نخبه کشی تا به کی ؟

وقتی سرنوشت مردم در دست ولی رمال ها و جن گیرهاست درکشوری ثروتمند و نفت خیز که کلیه فروشی رایج است، و زنان و دختران دربازار برده فروشان در دبی و کراچی به فروش میرسند و نخبه گان هرروز پای چوبه های دار به نوبت ایستاده اند چه باید کرد؟



نخبه کشی در ایران سابقه طولانی دارد و دستور روز حاکمان بوده است. خصوصا در یکصد سال گذشته.
در دوره قاجاریه: قتل قائم مقام فراهانی به فرمان محمدشاه؛ امیرکبیر به فرمان ناصرالدین شاه و قتل مستشارالدوله هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار. به دستور شاه دوات را آن قدر بر سرش کوبیدند تا بیجان شد.
محمد علی شاه قاجار در دوران ولیعهدیش که در تبریز سکونت داشت, به فرمان پدرش مظفرالدین شاه, سه تن از یاران سیدجمال اسدآبادی را به نامهای آقاخان کرمانی, روحی کرمانی، و خبیرالملک را که پادشاه عثمانی پس از ترور ناصرالدین شاه به درخواست مظفرالدین شاه به ایران تحویل داده بود, در تبریز به وضعی فجیع به قتل رساند. پس از بمباران مجلس اول نیز به فرمان محمدعلی شاه, چندتن از آزادیخواهان را که معروفترینشان میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل, ملک المتکلمین و سیدجمال واعظ اصفهانی بودند, به دار آویختند.
رضاشاه قبل از به قدرت رسیدن به روشنفکران در باغ سبز نشان می داد، و میگفت جمهوری در ایران بر پا می کند. وقتی پایه های قدرتش را تحکیم کرد, روشنفکران و نخبه گان را کشت. ازجمله, میرزاده عشقی, اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال), دکتر تقی ارانی, فرخی یزدی. برخی از آنها, ازجمله فرخی یزدی, توسط پزشک احمدی با امپول هوا زجر کش شدند. بزرگ علوی که همراه با دکتر تقی ارانی دستگیر و زندانی شده بود, در کتاب خاطرات زندانش گوشه هایی از زجر و ستمی که بر زندانیان سیاسی رفته بود را شرح می دهد. در کتاب «گذشته چراغ راه آینده است» هم اسناد بسیاری از دوران سلطنت رضاشاه آمده است که مطالعه آن برای نسل جوان مفید خواهد بود تا راه طی شده را بدانند.
رضا شاه به خاطر همدستی با هیتلر، توسط متفقین، آمریکائی ها و انگلیسیها و روسها و... به زیر کشیده و به ژوهانسبورگ به تبعید فرستاده شد و در جزیره موریس درگذشت.



شاه وقتی به قدرت رسید می خواست قانونمداری را رعایت کند و میگفت راه پدر دیکتاتورش را ادامه نخواهد داد و روضه آزادیخواهی می خواند. اما وقتی نخبه گان را مانع قدرت باد آورده خود دید آنها را بزنجیرکشید و در دادگاه های نمایشی محاکمه می کرد. به فرمان او دکتر حسین فاطمی, همراه و همرزم وفادار دکتر مصدق, در حالی که بیمار بود و از شدت تب می سوخت, به جوخه اعدام سپرده شد. دکتر مصدق نیز سالها در زندان و تبعید به سربرد و در تبعید درگذشت. کریم پور شیرازی در زندان به اتش کشیده شد. و دهها تن از نخبگان و پیشگامان مبارزه را به دستور شاه در زندان به جوخه های تیرباران سپردند. حنیف نژاد و یارانش, بیژن جزنی و احمدزاده ها و بسیاری دیگر. از آن شمار است تیرباران نه نفر از زندانیان سیاسی برروی تپه های اوین در سی فروردین ۱۳۵۴ و به دروغ اعلام کردند که هنگام فرار کشته شدند. بعد از ساقط شدن از قدرت، تهرانی، و آرش ،از شکنجه گران ساواک راز کشتن مخالفان ر ا فاش کردند که چگونه آنها را بر روی تپه های اوین به قتل رساندند و یازندانیان را در آمبولانس می نشاندند با قرص سیانور به زندگی آنها خاتمه میدادند و بطرف بهشت زهرا میرفتند.



