر چهار راه دیده اند. با این عملکردها مشروعیت کلیت این نظام ولایت فقیه را در همه زمینه های سیاسی، اجتماعی از بین برده است، همچنانکه در خارج از کشور نیز نمی تواند مشروعیت داشته باشند.
با زد و بند و با قراردادهای اقتصادی کلان هم نمی توان برای همیشه به حکومت خودکامه ادامه داد. بارها و بارها آخوندها طرف های مذاکره کننده را تا سر چشمه برده اند اما تشنه بازگرداندند.
خمینی به صراحت چنین می گفت: وقتی خرت از پل گذشت، گذشت و تمام شد. بعضا باز هم به گفته های خمینی استناد می کنند، که خمینی در پاریس و مصاحبه ها در رابطه با آزادی و حقوق مردم چنین و چنان گفت در حالیکه تمام آن مصاحبه ها برای همین بود که از پل رد بشود. کسی رسما می گوید من ولی شما مردم هستم. در مقابل آن مردم صغیر هستند نابالغ و مهجور که قوه تمیز دادن ندارند. کسانیکه بخواهند به حرفهای «ولی امر» بخوانید «اعلیحضرت همایونی پدر تاجدار» گردن ننهد مفسد فی الارض و محارب با خدا هستند.
هیچ گاه نمی توان در یک مبارزه جدی همزمان در چند جبهه جنگید
این گفته یاسر عرفات است
در سال 1355 بعد از سقوط اردوگاه تل زعتر در بیروت توسط فالانژیست ها و محاصره آن توسط سوریه که هرگونه راه کمک رسانی را بسته بود و به کشته و مجروح شدن هزاران نفر انجامید، چند نفر از ایرانیان در آن سالها در سوریه و لبنان بودند. در دیداری یاسر عرفات گفته بودند، که موسی صدر سنگ فلسطینی ها را به سینه می زند اما در عمل دست نشانده سوریه است. چند سطری راجع به او بنویسید که ما هموطنانی را ایران به سوریه می آیند در این مورد آگاه کنیم. البته در آن دوران در ایران و از کانالهای مردمی برای فلسطینی ها کمک مالی جمع آوری می شد. و هدف این بود که پول ها به دست موسی صدر که دست نشانده سوریه بود نرسد.
یاسر عرفات همه حرفها را می شنود و می گوید ما ملتی آواره هستیم که از سرزمین اباء و اجدادیمان بزور رانده شده ایم. و اسرائیل و تقریبا تمام کشورهای عربی بخاطر منافع خانواده های ملوک ها و آنها که بر مردم آن کشورها حکومت می کنند با ما مخالف هستند و جنبش فلسطین را سرکوب و از ما بیدریغ کشتار می کنند. حال در جنوب لبنان مهمان ناخوانده هستیم. «رهنمود شما به ما اینست که ما در همین جا هم یک جبهه جدید بر علیه خودمان باز کنیم.» مبارزین باید توجه داشته باشند، ما دشمن درجه یک داریم و آن اسرائیل است که ما را به این روز سیاه انداخته است.
اما ما دشمن درجه دو درجه سه و چهار هم داریم. ما هرگز و حتی یک لحظه دست از مبارزه علیه دشمن درجه یک که مردم ما را به این وضعیت دچار کرده است بر نمی داریم. در حال حاضر دشمن اصلی اسرائیل است و بس.
آری این سخنان رهبر جنبش فلسطین است که در سخت ترین شرایط پرچم مبارزه را بر زمین نگذاشت. و همه تهمتها را بجان خرید و با مبارزه به سرزمین فلسطین بازگشت و جاودانه شد. یادش گرامی باد
و امروز مبارزه اصلی با حاکمیت آخوندها که سرکوبگران مردم هستند، اینها که جاده صاف کن استعمارگران به ایران هستند، مردم و زحمتکشان را بیرحمانه سرکوب می کنند. چه باید کرد؟ که بر سر منزل مقصود آزادی و حاکمیت مردم بر مردم رسید.

شانزدهم بهمن 1384