جنون آدمکشی برای تثبیت قدرت

خمینی در نجف پشه را هم نمی کشت و می گفت جان دارد. اطرافیانش درباره دل رحم بودن او قصه ها می گفتند و این که آزارش به مورچه هم نمی رسد. بعدها پسرش احمد درباره نرمدلی خمینی نسبت به پشه و مگس و سختدلیش نسبت به انقلابیون پیشتاز گفته بود: «صفات مختلف امام با یکدیگر صد و هشتاد درجه فاصله دارد. همان کسی که حاضر است هزاران هزار کافر بی دین را به درک بفرستد، از کشتن مگس خودداری می کند. امام عارفی فقیه و فقیهی فیلسوف است» («سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، جلد دوم، مصاحبه با احمد خمینی).
تبلیغات اطرافیان خمینی درباره ساده زیستی، دل رحمی و زهدپیشگی خمینی، برای جلب مقلّدانی بود که بساط بیتش را سر و سامان بدهند. او در این راه از توسّل به هر ترفندی که کارساز بود، اِبایی نداشت. اما شیعیان عراق در آن سالهایی که خمینی مقیم نجف بود، مقلّدش نبودند و مقلّدان ایرانیش هم تعداد چشمگیری نبودند، از این رو، او برای پرداخت شهریه به طلبه های دور و برش در مضیقه بود. ندادن شهریه هم پیامش این بود که او چندان مقلّد ندارد تا به او وجوهات کافی برسانند، در نتیجه مرجعیتش زیر سؤال می رفت. برای رفع این نقیصه شیخ نصراله خلخالی را، که صرّاف بود، پیشکار خودش کرده بود و هروقت به پول نیاز داشت از وی قرض می گرفت. شیخ نصرالله قبل از انقلاب۵۷ در سوریه درگذشت.
یکی از شگردهای خمینی این بود که از امکانات دولت عراق، از جمله رادیو، مخفیانه، استفاده می کرد، امّا در ظاهر وانمود می کرد که رادیو «نهضت روحانیت» به او ارتباطی ندارد . سید محمود دعائی، گوینده رادیو نهضت روحانیت، در خاطراتش می نویسد که نوارهای پخش شده رادیو را در اختیار خمینی می گذاشت تا بداند چگونه برایش سنگ تمام می گذارد .
وقتی خمینی از عراق اخراج شد و سر مرز کویت سرگردان بود، دکتر ابراهیم یزدی به دادش رسید و دستش را گرفت و او را به پاریس برد. چند روز بعد ما از سوریه به پاریس آمدیم . غروب بود که احمد خمینی پس از دیدن من گفت همین حالا برو آقا می خواهد ترا ببیند. نزد او رفتم. می خواست ببیند چه خبرهای جدیدی دارم. در نوفل لوشاتو در جوار «بیت» خمینی به همسر من اتاقی داده بودند. در اتاق دیگر عیال خمینی و در اتاق مجاور آن هم خود خمینی به سر می برد . شبها با همسرم در دهکده «نوفل لو شاتو»، که محل اقامت خمینی بود، قدم می زدیم. شبی گفت: به نظرم خمینی دیوانه شده. امروز در این هوای سرد درِ اتاق را باز کرده بود، حوله دستش بود و دور اتاق می چرخید. به او گفتم خمینی می خواست پشه را از اتاقش بیرون کند.