مردم رعایای شاهان و شیخان بوده اند و ایران متعلق به یک خانوداه بوده است. که غیر از ان خانواده و وابستگان آنها و خدمه شان هیچ کس حق و حقوقی نداشته است و فجایع بسیاری را به بار آورده اند.

خمینی در نجف و پاریس از بام تا شام برای زندانیان سیاسی اشک می ریخت و برای آنها دعا می کرد که از زندان شاه نجات پیداکنند. و روحانیون داخل برای نجات مجاهدین خلق اعلامیه می دادند و امضا می کردند، که اعدام نشوند و می نوشتند که جوانان وطن پرست و اهل نماز هستند. و قرار بود بعد از پیروزی از زندانی سیاسی خبری نباشد و خمینی در برابر دوربینهای تلویزیونی می گفت دوران دیکتاتوری به پایان رسیده است و ضمنا آخوندها و از جمله خود او بر مردم جکومت نخواهند کرد و به جای شاه نخواهند نشست. حق و حقوق اقلیتهای مذهبی به رسمیت شناخته خواهد شد، و هر روز که از خواب بیدار می شد بر وعدهایش می افزود و البته به یکی از آنها هم عمل نکرد و از همان ماههای اول انقلاب نشان داد که تشنه خون است و در طول تاریخ تا آنجا که من مطالعه کرده ام در هیچ دوراه ای این تعداد از زنان و دختران و مادران در ایران و هیچ کشور اسلامی تیرباران نشده اند و خمینی و باندهای ولایت فقیه رکورد دار اعدام زندانیان سیاسی زن در جهان است. حتی خمینی به زنان باردار هم رحم نمی کرد، در زندانها دختران و زنان شوهردار مورد تجاوز قرار میگرفتند که در خاطرات آیت اله منتظری آمده است و نامه سید جعفر کریمی نماینده خمینی که از زندانهای ولائی دیدار کرده چاپ شده است. آنها را زنده درقبر می خواباندند تا گناهانشان بخشوده شود یعنی زجر کش نمودن هم برای حاکمان ارامش می آورد .در آن دوران صحبت از عدم خشونت نبود. هر سه باندی که طی سی سال در قدرت بودند در سرکوب بیرحمانه یک نظر داشتند و امتحان خود را پس داده اند.




خمینی در پاریس گاه روزی صد مصاحبه مطبوعاتی داشت که من در این مصاحبه ها بودم جانماز آب می کشید مردم را سرکار می گذاشت، دکتر یزدی ترجمه می کرد و روغن داغش را زیاد می کرد، تا جهان را از آمدن امام سیزدهم مطلع نماید که خمینی در آزادیخواهی و عدالت گستری بی نظیر است، این مصاحبه ها روی کار را نشان می داد اما پشت پرده را کسی نمی دید که چه زدوبندی در جریان است خمینی دیگر خمینی نجف نبود که اخم می کرد و یک دندگی نشان می داد چنان باب روز جلو می رفت و محتشمی پور می گفت پاپ باید زندگی ساده را از خمینی یاد بگیرد. در پاریس، دیگر از چادر و چاقچور عیال خمینی بتول خانم و زن احمد و دختران اشراقی هم خبری نبود دختران اشراقی و فاطی زن احمد هم کمتر از مانکن ها نبودند آرایش می کردند و از بهترین عطر و ادوکلن فرانسوی هم استفاده می کردند دلی از عزا در آوردند و بتول خانم هم به فروشگاههای پاریس برای خرید لباس می رفت و خمینی هم چیزی نمی گفت بدحجاب و بی حجاب بد نبود، همه چیز حلال شده بود و سر ساعت نماز از خانه خارج می شد. در داخل خانهآادم معمولی بود حرف می زد مثل همه و هیچگونه علائم امام و معصوم بودن در او نبود. اما وقتی درب را باز می کرد و پایش را بخارج از خانه می گذاشت، سرش را پائین می انداخت و دیگر اینطرف و انطرف را نگاه نمی کرد و آهسته راه می رفت که مورچه ها زیر پایش کشته نشوند. ظاهرا کاری به کار دیگری نداشت و به نماز می ایستاد. اما کاملاحواسش جمع بود که در اطراف او چه می گذرد. نماز و عبادت که تمام می شد دوباره همان مسیر را طی می کرد به خانه باز می گشت وقتی به داخل خانه پایش را می گذاشت دوباره همان آدم معمولی بود عبا و لباده و قبا را کنار می گذاشت عمامه را از سر بر می داشت و شب کلاه می گذاشت البته برای مصاحبه ها با لباس رسمی میامد وقتی خبرنگاران اسم او را که به فرانسه کومینی می شد می گفتند هربار خمینی بداخم خنده اش می گرفت که مردم این خنده بی موقع را از علائم ظهور می پنداشتند.



