مهندس محمد توسّلی، شهردار سابق تهران، در مصاحبه یی به تاریخ 19بهمن92 (8فوریه2014)، درباره مذاکرات پشت پرده خمینی و نمایندگانش با ایادی آمریکا، در دوران انقلاب سال 1357 می گوید: «مذاکرات از اردیبهشت سال 1357 آغازشد. پس از تشکیل "شورای انقلاب" مجموع مذاکرات به این شورا گزارش شد. شورای انقلاب ضمن تأیید برنامه دیپلوماسی انقلاب، خود نیز در ادامه مذاکرات مشارکت می کند. دکتر بهشتی و موسوی اردبیلی از طرف شورای انقلاب، با مسئولان سفارت آمریکا، حتّی با سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، مذاکره می کنند. خود امام نیز در پاریس با نماینده کارتر مذاکرات زیادی داشتند که اسناد آن را، اخیراٌ دکتر ابراهیم یزدی منتشر کردند ...این دیپلوماسی هم مورد تأیید شورای انقلاب بود و هم امام در پاریس آن را انجام می داد. همه با آمریکا در ارتباط بودند... ملاقاتهایی در ایران صورت می گرفت و امام هم چنین ملاقاتی در پاریس داشتند ... امروز بعد از سی و چهار سال مجموع مذاکرات و تمام رویدادهای آن دوران، به طور مستند منتشر می شود. در دهه های 1360 و 1370، رسانه های جمهوری اسلامی نفس مذاکره با آمریکا را مذموم می دانستند، ولی امروز آقایان ظریف و حسن روحانی ... این گره را بازکردند...
از اریبهشت 1358 برنامه های «پرسش و پاسخ» باب شده بود. گروه مؤتلفه هم برای این که از قافله عقب نمانند برای سیدمحمد بهشتی در مسجد آذربایجانیها جلسه «پرسش و پاسخ» گذاشته بودند. حسین متین و سیدمحمد آل احمد، که در قید حیات هستند، نزد من آمدند و گفتند اگر سؤالی در رابطه با انقلاب داری به جلسه پرسش و پاسخ بیا و مطرح کن. قرار شد سؤالات را بنویسم به آنها بدهم. با همدیگر به داخل مسجد رفتیم. صحبتها از بلندگو می شد. همه افراد گروه مؤتلفه نشسته بودند و من هم در وسط آنها بودم. بهشتی منبر رفت و راجع به مبارزات ناکرده خودش حرفهایی زد و گفت حالا اگر کسی سؤالی دارد مطرح کند. سؤالی را نوشتم و به حسین متین دادم و او هم نمی دانست سؤال چیست و به نفر بعد داد تا به دست بهشتی رسید. سؤال دوم و سوم هم به همین ترتیب به دست بهشتی رسید. گفت: نوشته اند شما ملاقاتی با سولیوان و هایزر داشته اید. نتیجه آن، چه بوده است؟ بهشتی با عصبانیّت جواب داد هیج ملاقاتی در کار نبوده و سؤال بعد را خواند: شما با سپهبد مقدّم، رئیس ساواک، دیدار داشته اید، نتیجه آن را بگویید؟ جواب داد ملاقاتی نبوده و از منبر با گفتن والسّلام علیکم و رحمت الله و برکاته، از منبر پایین آمد.
بیش از سی سال گذشته و دهها هزار نفر را فقط به خاطر یک اعلامیه یا نشریه مجاهد به اتّهام رابطه با آمریکا اعدام کرده اند، حالا آقای توسّلی میگوید که آخوندها بوده اند که یواشکی زد و بند کرده اند. چرا در سی و چهار سال گذشته جرأت آن را نداشتید تا این حقیقت را بر زبان بیاورید که شما و دوستانتان چنین آشی را با بهشتی و موسوی اردبیلی و سولیوان پختید و شما هم مترجم آنها بوده اید، حالا که دیگر خطری شما را تهدید نمی کند، وارد گود بیان خاطرات گذشته تان افتاده اید؟ رابطه مخفیانه با آمریکاییها همیشه وجود داشته و همچنان ادامه دارد. گاه مثل دوره سفر مک فارلن به ایران و روشدن این سفر و قضیه کلت و کیک و انجیل و خرید قطعات یدکی و اسلحه برای دمیدن هرچه بیشتر در کوره جنگ ایران و عراق، اوج می گرفت و مسأله ساز می شد. به نظر من، هر دو جناح حکومت آخوندی، مصلحت حفظ نظام را در جلب حمایت غرب، به ویژه آمریکا، می بینند و در این راه، پنهان و آشکار، دو اسبه می تازند. به خصوص در این ماهها که فشار تحریمهای غرب، حکومت بی ریشه و رو به مرگ آنها را به آستانه پرتگاه سرنگونی نزدیک و نزدیک تر کرده است.