خمینی با تنزّه طلبی و زاهدمسلکی راهش را برای تکیه زدن بر تخت سلطنت ولایت فقیهی بازکرد و از همان آغاز حکومت برای تثبیت پایه های قدرت بادآورده اش، با وعده های فریبنده و درِ باغ سبز نشان دادن به مردم، آنها رابه دنبال خود کشاند، اما وقتی خرش از پل گذشت، به هیچیک از آنها جامه عمل نپوشید. مثلاٌ در سخنرانیش در صحن فیضیه قم در روز ۱۰ اسفند ۵۷ خطاب به مردم گفت: «دلخوش نباشید که تنها مسکن می سازیم، آب و برق را برای طبقه مستمند مجانی می کنیم، اتوبوس را برای طبقه مستمند مجانی می کنیم... ما هم دنیا را آباد می کنیم و هم آخرت را... ما یک مملکت محمدی ایجاد می کنیم». اما از همان ماههای اول تکیه زدن بر تخت سلطنت آخوندی جز به «علما» و آخوندهای همگام و همراه و اوباش و لومپنهایی که به او پیوسته بودند، به احدی روی خوش نشان نداد و اولین کاری را که انجام داد این بود که در همه شهرهای بزرگ و کوچک «حاکم شرع» تعیین کرد و بساط بی رحمی و شقاوت را در سراسر جامعه پهن کرد و به نحو جنون آمیزی به کشتار آزاداندیشان و مخالفان و مردمی که برای احقاق حقوق حقّه شان دست به اعتراض گشوده بودند، پرداخت. نه تنها مسکن و جان پناهی برای مردم محروم فراهم نساخت و آب و برق را برای اقشار فرودست مجانی نکرد و راه هیچ آبادی و آبادانی را هموار نکرد، بلکه درست بر خلاف گفته های عوام فریبانه اش، جان و مال و هستی مردم و مملکت را آماج ایلغار و چپاول روزمرّه قدّاره بندها و اوباش بسیجی و پاسدار دستگاه خلافت جابرانه اش قرارداد و تنها چیزی که مجانی شد و از غبار هوا هم بی بهاتر، به ناحق ریختن خون بهترین فرزندان ایران بود و بس. از همان اولین ماههایی که خمینی حاکمیت ملی را به ناحق از آن خود کرد، شمشیر خون آلودش را شَرحه شَرحه کردن بدنها و جانها در سراسر ایران به اهتزاز درآورد. وَلَع خون آشامی را در سخنرانیش در روز ۲۶ مرداد۵۸ (۲۳رمضان ـ روز قدس) ـ که فردایش فرمان لشکرکشی به کردستان را صادر کرد و آن دیار محروم و ستمزده را به خاک و خون کشید ـ به خوبی می توان دید. خمینی در آن سخنرانی با افسوس از این که چرا بساط قلع و قمع و کشتار مخالفان را از همان اولین روزهای رسیدن به قدرت پهن نکرده است، گفت: «اگر ما از اول... چوبه های دار را در میدانهای بزرگ بر پا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمی آمد... اگر ما انقلابی بودیم... تمام احزاب را ممنوع می کردیم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می کردیم و یک حزب؛ حزب الله تشکیل می دادیم...». در زیر نمونه هایی از قتل و غارتها و کشتارهای بی رحمانه سگهای هار دستگاه ولایت خمینی از نظرتان می گذرد.
ـ روزنامه اطلاعات، ۱۱تیرماه ۱۳۵۸:
خمینی: «اگر چهارتا آدمی را که به فحشا مبتلا هستند، به شلاق ببندند، فحشا در جامعه از بین می رود ... این حقوقدانها اصلاٌ اسلام را نمی شناسند ...این حرفها را که می شنوید در خارج و داخل کشور هست، تقلید از غرب است. همه برای این است که جامعه را بچاپند ... طرفداران حقوق بشر نشسته اند و پایشان را روی پایشان می اندازند ... تمدن اینها این بود و اینها از تمدن ازادی این را می خواهند. تمدن غربی می خواهند. تمدن غرب این است که لخت بشوند و به دریابروند».
ـ روزنامه اطلاعات، ۶شهریور ۱۳۵۸:
۴۰ نفردر سنندج، مریوان و سقّز تیرباران شدند. دیروز ۱۱نفر در سنندج و پریروز ۹ نفر در مریوان به مرگ محکوم شدند. ۲۰ اعدامی دیگر در سقّز. صادق خلخالی، حاکم شرع، دیروز وارد سقز شد و در محل تیپ سقز دادگاه صحرائی تشکیل داد.