بسیاری فکر می کردند که واقعا امام است ظاهرسازی خمینی کم نظیر بود و گاه از او نذر و نیاز هم می خواستند من با بسیاری از طیفهای مذهبی و روحانیون برخورد داشته ام و با اکثر مراجع تقلید دیدار داشته ام و در باره رندگی شخصی آنها پیگیر بوده ام توسط کسانیکه در خانه انها کار می کردند راجع به روزمره های انها سوال می کردم و یا راجع به گعده های شبهای آنها.



خمینی دست همه آنها را از نظر ظاهر سازی از پشت بسته بود و اهل گعده نبود. در نجف که بود از خانه اش به جز برای نماز و زیارت خارج نمی شد. البته علت رفتن هرشب وی به زیارت را نمی دانستم. بعد از به قدرت رسیدنش توانستم در بیاورم چرا هرشب به زیارت حرم حضرت علی می رفت. زیرا که تنها راه ارتباطی خمینی با مردم همین زیارت رفتن و به نماز جماعت ایستادن بود. بعد از انقلاب رادیو و تلویزیون ها در اختیار اوبودند دیگر نه به نماز جماعت ایستاد و نه هر شب در قم به زیارت می رفت، و برای زیارت امام رضا به مشهد هم نرفت و درشان خودش نمی دانست چون ولی مردم شده بود.

نخبه کشی طی سی سال در چهار مرحله انجام شده است.



مرحله اول تحت عنوان مبارزه ضدامپریالیستی بیرحمانه کشتند. خمینی با آمریکائی ها پیمان بسته بود. اما همه مخالفان را جاسوس می خواندند. خمینی دستور داده بود که معلمان و دانش آموزان از یکدیگر به کمیته خبرچینی کنند تا مخالفی پیدا نشود و پدران و مادران راجع به فرزندان خود گزارش بدهند. من مادری را می شناسم که خانه اش در منطقه چهارصد دستگاه تهران بود. او یکبار در خانه اش، در زیر فرش یک روزنامه مجاهد پیدا کرده بود و به کمیته خبر داده بود پسر پانزده ساله او را دستگیر و فردای آنروز او را تیرباران کرده بودند و مادرش روانی شد.

مرحله دوم دوران سازندگی رفسنجانی واوج ترورها در داخل و خارج بود و مردم پابرهنه اسلام شهر را از زمین و هوا بگلوله بستند، و زوربازویشان را به پابرهنگان نشان دادند و با کشتار های بیرحمانه خفقان را به اوج رساندند، رفسنجانی بساز و بفروش سابق خود را امیر کبیر لقب داده بود در نماز جمعه می گفت می خواهد دریای جنوب را از بندرعباس به دریای خزر متصل کند.

مرحله سوم در دوران قانونمداری و جامعه مدنی
خاتمی بعد از حکم جلب سران حکومت در دادگاه میکونوس به خاطر ترور رهبران حزب دمکرات کردستان آمده بود، قرار بود آخوند ها رام شوند، اما قتلهای زنجیره ای را پیاده کردند و سر داریوش فروهر وزیر کار دولت بازرگان را بریدند و پروانه فروهر را کارد اجین کردند، و نویسندگان را خفه می کردند و جنازه های آنها را در بیابانها رها می کردند، و تمام این جنایتها به دستور و فتوای خامنه ای بوده است، و شورش دانشجویان را در هجده تیر ۱۳۷۸ به خاک وخون کشیدند و خاتمی گفت نخبه گان اراذل و اوباش بودند. خاتمی در نوفل لو شاتو قبل از انقلاب غلام احمد خمینی بود، و عبایش را زیر بغلش می گذاشت ول کن احمد نبود چون می دانست بوی کباب از کجا می آید.