مهندس توسّلی می گوید رابطه سیدمحمد بهشتی با سولیوان از اردیبهشت 1357 شروع شد امّا دکتر ابرهیم یزدی، شوهر خواهر مهندس توسّلی، در مصاحبه یی گفته است که وقتی بهشتی سال قبل از آن به آمریکا آمده بود یک ماه در واشینگتن گم شده بود و هیج کس نمی دانست که او در کجا و به چه کاری مشغول است. حدس قریب به یقین این بود که در آن مدت به نزد آمریکاییها رفته، چون نفر خود آنها بوده است.
آقای توسّلی، آیا می دانید که مردم ایران تا کنون برای مخفیکاریها و کتمان حقایق از جانب شما اعضای نهضت آزادی چه بهای سنگینی پرداخته اند و صدها هزار خانواده ایرانی، داغدار سیاستهای دیروز شما و شریکانتان شده اند و چند میلیون نفر، ناخواسته، راه تبعید را پیش گرفته اند؟ آیا پیش وجدانتان شرمنده نیستید؟ بی تردید جای پای این سیاست خانمانسوز، برای همیشه در تاریخ خواهد ماند و داغ ننگی ابدی بر پیشانی عاملانش خواهدنشاند.
به گفته دکتر ابراهیم یزدی، یکی از نزدیکان خمینی و مطمئن ترین کانال او با سازمان «سیا» در «نوفل لو شاتو»، سیدمحمد بهشتی بود. مسلّماٌ این مطمئن ترین کانال، یک شبه به وجود نیامده بود و این اطمینان حاصل رابطه یی طولانی بود.
ساعت دو بعد از ظهر بود که احمد خمینی در حضور حسن کروبی به من گفت همین حالا از نجف خارج شو و به سوریه برو و در آنجا خانه یی تهیّه کن تا ما به زودی به سوریه بیاییم. احمد خمینی حال زاری داشت و بغض گلویش را گرفته بود و از سرنوشتی نا معلومی که انتظارشان را می کشید، نگران بود. من به منزلی که سیدحمید روحانی (سیدصادق زیارتی) در اختیار ما گذاشته بود، رفتم. اسباب سفر را مهیّاکردیم و روانه سوریه شدیم. «مهری»، یکی از ابواب جمعی خمینی که در کویت بود، برای خمینی ویزا فرستاد تا به کویت برود و از آنجا عازم سوریه شود. در آن ایام رابطه سوریه با عراق تیره بود و خمینی نمی خواست که عراقیها از مقصد نهایی او باخبر شوند. مرزبانان کویتی خمینی را شناسایی کرده و به او اجازه ورود به کویت را ندادند. خمینی به بغداد بازگشت. همزمان با بازگشت او به بغداد، دکتر ابراهیم یزدی از آمریکا به عراق می رود و دست خمینی را می گیرد و او را به فرانسه می برد. امداد غیبی به سراغ مرجع تقلید می آید و او را از دغدغه می رهاند.
خمینی در روز 14مهر57، با ویزای رسمی دولت فرانسه، به آن کشور وارد شد و در شهرک «نوفل لوشاتو»، در نزدیکی پاریس، اقامت گزید.
امّا، علّت این که خمینی و روضه خوانهای دور و برش در انقلاب سال 57 دست بالا را داشتند، این بود که هم با سازمان «سیا» و هم با سپهبد مقدّم، رئیس ساواک شاه، ارتباط تنگاتنگ داشتند. آیت الله منتظری در خاطراتش اشاره دارد که دیدارهایی با سپهبد مقدّم در خانه مرتضی مطهّری صورت گرفته است. ملاقاتهای پنهانی بهشتی و موسوی اردبیلی و... با مأموران سازمان «سیا» در خانه فریدون سحابی انجام می شده است.