ـ اطلاعات، ۲۴ مهرماه ۱۳۵۸ :
«دو نفر در تظاهرات بندر انزلی کشته شدند. گروهی از صیادان بندر انزلی ضمن راهپیمایی در مقابل اداره شبلات این بندر خواستار آزادی صید ماهی شدند ... پاسداران اقدام به تیراندازی کردند که در نتیجه آن یک صیّاد کشته و بیش از ۱۰ نفر مجروح شدند. صیّادی که کشته شد قربان یعقوبی نام داشت که بر اثر اصابت گلوله به مغزش جان داد... مردم در اعتراض به تیراندازیهای پاسداران به سوی صیادان در خیابانها به راه افتادند... ساختمان شهربانی به آتش کشیده شد ... تظاهرات تا نیمه شب ادامه داشت. یکی از مجروحین بر اثر شدت خونریزی جان باخت» .
ـ اطلاعات، ۲۵ مهرماه ۱۳۵۸:
گزارش حوادث خونین بندر انزلی: «در این واقعه ۱۳ نفر کشته و عده زیادی جراحات سخت برداشتند. نیروی دریایی کنترل بندر انزلی را به دست گرفت. ادارات و مغازه ها در بندر انزلی تعطیل شدند ... گزارشهای رسیده حاکی است که بیمارستانهای انزلی با کمبود خون و دارو مواجه هستند. مردم در خیابانها و محلات به جمع آوری دارو و یخ مشغولند ...مردم رقم مجروحان را بیش از ۵۰۰ نفر ذکر کردند».
ـ اطلاعات، ۲۹ مهرماه ۱۳۵۸.
کانون زندانیان سیاسی ایران: «ایران بیش از ۱۵۰۰ زندانی سیاسی دارد . تا کنون ۱۳۰ نفر اعدام شدند . هم اکنون در زندانهای ایران در دزفول، اهواز، خرمشهر، آبادان، سنندج، پادگان سقز، پادگان بانه و دیزل آباد کرمانشاه، زندان اوین و زندان قصر پر است از زنان و مردان آزاده یی که به اتّهام وابستگی به سازمانهای سیاسی، پخش اعلامیه و نشریه یا احقاق حقوق خلق یا شرکت در تظاهرات و مشارکت در فعالیتهای دانشجویی و کارگری بازداشت شده اند ودادگاههای مخفی بدون هیأت منصفه، بدون حق داشتن وکیل و در چند مورد شکنجه و در محل دادگاه به مرگ محکوم شده و تیرباران شدند».
ـ اطلاعات، اول آبانماه ۱۳۵۸:
«دو دانش آموز در پیرانشهر کشته شدند. در پی تیراندازی به سوی دانش آموزان پیرانشهر وضع این شهر متشنّج شد. یک دانش آموز ۹ ساله به نام کمال فلّاحی و یک دانش آموز دیگر به نام ابوبکر بشیری به شدت مجروح شدند. گفته می شود تیراندازی از سوی سپاه پاسداران صورت گرفته است ».
ـ اطلاعات یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۵۹
«در درگیریهای دانشگاه شیراز به مناسبت حمله به دانشگاهها در جریان انقلاب فرهنگی، عده زیادی مجروح شدند. در اعتراض به این حملات، رئیس و معاون دانشگاه استعفا دادند».
روزنامه اطلاعات چهارشنبه ۳ اردیبهشت۵۸ نوشت: «درگیریهای شدید در دانشگاه شهر رشت ۵ کشته و ۱۰۰۰مجروح و در دانشگاه اهواز ۵ کشته و ۲۰۰ مجروح به جاگذاشت. دیروز، در پی وقایع خونین در دانشگاه رشت، رادیو این شهر اعلام کرد که مجروحین احتیاج به خون دارند. در پی پخش این خبر مردم رشت، گروه گروهٍ به سوی بانک خون این شهر روان شدند».