مرحله چهارم
خیمه شب بازی انتخابات کار دست خامنه ای داد، افشاگری های باندهای حکومتی اوج گرفت، که دست یکدیگر را در دزدی و چپاول بیت المال رو می کردند و مردم عکس خمینی و خامنه ای را آتش زدند و بر روی آنها با احترام رژه رفتند. ترس ها فرو ریخت و میلیونها نفر از مردم به جان آمده به خیابانها ریختند و با شعار مرگ بر خامنه ای طشت رسوائی سیدعلی را به زمین زدند و پاسداران و جن گیرها و رمال ها با کشتار در خیابانها و زندان ها و با نظر خامنه ای به قدرت رسیدند و در کهریزک تجاوز را علنی نمودند. اما حالا بر سر تقسیم ثروت و قدرت می خواهند زور آزمائی ولائی بکنند.




خمینی آمده بود درسهای ولایت فقیه را پیاده کند و از هر حرف و سخنی که حاکمیتش را سست می کرد نگران بود، و بعد از به قدرت رسیدن خمینی ولایت فقیه در قانون اساسیوارد شد و به رای گذاشته شد که به غیر از آیت اله طالقانی و مجاهدین خلق، طیفهای دیگر به این قانون رای مثبت دادند اما مجاهدین خلق مخالفتشان را اعلام کردند و خمینی آنها را دشمن درجه یک خودش خواند و برعلیه آنها چوبه های دار بر پاکرد و نخبه کشی به راه انداخت و شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه و شعار مرگ بر منافق شعارهای رسمی حکومت شد. روزی صدها بار این شعار تکرار می شد که مرگ در انتظار مخالفان ولایت فقیه است و در دوسال اول انقلاب دهها نفر از دانش آموزانی که نشریات مجاهدین خلق را بر سر چهاراه می فروختند توسط کمیته چی ها و لباس شخصی ها کشته شدند.



بعد از سی خرداد۱۳۶۰ آمار تیرباران ها فقط در تهران به شبی چهار صد پانصد نفر می رسید، و اسامی انها راهم اعلام می کردند و جزو افتخارتشان می دانستند خدا جان داده است و آخوند ها جان می گیرند من در مرداد ۱۳۶۰ در همدان مخفی بودم. شبها تلویزیون اخبار استان را می گفت. یک شب ده دقیقه اسامی تیرباران شدگان استان همدان را می خواندند.



کشتار برای چه بود؟ بعد از انقلاب هر کسی سمپاتی نسبت به مجاهدین خلق نشان داده بود به سراغ او می رفتند، در دانشگاه، یا کارخانه، ادارات، و بازار، او را دستگیر کرده و همان شب یا فردای آنروز جلوی جوخه آتش می گذاشتند. دهها بار حاکمیت به خاطر نقض حقوق بشر توسط سازمان ملل و عفو بین الملل محکوم شد. اما خمینی و سایر تشنگان به خون جوانان گوششان بدهکار این حرفها نبود، و موسوی اردبیلی که رئیس قوه قضائیه بود و حالا مرجع تقلید شده است، در نماز جمعه تهران گفت چرا وقتی این منافقین را دستگیر می کنید همانجا آنها رانمی کشید و چرا ببریم زندان به اینها مرغ بدهیم بخورند.



نخبه کشی ادامه یافت. شریف ترین انسانها را بالای دار بردند، بدون هیچ دادگاهی معصومه شادمانی، (مادر کبیری ها)، پاک نژادها، سعید سلطان پورها، حبیب اله آشوری ها، علی اصغر زهتابچی ها، و حسین تهرانی کیا ها، و بیشماران ستارگانی که آنها را بیرحمانه به زمین می کشیدند. تا ارتجاع بتواند پایه های حکومتش را مستحکم کند. و اعدام ها کفاف نداد، ترور ها را هم به ان آفزودند. در داخل و خارج هر دو جناح در ترور مخالفان دست داشته اند و همین اصلاح طلبان امروزی خود در راس قوه قضائیه حاکم شرع وزیر وکیل و تصمیم گیرنده جان و ناموس مردم بودند و در این مسیر روی چنگیز و مغول را سفید کردند، حالا خودشان را سخنگوی سرکوب شدگان هم می دانند و دارند دوباره مردم را رنگ می کنند، و هرکدام رساله در باره دموکراسی مینویسند و جایزه می گیرند، و مورد نظر اربابان بی مروت چاه های نفت جهان هم هستند. رادیو تلویریونها و سایتهای دولتی را هم اداره می کنند.