مرتضی مطهّری و سیدمحمد بهشتی از مؤسّسان «شورای انقلاب» بودند و خود را صاحب انقلاب می شمردند و افرادی را برای عضویت در شورای انقلاب به خمینی معرّفی می کردند.
یکبار احمد خمینی از اندرونی بیت خمینی به بیرونی آمد و به علی اکبر محتشمی پور و اسماعیل فردوسی پور گفت ضبط صوتهایتان را آماده کنید فردا آقا سحنرانی دارد. هر گاه خمینی سخنرانی سیاسی داشت احمد خبر می داد تا دو ضبط صوت آماده کنند، تا اگر یکی خراب شد، از ضبط صوت رزرو استفاده کنند.
احمد خمینی به محمدحسین املائی هم گفت دوربین عکاسی اش را بیاورد تا من از خمینی به هنگام سخنرانی اش عکس بگیرم. بحث بر سر این بود که خمینی اجازه عکس گرفتن را می دهد یا نمی دهد. شیخ رحمت الله کرباسی گفت خدا به خیر بگذراند، آقا اجازه چنین کاری را نمی دهد و همه دل نگران عکس العمل خمینی بودند. معمولاٌ مراجع تقلید با این کارها مخالف بودند. طلبه های مُسن که در آنجا بودند، خیلی بد به من نگاه می کردند که چرا حرمت مسجد و مرجعیت را نگه نمی دارم و می خواهم با دوربین عکّاسی به مسجد وارد شوم.
همگی حاضران در ساعت ده و نیم صبح از بیرونی بیت خمینی، به طرف مسجد «سوق الحویش» به راه افتادیم. کسی نمی دانست خمینی راجع به چه موضوعی می خواهد صحبت کند. احمد خمینی گفت اگر محمود آقا (اسم مستعار من) به این کار اقدام کند آقا حرفی نمی زند (به گفته محتشمی پور، احمد بدون اجازه خمینی حتّی آب نمی خورد و اگر کاری بدون اجازه او انجام می داد خمینی به او گفته بود که او را از نجف بیرون می کند). محمد حسین املائی دوربین عکاسی را آورد با چند حلقه فیلم به من داد که موقع سخنرانی خمینی از او عکس بگیرم. عکسهایی را که من گرفته بودم، برای تکثیر به ایران فرستادند. درسهای خمینی معمولاٌ برای بیست یا حدّ اکثر برای سی طلبه بود. خمینی بر روی منبر سه پلّه یی نشست و پس از گفتن بسم الله، شروع به انتقاد از وضع موجود کرد و به رژیم شاه حمله کرد و سپس خطاب به علما و روضه خوانها گفت: چرا ساکت نشسته اید مگر نمی بینید که دیگران (منظور روشنفکران) از وضع موجود انتقاد می کنند و رژیم هم با آنها کاری ندارد؟ شما هم بنویسید و امضاکنید. این کار خطری برای شما به دنبال ندارد. فرصت را مغتنم بشمارید. خظاب او به آخوندهایی بود که مشغول زندگی روزمرّه بودند وکاری به سیاست شاه نداشتند یا مثل مرتضی مطهّری و سیدمحمد بهشتی و محمد جواد باهنر و... با دستگاه حکومتی همکاری فرهنگی هم می کردند.
از این تاریخ به بعد آخوندهای رنگارنگ، که خمینی خیالشان را از جهت احتمال دستگیری و زندان یا تبعید راحت کرده بود، شروع به نامه نگاری و امضاهای دسته جمعی کردند. روحانیتی که بعضاٌ ثناگوی نظام حاکم بودند یا مشغول گذران زندگی روزمرّه، لباس اپوزیسیون به تن کردند. اکثر این افراد تا آن موقع کاری به کار شاه و ایادیش نداشتند. رفسنجانی در خاطراتش اشاره دارد که ندامت نامه نوشته و از زندان آزاد شده است. او خوشحالیش را پنهان نمی کند از دیدن کسانی که تا پیش از آن مخالف کار سیاسی بودند و حالا با رغبت به این کار تن داده اند.