ـ اطلاعات، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۸:
خلخالی سرپرست اداره مبارزه با مواد مخدّر شد.
خلخالی: «من باید بگویم در مبارزه با قاچاقچیان هیچ گونه رحمی وجود نخواهد داشت» .
به اسم مبارزه با قاچاقچیان جوی خون به راه انداختند و مبارزه با فحشا را، که زاده فقر و فلاکتی است که نظام پیشین و نظام فعلی به بارآرده اند، با برپاکردن چوبه های دار و حلق آویز زنان نگون بخت عَلَم کردند.
تظاهرات سی خرداد ۱۳۶۰
ساعت برگزاری تظاهرات سی خرداد ۱۳۶۰ را چند روز قبل از طریق مجاهدین خلق مطّلع شده بودم. در آن روز با تعدای از رفقا به طرف چهارراه مصدق رفتیم. سیل جمعیت در حرکت بود. کمیته چی ها و پاسداران با لباس شخصی ها از پایین به طرف میدان ونک می رفتند. روبه روی وزارت بازرگانی کسی که ته ریش داشت، ناگهان چاقو کشید و چندین ضربه چاقو به سر و پهلوهایم زد. چندین بار دست به دست شدم . هر بار پاسدارها مرا می گرفتند و چاقویی هم به من می زدند. هنوز برق تیغ چاقوکشان ولایت جلوِ چشمم هست. رو به روی نانوایی لواشی یک نفر جلو آمد و به من گفت: در آخرین لحظات زندگیت هستی. مرا سوار آمبولانس کردند و به بیمارستان میثاقیه بردند. پزشکان پرسیدند که هستی؟ گفتم از مردم هستم. سر و پهلویم را بخیه زدند. به آنها گفتم می خواهم مخفیانه از بیمارستان بیرون بروم. دکتر جراح و کارکنان بیمارستان به کمک آمدند و با لباس سفید از در بیمارستان خارج شدم و از همان شب مخفی شدم . در دوران مخفی و زخمی بودنم مردم بسیار به من کمک کردند.
سرکوب وحشیانه تظاهرات مسالمت آمیز روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ نشان داد که آخوندهای حاکم مردمانی بسیار ترسو و بزدل و بدون پایگاه قوی اجتماعی هستند که برای مقابله با مخالفین سیاسی و در رویارویی با معضلات اجتماعی دامنگیر مردم، راه و چاره یی به جز ایجاد فضای رعب و وحشت و توسّل یه خشونت حداکثر نمی شناسند. البته این خشونت و ارعاب نه تنها پایه های قدرت آنها را استحکام نبخشید، بلکه روز به روز آن را لرزان تر کرد و نفرت و انزجار مردمی بیشتری را نصیبشان ساخت، به طوری که اکنون بوی الرّحمن رژیم نه تنها به مشام مردم سراسر ایران بلکه به مشام همه باندها و محافل بین المللی رژیم هم رسیده است و برای امدادگران بین المللی و داخلی رژیم این واقعیت را برملاکرده است که شام تاریک حیات پلشت و ننگ آفرین این رژیم سرکوبگر در چشم اندازی بسیار نزدیک قرار گرفته است.
از شامگاه تظاهرات مسالمت جویانه ۳۰خرداد ۶۰، دامنه دستگیریها و شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی و دستگیرشدگان تظاهرات، به نحو وحشیانه یی آغاز شد. نمونه هایی از این سنخ اخبار را در زیر می خوانید:
ـ کیهان، ۱۷ مرداد ماه ۱۳۶۰: ۴۳ نفر از ضدانقلابیون اعدام شدند.
روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۵ مردادر ماه ۱۳۶۰ : ۱۱۶ نفر تروریست دیگر دستگیر شدند.
ـ رفسنجانی، «عبور از بحران» (خاطرات روزانه سال ۱۳۶۰):
«پنج شنبه ۲ مهرماه ۱۳۶۰ بعد از ظهر پس از نماز غلامحسین نادی، نماینده نجف آباد آمد. روزهای تعطیل را برای کمک در زندان اوین کار می کردند. از بی نظمی و نابسامانی زندان و بازجوییها گفت».