اما بعضی ها می پرسند چرا ما مردم به چنین سرنوشتی دچار شده ایم؟

آخوند ها به تنهائی نمی توانستند این چنین وحشیانه نخبه کشی کنند همدستانی پنهان و آشکار داشتند و از پشتیبانی رسانه های دولتی برخواردار بودند تا از قربانیان شیطان سازی کنند و مثل رادیو بی بی سی و رادیو آزادی که حالا اسم عوض کرده رادیو فردا یا به قول معروف رادیو ملاها شده است سنگ تمام می گذارد.




فقط نمونه ای را برایتان می گویم آخوند ها خبرنگار رادیو بی بی سی به سرپرستی صادق صبا را به داخل زندان اوین بردند تا با یک زندانی زیر شکنجه که مجبور به اعتراف شده بود مصاحبه کند و بی بی سی این گزارش را به عنوان سند پخش کرد آیا این همدستی اشکار در نخبه کشی هست یا نیست؟



اما مسئله مجاهدین خلق با ترورها و کشتارهای بیرحمانه تا به امروز ادامه داشته وقتی ارتجاع قدرتش را در خطردید از غربی ها هم می خواست، که در نخبه کشی بیشتر روی خوش نشان بدهند و مشارکت کنند. تا از مزایای چاه های نفت بیشتر برخوردار شوند و غرب در همدستی با آخوندها علیه مجاهدین خلق مشارکت کرد، و البته توسط بعضی از ظاهرا مخالفین اطلاعات دریافت می کرد که همگی آنها شناخته شده هستند و روزی باید در برابر عدالت جواب بدهند و آنروز خواهد رسید.



نخبه کشی در غرب چیز تازه ای نیست در قرون وسطی دار و درفش برپا می کردند و کلیسا فرمان می داد، و بیرحمانه زیر تیغ گیوتین می فرستادند. اما مشارکت در سرکوب خلقهای تحت ستم به این آشکاری کمتر سابقه داشت که در مورد مجاهدین خلق به اجرا در آوردند هرشب راجع به دستگیریها در رادیو تلویزیونها خبر می دادند فضای رعب وحشت ایجاد کرده بودند که بسیاری سراغ کار فرهنگی رفتند. که نه سیخ بسوزد ونه کباب.



در کشور ما مبارزه با دیکتاتوری بسیار پرهزینه است، وقتی سودای آزادی در سر داری هم باید جان فدا کنی و هم تیرهای زهراگین خوش نشینان را به جان بخری. لیست تروریستی ادامه خط نخبه کشی است که به درخواست مستقیم آخوندها از آمریکا و دولت انگلیس بوده است.