ـ کیهان،۷ مهر۱۳۶۰: «۵۴ تن از عاملین تظاهرات خونین پنجم مهر تهران تیرباران شدند» .
ـ کیهان، ۸ مهرماه ۱۳۶۰: اعدام ۴۳ تن از ضدانقلابیون در زندان اوین.
ـ کیهان، ۱۲ مهرماه ۱۳۶۰: ۶۶ تن از اعضاوعناصر گروهک منافقین خلق تیرباران شدند.
ـ سرمقاله کیهان ۱۶تا ۱۹مهر۶۰ به قلم محمد خاتمی ـ خاتمی در این سرمقاله در پاسخ به نطق پیش از دستور مهندس مهدی بازرگان در اعتراض به کشتار دستگیرشدگان تظاهرات ۵مهر۶۰ در تجلیل عاملان این اعدامها می نویسد: «بسیاری از کسانی که امروز در همین دادگاههای انقلاب، که مورد اعتراض شمایند، تنها به خاطر دفاع از اسلام و پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی شب و روز زحمت می کشند، انسانهایی سرشار از عاطفه و رحمتند، اما مسئولیت اسلامی و تعهّد انسانیشان و نیز فرمان خدا آنان را وامی دارد که قاطعانه در برابر آدمکشانی که موجودیت انقلاب و جمهوری اسلامی را به خطر انداخته اند، بایستند و فساد را از ریشه بر کنند».
ـ جمهوری اسلامی، ۲۰ مهرماه ۱۳۶۰:
۹۶ عامل ترور وانفجار وتظاهرات مسلحانه تیرباران شدند.
ـ روزنامه اطلاعات، ۲۲ مهرماه ۱۳۶۰ :
۳۷عامل ترور در ۵ شهر اعدام شدند.
ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۷مهرماه ۱۳۶۰: در زنجان و گچساران ۲۸ تروریست اعدام شدند.
ـ «عبور از بحران» (خاطرات رفسنجانی ـ ۱۳۶۰):
ـ ۱۷ ابانماه ۱۳۶۰:
«ناطق نوری آمد و از جلسه یی که اخیراٌ در زندان اوین برای زندانیان گذاشته اند گفت. او معتقد بود که اگر این جلسه از تلویزیون پخش شود، خیلی مفید است. هزاران نفر از زندانیان شرکت کننده در این جلسه، به نفع جمهوری اسلامی و علیه منافقان شعار می دهند ... فریب خورده بودند ... سپس جلسه یی با سید علی خامنه ای، عبدالکریم موسوی اردبیلی و اسداله لاجوردی داشتیم در باره زندانها و دادگاهها و... تصمیماتی اتّخاذ شد».
ـ ۹ ۱ابانماه ۱۳۶۰:
«شب به خانه آمدم عفّت کله پاچه پخته بود. امروز عصر همراه خانم مطهّری به منزل امام رفته بودند . می گفت: امام هم بنا به اظهار خانم از فیلم دیشب زندان متأثر شده اند».
ـ ۲۴ ابانماه ۱۳۶۰:
«در باره اظهارات نمایندگان سوسیال دموکرات پارلمان آلمان غربی در باره اعدامهای ایران صحبت کردم و آنها را محکوم نمودم ».
ـ ۲۵ ابانماه ۱۳۶۰ :
«اسماعیل معزّی، نماینده ملایر، که پسرش جزء منافقان بوده و اعدام شده معترضاٌ استعفا داده بود».
ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۵ اذر۱۳۶۰: ۴۹ عامل ترور و تخریب تیرباران شدند.
ـ اطلاعات ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۱: گزارش صحنه های دلخراش «مأموریت ویژه» دانش آموزان و نوجوانان «گردان شهدا» در واپسین لحظات پرپرشدنشان بر روی مین: «... داوطلب می شدند: ۱۵ ساله، ۲۰ ساله، ۱۶ ساله، ۲۵ ساله، ۱۴ ساله ...صحرای مین و آنها هم مثل باغچه های بامدادی چمن، که در دمدمه های صبح آماده بازشدن و پر گشودنست از روی مینها می گذشتند و چشمها دیگر نمی دید، گوشها دیگر نمی شنید و... لحظاتی بعد گرد و غبار که فرو می نشست، هیچ نبود ... تکّه های گوشت و استخوان در گوشه و کنار صحرا، هر تکه یی بر سنگی چسببیده ... بدنهای خردسال بچه ها تکه تکه، ریزه ریزه و ذره ذره ... بر اطراف دشت پاشیده ... حالا گاه بچه ها بیش از عبور و پای گذاشتن بر مین پتو بر خویش می پیچند و می غلتند تا تکه ها و پاره ها ...چندان پراکنده نشوند که نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد».
ـ کیهان ۱۴ فروردین۱۳۷۹ در باره سعید حجاریان نوشت:
«سعید حجاریان و همکارانش در یک شب دهها تن از اعضای گروههایی را که علیه نظام دست به سلاح برده بودند، کشتند. روز بعد هم مابقی آنها را بر اساس موازین قضایی اعدام کردند».
ـ خبرگزاری ایسنا، اول مهر ماه ۱۳۸۱: حجت الاسلام حسین اربابی فر، مدیر کل امور استانهای صدا و سیماگفت: یکی از کسانی که دم از صلح، حقوق بشر، دموکراسی و مردمسالاری می زند و به مغز متفکر اصلاحات معروف است، سعید حجاریان، در همین شیراز یکی از منافقین را بازجویی می کرد، این آدم را به درخت بست و دستش را با طناب به تراکتور بست و با تراکتور حرکت کرد تا بازوی این فرد کنده شد. در آن زمان متدیّتین اعتراض کردند که این چه برخوردی است. این کار را کسی که اکنون مخالف خشونت است انجام داد».
سعید حجاریان، «مغز متفکر اصلاحات»، محمد خاتمی، اکبر گنجی، شیخ دین فروش کدیور، مهاجرانی، ابراهیم نبوی و همانندانشان، همان کسانی بودند که سالهای سال از عاملان کشتارهای وحشیانه بی گناهان بودند و دست و پا می بریدند و زبانهای مخالفان را از پس سر بیرون می کشیدند. حالا که بوی گنداب رژیم آخوندی سراسر جهان را فراگرفته و تشت رسوایی رژیم سراپا جنایت و چپاولگری از بام دنیا به زمین افتاده است، عبای اصلاح طلبی و نفی خشونت را بر اندام ناسازشان آراسته اند تا بلکه از این راه بتوانند چند صباحی به عمر رژیم فرتوت ولایت فقیه بیفزایند، غافل از این که ننگ را با لعاب این گونه رنگ و نیرنگها نمی توان پاک کرد. این رژیم سراپا آغشته به ننگ و پلشتی سی و سه سال جنایت و آدمکشی و چپاول همه سرمایه های ملی و دستمایه های همه آحاد مردم ایران، با تمام دسته بندیهایش؛ اعمّ از به اصطلاح اصلاح طلب و خشونتگرا و سخت سر و نرم تن، همگی سر و ته یک کرباسند و برای حفظ همین رژیم سراپا فاسد و جنایت پیشه دست به هر جنایت و انجام هر رذالتی می زنند و در این راه همگی همسو و همگام هستند. تا این نظام جور و جهل برپاست، ایران و ایرانی هرگز روی آزادی و آبادی و بهروزی را نخواهد دید. قفل سرای دلگشای آزادی یک کلید بیشتر ندارد و آن هم سرنگونی تام و تمام نظام جور و جنایت ولایت فقیه است که با همبستگی همه آحاد مردم شیفته آزادی ایران و رزم همگام و همبسته آنها بهاران آزادی فراخواهد رسید.