سالها گذشت اتهام تروریستی خون بهترین فرزندان خلق را مباح کرد. و کشتند و تا به حال کشتار ادامه داشته است، و بعضی از تشنگان خون برای کشتار زمینه سازی های گوناگون می کردند و اتهامهای گوناگونی که هرکسی و هرمدعی به سبک خودش مجاهدین خلق را می نواخت چپ نمایان و نوکران زر و زور آنها را که زیر بمباران امپریالستها بودند جاسوس سیا و صهیونیزم می خواندند. برای مدعای خود ادله می اوردند و ترجمه مفت خورها را دردکانهای خود به نمایش می گذاشتند تا روشنگری کنند. سهم این بزدل ها هم در مبارزه همین بوده است. ترجمه ها علت داشت تا حقوق بیکاری و بیمه صدرصد و خانه مجانی را ازدست ندهد، و شلاق کش کردن مجاهدین خلق خود شغل نان و آبداری شده بود. و بعضا مسابقه گذاشته بودند تا از قافله عقب نمانند، از مزدور اجاره ای گرفته که شغلی جز دریوزگی به دربار شاه و شیخ در انبان آو درس عوضی دادن نداشته و از این راه نان می خورد. او درهمان موقع که مشغول عیاشی هایش هست و میگوید فرصت زیادی ندارد بر مردم هم می خواهد منت بگذارد که تفسیرهای کیلوئیش را ادامه دهد. نوکران دربار ولایت قرون وسطی هرکدام به سهم خود تیغ جلاد را تیز می کردند. سکت و فرقه و زندان، و شکنجه اعضا برای ادامه مبارزه در اشرف گوشه ای از یاوه گوئی هائی بود که مامورین آشکار و پنهان ملاها رهبری می کردند. خط اصلی از بیت العنکیوت می آمد و حقوق بشری ها اشک تمساح می ریختند و مجاهدین خلق را متهم به کردکشی و شیعه کشی می کردند. با دست پیش می کشدند و با پا پس می زدند تا موقعیت باد آورده و زور بازویشان را نشان دهند و مامورین اطلاعاتی را منبع موثق خود می خواندند. همانها که نزد بازپرس قضائیه فرانسه گفته بودند مجاهدین خلق آماده عملیات در فرانسه بودند چرا حالا آنها را برای شهادت به دادگاه فرا نمی خوانند تا گفته هایشان را در برابر قضات ثابت نمایند؟ چه شده است؟ کجا هستند؟ در کدام سوراخ قایم شده اند؟ و اربابان اینها چرا جلو نمی آیند؟



مدعیان حقوق بشر طی سی سال گذشته می خواستند کار سیاسی کنند و رقیب خیالیشان را ضربه فنی کنند تا شاید به وزارت وکالت برسند. در خیابانهای پاریس، لندن و آلمان، و آمریکا، مثل آب خوردن حکم صادر می کردند خود وکیل بودند. وخود قاضی و جایزه بگیر.
جایزه بگیرهای حرفه ای هم در مورد مجاهدین خلق اکراه داشتند چیزی بگویند. چون جایزه دهندگان را خوش نمی آمد. همگی در نخبه کشی طی این سالها شریک بودند. چون مجاهدین خلق را خوب نواخته بودند عجبا در این سی سال چه گذشت.



عداه ای هم در ساحل عافیت وقتی اوضاع تیره تر می شد شروع می کردند. شیپور مبارزه را از سر گشادش زدن، مگر ما نگفتیم چنین و چنان نکنید، به حرف ما خیرخواهان گوش ندادید حالا بکشید، بعضی از این افراد که از اسم پاسبان بر خود می لرزند و پشت سرشان را هم برای خداحافظی نگاه نمیکنند، وقتی توپ و تانک ببینند کارشان به هذیان گوئی کشیده میشود و تئوری های مبارزاتی کیلوئی به صفحات سایتها می فرستند تا همه از راهنمائی هایشان استفاده شایان ببرند،
سئوال اینست: اگر این راه کارها جواب دارد چرا خود نویسندگان این شاهکارهای فکاهی، ادبی را پیاده نمیکنند و به مجاهدین خلق واگذار می کنند تا دستورات آنها را اجرا کنند.



طی سی سال فرصت کافی برای همه مدعیان بوده است، و همه امتحان داده اند ایکاش از گذشته پند بگیریم و برای نسلهای آینده جهنم دیگری را آماده سازی نکنیم، اگر دکتر مصدق تنها نمی ماند سرنوشت مردم ایران به چنین روز سیاهی مبدل نمی شد، و اگر کسی طرفدار حاکیمت مردم است در چنین مبارز ه ای نابرابر نمی تواند بی طرف باشد. اگر هرجریان یا فردی اهل مبارزه با ملاها است. این گوی و این میدان نگذاریم نسل های اینده ما را سرزنش کنند که چرا فرزندان دلیر خلق را که از همه طرف در محاصره دشمنان بودند، یاری نکردید.



حالا بازپرس فرانسوی حکم منع تعقیب داده است و همکاری در نخبه کشی را در مورد مجاهدین خلق ممنوع کرده است و مقاومت در برابر دیکتاتوری بیرحم را حق مسلم قربانیان دانسته است
ملاها را باید با زبانی که میفهمند بزیر کشید.